جستجو
کد : DK-123601     

صائن سمنانی


شمس الدین محمود (قاضی ...). وی در سلک ارکان دولت امیر پیرحسین چوپانی که روزی چند حاکم بود انتظام داشت و در آن اوان که ملک اشرف به اتفاق امیر شیخ ابواسحاق بعزم تسخیر شیراز توجه کرد، مولانا شمس الدین در مرافقت امیر جلال الدین طبیب شاه مانند بخت و دولت از امیر پیرحسین روی گردانید و به ملک اشرف و امیر شیخ ابواسحاق پیوست ، و چون امیر پیرحسین را طاقت مقاومت سپاه صاحب جلادت نبود فرار بر قرار اختیار کرد و ملک شیراز بازگذاشت . آنگاه امیر شیخ ابواسحاق بعرض ملک اشرف رسانید که : چون پدر بزرگوار و برادر نامدار من در شیراز مدتی دیرباز به امر حکومت اشتغال داشتند اگر اجازت باشد بنده پیشتر به آن مملکت رفته به ترتیب طوی پادشاهانه قیام نماید، و ملک اشرف شرف رخصت ارزانی داشت . چون امیر شیخ به شیراز درآمد اهالی آن دیار را با خود متفق ساخت و طبل مخالفت با ملک اشرف فروکوفته ، هیچکس از اشرفیان را بدان ولایت راه نداد. ملک اشرف محاصره آن ولایت مصلحت ندیده ، بناکام مراجعت کرد و در اثناء ایلچی نزد امیر مبارزالدین محمد مظفر که در خطه یزد بود ارسال داشت ، و التماس ملاقات فرمود. امیر محمد جواب داد که اگر آنجناب را خاطر متوجه آن است که شرف تلاقی از سر صدق و صفا روی نماید مولانا شمس الدین صاین قاضی را که پیوسته در مجلس اشرف زبان به غیبت ما میگشایدبدین جانب ارسال دارد. ملک اشرف بنا بر استمالت خاطر امیر محمد مظفر، مولانا را گرفته مقید به یزد فرستاد. چون خدمت مولوی به آن خطه رسید شفعاء انگیخته ، منظور نظر عاطفت و احسان گشت . آنگاه امیر محمد مظفر ازیزد به کرمان شتافته ، میان آنجناب و مولانا شمس الدین مبانی عهود و میثاق استحکام تمام یافته مقرر بدان شد که مولانا قلعه سیرجان را که در تصرف پسر او بود به ملازمان امیر محمد سپارد، و زمام حل و عقد امور مملکت در قبضه اقتدار مولانا باشد و هر سال مبلغ صدهزاردینار کپکی علوفه گیرد. بعد از آن خدمت مولوی به جدتمام و جهد مالاکلام کمر خدمتکاری جناب مبارزی بر میان جان بست ، و چون این معنی موافق مزاج خواجه تاج الدین عراقی و بعض دیگر از اعیان مملکت کرمان نبود، خدمت مولوی را بر آن داشتند که از امیر مبارزالدین التماس نماید که او را برسم رسالت بجانب شیراز فرستند، تاغبار نقار که از جانب مبارزی بر حاشیه ضمیر امیر شیخ ابواسحاق نشسته به زلال موعظت فروشوید، و ابرقوه وشبانکاره را از مملکت فارس مفروز گردانیده داخل ولایت امیر محمد مظفر کند، و اساس مودت را بوسیله وصلت مستحکم سازد، و مولانا کیفیت این اندیشه را بعرض رسانید، جناب مبارزی اسعاف این ملتمس را ضمیمه الطاف سابق ساخت و اسباب سفر مولانا را مرتب و مهیا گردانیده ،خدمت مولوی به تجمل و اعزاز تمام روی به شیراز آوردو چون به مقصد رسید وزارت امیر شیخ ابواسحاق را به شرکت سیدغیاث الدین علی یزدی قبول کرده ، دفتر انعام واحسان امیر مبارزالدین محمد را بر طاق نسیان نهاد.
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد!

(دستورالوزراء صص 240 - 242).