نگاهبان و امین بر چیزی . (منتهی الارب ).مشرف . (منتخب اللغات ).
گشادگی بغل شترو بسیاری گوشت آن . (منتهی الارب ). آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء). افشرنده . فشارنده . (منتخب اللغات ). نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث ) (آنندراج ). یکی از اوجاع خمسةعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سببه مادة تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کانه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود. سوسمار. (منتهی الارب ).