جستجو
کد : DK-129909     

ظهر


پُشت . ضدّ بَطن . ج ، اَظْهُر، ظُهور، ظُهران .
  • چارپای بارکش .
  • ستور برنشست . و منه : لِص ٌّ عادی ظَهر; یعنی درآمد در شتران و دزدید.
  • بار.
  • دیگ کهنه .
  • مال بسیار.
  • فخر به چیزی .
  • جانب کوتاه موی پر مرغ : رِش سهمک بظهران و لاترشه ببطنان .
  • راه درشت .
  • زمین بلند درشت .
  • لفظ قرآن . خلاف بطن که تاویل آن است و حدیث و خبر.
  • آنچه از تو غائب باشد.
  • به پشت رسیدن چیزی .
  • اعطاه عن ظهر ید; یعنی بی مکافات داد او را.
  • خفیف الظهر; کم عیال .
  • ثقیل الظهر; بسیارعیال .
  • هو علی ظهر سفر; او آماده راه است .
  • اقران الظهر;از پس پشت درآیندگان در حرب .
  • لاتجعل حاجتی بظهر; فراموش مکن . پس پشت میفکن .
  • سال وادیهم ظهراً; روان شد رودبار ایشان از باران زمین ایشان ، خلاف سال وادیهم دراً یعنی روان شد از آب زمین دیگران .
  • اصبت منک مَطر ظهر; از تو رسید مرا خیر بسیار.
  • هو یاکل علی ظهر یدی ; نفقه او من میدهم .
  • هو بین ظهریهم ; او در میانه و در معظم ایشان است . و کذا بین ظهرانیهم .
  • نزل بین ظهریهم ; فرودآمد پس پشت آنها.
  • لقیته بین الظهرین و بین الظهرانین ;یعنی ملاقات کردم او را بعد دو روز یا سه روز.
  • جاء فلان بین ظهریه ; ای قومه .
  • فانزل بین ظهرانیکم و ظهریکم ; ای فی وسطکم . (مهذب الاسماء).
  • عن ظهر القلب ; از حفظ. از بر.