جستجو
کد : DK-86498     

دابر


نعت فاعلی از: دبور. پس رو. (مهذب الاسماء). سپس رو. (منتهی الارب ). دابرة. پشت برکرده .
  • بازپسین . (ترجمان القرآن جرجانی ). بقیه چیزی . (غیاث ).
  • آخرهر چیز. (منتهی الارب ). دم . دنباله ; یقال و قطع دابرالقوم الذین ظلموا.
  • گذشته . ماضی . (اقرب الموارد): از ساعات ماضی و اوقات سالف و شهور غابر و سنون دابر. (سندبادنامه ص 250).
  • اصل . (غیاث ). بیخ . (منتهی الارب ).
  • تیر که از نشانه بگذرد. ج ، دوابر. (مهذب الاسماء). تیری که درگذرد از نشانه . (منتهی الارب ). تیر بیرون جسته از هدف .
  • خلاف فائز از تیرهای قمار و آن آخر تیرهاست گویند باقی نماند در ترکش جز دوابر. (از اقرب الموارد).
  • بنا که بر زمین نرم باشد.
  • طاقهای بنا. (منتهی الارب ).
  • پس سم اسب . (مهذب الاسماء). سپس سم . پس سنب .