گشن تیزشده به گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن مایل به گشنی .
شیر مست . (ناظم الاطباء). (اِ) باد خانه برانداز : و اگر در نواحی چین نکباء نکبتی هائج می گردد غبار غوغاء آن باز سر و ریش اهل کرمان می آورد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38). جوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فوران . (اقرب الموارد). خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غضب . (اقرب الموارد). یقال : هاج هائجه ; به هیجان آمد خشم و غضب آن و هداء هائجه ; آرام شد جوشش آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): سلطان چون فحل هائج و بحر مائج دودسته شمشیر میزد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 286).