جستجو
کد : DK-77060     

خائیدن


بدندان نرم کردن و جاویدن و جویدن . (برهان ) (نظام ).
اِدغام ; خائیدن اسب لگام را. اضزاز. تَلویث ; انگشت خائیدن کودک . خَضد; خائیدن و بریدن چیزی تر را چون خیار و گزر و مانند آن . خَضم ; خائیدن به اقصای دندانها. جَدثَة; خائیدن گوشت . دَردَرَة البُسرَة; خائیدن غوره خرمابن را. ضازَالتًّمر; خائید خرما را. ضَغضَغَة; خائیدن مردم بی دندان چیزی را. عَضزعَضزاً; بازداشت و خائید. غَسن ; لقمه را بی خائیدن فروبردن به ترس آنکه دیگران در طعام بر وی سبقت گیرند. قَصَعَت النّاقة بِجِرًّتَها; فرو برد ناقِه نشخوار خود را یا خائید آن را. قَضِم َ قضِماً; خائید و خورد چیزی خرد و ریزه را که به کرانه دندان کفانیده شود. لَجلَجَة; خائیدن لقمه را. لُفت ُالطعام لوفاً; خوردم طعام را یا خائیدم . لَوک ; خائیدن یا نرم نرم خائیدن و خائیدن اسب لگام را. مَرث ; خائیدن کودک انگشت خویش را. مرث الصّبی اصبعه ; انگشت خویش خائید کودک . مَرس ; انگشت خویش خائیدن کودک . مَلَج ; خائیدن خسته مقل را. مَلِج َ مَلَجاً; خائید خسته مقل را. هَرمَزَة;خائیدن لقمه را یا نرم نرم خائیدن . هَمس ; خائیدن طعام را. (منتهی الارب ).
-فلان یُحَرٍّقُ عَلَیه الاُرًّم ; فلان دندان می خاید بروی . (منتهی الارب ):
نقد است مرآن بیهده را سوی شما نام
کان را همی از جهل شب و روز بخائید.

ناصرخسرو.