جستجو
کد : DK-70471     

حاجز


نعت فاعلی از حجز، درآینده میان دو چیز (منتهی الارب ). میانجی .میانه . حائل . حاجب . مانع. عائق. دیوار. (دستوراللغة). فصل . حجاز. برزخ: و جَعل بین البحرین حاجزا. (قرآن 27/61). آنچه برای دفع آب بر پا شود، مایمسک الماء من شفة الوادی . (دستوراللغة). بازداشت . (دستوراللغة). (مجمل اللغة). ج ، حواجز.
  • لبه شمشیر. دهانه شمشیر. روثة.
  • ستمکاره . (منتهی الارب ). ظالم . (اقرب الموارد). ج ، حَجَزَة:هم حَجزَة مسیطرون علی العجزة; ای ظلمة یتسلطون علی العاجزین . و نیز گفته میشود «انهم حجزة یذبون عن العجزة».
  • حاجز. مانع. حائل . عائق. حاجب .
    -حجاب حاجز ; دیافرغما. رجوع به حجاب حاجز شود.