بی نیاز. یقال : هو طاعم عن طعامکم ; ای مستغن .
خورنده . چشنده . مرد نیکوحال در مطعم و ماکل .(منتهی الارب ). آنکه در خورش حال خوشی داشته باشد. (منتخب اللغات ): قل لااجد فیما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر; بگو این کافران را که من نمییابم در این قرآن که بر من وحی کرده و فرود آورده هیچ طعامی حرام بر کسی که خورد الا که مرداری باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک . (تفسیر ابوالفتوح سوره انعام 5/145).
دع المکارم لاترحل لبغیتها
واقعد فانک انت الطاعم الکاسی .
حطیئة، شاعر عرب (از تاریخ بیهقی ).