جستجو
کد : DK-104655     

زار و وار


در غایت بیچارگی . در نهایت بدحالی . (فرهنگ کلمات و مصطلحات راحة الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 503): من بنیزه سر مار در زمین دوزم تا مرغ ، راه هوا بردارد و مار را بزار و وار بگذارد. (راحة الصدور راوندی چ اقبال ص 422). و آن مدبر خاکسار علم نگوسار، بزار و وار زنده بر دار باد و بسطت ملکش از وطات لشکر و سطوت حشم و حشر غیاث الدین خراب . (راحة الصدور راوندی چ اقبال ص 221). و رجوع به زاروار شود.