جستجو
کد : DK-70460     

حاجت افتادن


لازم شدن . احتیاج پیدا کردن . نیاز آمدن . ضرورت یافتن: در جناح آنچه لشکر قوی تر بود جانب قلب نامزد کرد تا اگر میمنه و میسره را بمردم حاجت افتد می فرستد. (تاریخ بیهقی ). و به تقریر و ایضاح آن حاجت نیفتد.(کلیله و دمنه ). و اوساط مردمان را در سیاست ذات و خانه و تبع خویش بدان حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). پادشاهان را در سیاست رعیت ... بدان حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). و اگر مدت مقام دراز شود و بزیادتی حاجت افتد بازنمای . (کلیله و دمنه ). تا هر نفقه و مونت که بدان حاجت افتد تکفل کنی . (کلیله و دمنه ). بر درگاه ملک مهمات حادث شود که بزیردستان در کفایت آن حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). و نیز شاید بود که کسی را برای فراغ اهل و فرزندان ... بجمع مال حاجت افتد. (کلیله و دمنه ). مغفل را بسیم حاجت افتاد. (کلیله و دمنه ).