جستجو
کد : DK-60630     

ثبت


قرار دادن . برجای بودن . ثبوت . استواری . پایداری .
  • حجت . دلیل . برهان . بینة. سلطان .
  • نوشتن .
  • مهر توقیع.
  • مرد معتمد.
  • مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای .
  • مرد ثابت دل .
  • مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن .
  • و ثبت اگرچه مصدر است گاهی بمعنی مفعول هم میباشد، چنانکه ثبت بمعنی قرار داده شده و نوشته شده و مرقوم می آید. (غیاث ).
  • نوشته: و آن شعرها که خواندند همه در دواوین ثبت است . (تاریخ بیهقی ص 276).
  • استوار. ایستاده برجای مانده .
    -ثبت آمدن ; نوشته شدن:
    ظلم کم کن بر تن خود تا که ثبت از دست دین
    آید اندر نامه عمرت و هم لایظلمون .

    سنائی .