زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن .
ماهر گردیدن . ظرف . رجوع به ظرف شود. چابکی . سبکروحی . سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح: درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یک بذله و لطیفه ای همی گفتند، درویش راه بیابان قطع کرده بود و مانده و چیزی نخورده ، یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت ترا هم چیزی بباید گفت . (گلستان ).
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار.
سعدی (گلستان ).