جستجو
کد : DK-48449     

تاختن


این لفظ در پهلوی هم تاختن و در اوستا «تک » و «تچ »، در سنسکریت هم تچ است که اکنون در زبان ولایتی مازندران موجود است با تبدیل «چ » به جیم ... (فرهنگ نظام )... پهلوی تاختن از اوستا «تچ » (دویدن )... (حاشیه برهان قاطع چ معین ). دواندن . راندن . (از ولف صص 231 - 232). مصدر دیگر آن تاز و تازش است . بسرعت راندن . تند راندن . بسرعت رفتن . اسب را بشدتی هرچه تمامتر دوانیدن . سخت دویدن . سخت دوانیدن : صلت ; تاختن اسب . عبط الفرس ; اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (از منتهی الارب ):
آهو همی گرازد گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا.

کسائی .