جستجو
کد : DK-48351     

تاج الافاضل


خالدبن الربیع. وی از افاضل خراسانست که عوفی در لباب الالباب بدینسان از وی یاد می کند: الامیر العمید العالم فخرالدین تاج الافضل خالدبن الربیع الملکی الطولانی . از افاضل جهان و از اعیان خراسان بوده بکفایت و شهامت یگانه جهانی و در فصاحت و بلاغت نشانه عالمی ، الفاظ بدیع او از سحر باطراوت تر و اشعاررفیع او از شهد با حلاوت تر شعرش را نثره بر دل نبشته نثرش را شعری بدایره نهاده و میان او و اوحدالدهر انوری مکاتبات و مشاعرات است و این یک بیت برهان این دعوی است که وقتی اول رسالتی را بدین موشح گردانید.
سلام ٌعلیک انوری کیف حالک
مرا حال بی تو نه نیکست باری
وگویند بسمع سلطان علاءالدین ملک الجبال رسانیدند که انوری ترا هجا گفته است و پای از حد خود فراتر نهاده و زبان بمثالب تو برگشاده بنزدیک ملک طوطی نبشت تا آن بلبل بستان فصاحت را بخدمت او فرستد و لطف مجاملت در میان آورد و چنان مینمود که او را بجهت تعهد و تلطف استدعا میکند و در ضمیر داشت که چون بروی دست یابد او را نکال گرداند و امیر عمید فخرالدین را از آن حال علم بود و صورت حال بنزدیک او نمیتوانست نبشت چه از سطوت قهر سلطان علاءالدین می اندیشید و مصادقت و دوستی باهمال رضا نمیداد بنزدیک او نامه نبشت . مطلع آن نامه این که :
هی الدنیا تقول بمل ء فیها
حذارَ حذار من بطشی و فتکی
فلا یغررک طول ُ ابتسامی
فقولی مضحک ُ والفعل مبکی
هی الدنیا اشبهها بشهد
یسم و جیفة ملئت بمسک
انوری از این بیت استدلال نموده که در ضمن آن ملاطفت ناکامی هست و شهد آن لطف حال به زهر عقوبت مآل آلوده است شفیعان بر انگیخت تا ملک طوطی را از سر آن دور کردند و چون ملک علاءالدین را از آن حال معلوم شد رسولی دیگر فرستاد و گفت هزار سر گوسپند میدهم اگر او را بنزدیک من فرستی ، ملک طوطی انوری را موکل کرد که ناکام ساخته باید شد و بغور رفت چه هزار گوسپند بمقابله تو میدهد. انوری گفت ای ملک اسلام چون من مردی او را بهزار سر گوسپند میارزد پادشاه را برایگان نمی ارزد، بگذار تاباقی عمر در سلک خدم تو منخرط باشم و بدست بیان ، دُر مدایح در پای تو پاشم ملک طوطی را خوش آمد او را نگاهداشت و غرض از تقریر این حکایت لطف طبع فخرالدین بود که تمامت صورت حال را در دو بیت تضمین کرد و اگرچه شعر دیگران بود فاما غرض او از ایراد آن بوفا رسید و حسن عهد را رعایت کرد و ذات انوری که نور حدقه فضل و نور حدیقه هنر بود سالم ماند و اکنون طرفی از لطایف اشعار قلم او در قلم آورده خواهد شد:
در صفت حوض می گوید:

قطعه