جستجو
کد : DK-3072     

ابتداء


ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول . برداشت . درآمد. بدو. بدء. بدایت . فاتحه . شروع . سر. مبداء. منشاء. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... براند از ابتدای کودکی ... من نیز تا آخر عمرش نبشتم . (تاریخ بیهقی ). مگر عاقبت کار خوب شود که اکنون به ابتداء باری تاریک مینماید. (تاریخ بیهقی ). ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست . (تاریخ بیهقی ). فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس بشرح قصه تمام کنم . (تاریخ بیهقی ). به ابتدای روزگار به افراط بخشیدن . (تاریخ بیهقی ). ابتداء کلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختکان . (کلیله و دمنه ). اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتداء خلق... هرچه ظاهرتر بود. (کلیله و دمنه ).
  • (ق) نخست: ابتدا بباید دانست که امیر ماضی رحمةاللّه علیه شکوفه نهالی بود که ملک از آن نهال پیدا شد. (تاریخ بیهقی ).
  • (مص ، اِ) آغاز کردن . شروع کردن . سر گرفتن . گرفتن . آغازیدن . برداشت کردن .
  • انشاء. بدء. تبدو. ابداء. نوآفریدن چیزی را نه بر مثالی . فطر. (تاج المصادر بیهقی ).
    -ابتداء مرض ; سه روز اول آن .
    -ابتدا کردن ; پیش دستی کردن . سبقت گرفتن . تبادر. مبادرت: ما در جنگ ابتدا نخواهیم کرد. (کلیله و دمنه ).
    -ابتداء نامه ; سر آن .
  • (اصطلاح عروض ) جزو اول مصراع دوم بیت ، و صاحب المعجم گوید میشاید که آغاز مصرع اول و دوم هر دورا ابتدا خوانند.
  • ابتداء عرفی چیزی است که قبل از مقصود آورده شود مانند الحمدللّه که قبل ازمقصود در کتابها ایراد کرده میشود هرچند ابتدای حقیقی نباشد، چه ابتداء حقیقی ببسم اللّه است .
  • (اصطلاح نحو) عاری کردن لفظ است از عوامل لفظی برای اسناد، چون «زید منطلق» که زید مبتدا و مسندالیه است و محدث عنه و منطلق خبر و حدیث و مسند است و عامل درهر دو معنی ابتدا است . (از تعریفات جرجانی ).
  • و منوچهری این کلمه را مماله آورده است در بیت ذیل:
    در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی
    بهتر و خوشتر بود وقت گل بسًّدی .

    منوچهری .