جستجو
کد : DK-26975     

بابانصیبی


مولدش در گیلان اما در تبریز به حلوافروشی میگذرانید و از شهد کلام کام خاص و عام را شیرین ساخته و آخرالامر به وساطت بابافغانی شیرازی بخدمت سلطان یعقوب ترکمان رفته شرف منادمت یافت ، و هم در تبریز بعالم بقا شتافت . این چند بیت ازو ملاحظه و انتخاب و در این کتاب ثبت شد:
وقت کشتن دامن قاتل بدست آمد مرا
آخر عمر آرزوی دل بدست آمد مرا.
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
کاش تا روز قیامت نشود روزامشب .
همین وفای توام بس که گفته ای به رقیب
که هیچکس به وفاداری فلانی نیست .
آزرده دلی دیدم و جانم ز گمان سوخت
کازرده مبادا که ز آزار تو باشد.
شبها تو خفته من بدعا کز تو دور باد
آه کسان که بهر تو در خون نشسته اند.
خوش آنکه دورافتاده ای ناگه به یار خود رسد
دستی که بر سر میزند بر گردن یار آورد.

#