جستجو
کد : DK-129895     

ظرف


جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف: در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازمانده عمرم از زر یا رزقیا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش . (تاریخ بیهقی ).
بنده کی گردد آنکه باشد حُر
نتوان کرد ظرف پُر را پُر.

سنائی .