جستجو

و من خطبة له ع و هي من أفصح كلامه عليه السلام و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم و يقال إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 536 ] 4 از خطبه‏هاى آن حضرت بِنَا اِهْتَدَيْتُمْ فِي اَلظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمُ اَلْعَلْيَاءَ وَ بِنَا اِنْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ اَلْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي اَلنَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ اَلصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ اَلْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ اَلْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ اَلْمُغْتَرِّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ اَلدِّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ اَلنِّيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ اَلْحَقِّ فِي جَوَادِّ اَلْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ اَلْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ اَلْعَجْمَاءَ ذَاتَ اَلْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ اِمْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي مَا شَكَكْتُ فِي اَلْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ ؟ مُوسَى ؟ ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ اَلْجُهَّالِ وَ دُوَلِ اَلضَّلاَلِ اَلْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ تسنّمتم : بر كوهان شتر سوار شويد السّرار : يكى ، دو شب آخر ماه كه ماه پنهان است وقر : سنگينى در گوش فقهت الامر : آن را فهميدم واعية : فرياد زننده نبأ : صداى آهسته سمه : علامت سنن الحق : راه و روش حق ماهت البئر : آب چاه در آمد غرب : پنهان شد اوجس : ترسيد و عقب نشينى كرد ظمأ : تشنگى [ 537 ] « به وسيله ما از ظلمتهاى كفر و ضلالت به نور حق هدايت شديد و بر كوهان بلند يقين سوار شديد و به وسيله ما از تاريكيهاى جهل و گمنامى بيرون آمديد . كر باد گوشى كه حق را شنيد و پند نگرفت ، چگونه صداى خفيف را مى‏شنود كسى كه از شنيدن صداى بلند خوددارى كرده است [ منظور از صداى بلند دعوت پيامبر ( ص ) و منظور از صداى خفيف دعوت امام ( ع ) است ] ، دلى كه از خوف خدا نلرزد بى‏تپش باد ، من هميشه منتظر عواقب حيله‏گرى شما ( طلحه و زبير ) بودم ، به فراست دريافته بودم كه شما به لباس فريب خوردگان در آمديد ، دين دارى من موجب شد كه شما مرا به درستى نشناسيد و روشن ضميرى من باطن شما را برايم آشكار ساخت . من شما را به راه حق راهنمايى كردم وقتى كه در جادّه گمراهى اجتماع كرده بوديد و راهنمايى نداشتيد ، چاه مى‏كنديد ولى آب به دست نمى‏آورديد . امروز چنان حقانيت خود را اثبات مى‏كنم كه حيوانات بى‏زبان هم آن را فهميده و به آن اعتراف كنند . دور باد از من انديشه كسى كه از من تخلّف كند زيرا از زمانى كه حق را شنيده‏ام هرگز در آن شك نكرده‏ام ، ترس موسى ( ع ) هرگز براى خود نبود بلكه از آن مى‏ترسيد كه نادانان پيروز شوند . و قدرت به دست گمراهان بيفتد . امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل رسيده‏ايم هر كس به آب اعتماد كند تشنه نمى‏شود » . نقل كرده‏اند كه اين خطبه را امام ( ع ) پس از قتل طلحه و زبير ايراد فرموده است . بايد دانست كه اين خطبه از فصيحترين سخنان امام ( ع ) است و بسيارى از مقاصد پندآموزى كه جان انسان را صفا مى‏بخشد در بر دارد ، با اين كه در نهايت اختصار بيان شده است . از فصاحت عجيب و بلاغت شگفت‏آور اين خطبه اين است كه هر جمله‏اى به تنهايى معنايى مفيد و مستقلى دارد و در عين حال چنان كه بيان خواهيم كرد داراى نظم و تركيب زيبايى است . [ 538 ] فرموده است : بنا اهتديتم فى الظّلماء منظور از ضمير « بنا » آل رسول ( ص ) است و خطاب امام ( ع ) به حاضران در آن زمان از مخالفان قريش و طلحه و زبير است ، ولى درباره ديگران هم صدق مى‏كند و مقصود اين است كه ما وسيله هدايت شما شديم به سوى انوار دين و آنچه خدا از كتاب و حكمت براى هدايت مردم نازل كرده و دلايلى كه حق و باطل را از هم جدا مى‏سازد ، در حالى كه شما در تاريكيهاى نادانى قرار داشتيد و اين هدايت دعوت به خدا و آمرزش مردم براى رسيدن به پيشگاه خداست . فرموده است : تسنّمتم العلياء به وسيله اين هدايت و شرافت اسلام ، ارزش شما بالا رفت و نامتان عظمت يافت . چون امام ( ع ) صفت سنام را با عنايت به ناقه براى عليا استعاره آورده با ذكر « تسنّم » آن را استعاره ترشيحيه كرده است . « تسنّم » عبارت از سوار شدن بر كوهان و كنايه از بلندى شأن مردم است . فرموده است : و بنا انفجرتم عن السّرار چون قريش در جاهليّت در تاريكى جهل و گمنامى مى‏زيسته‏اند ، امام ( ع ) لفظ سرار را براى كيفيّت زندگى آنها استعاره آورده است و لفظ انفجار را براى بيرون آمدن آنها از تاريكى جهل به روشنايى اسلام و شهرتشان در ميان مردم جهان به صورت استعاره بيان فرموده است و به اين دليل است كه آنان را در روشنايى و شهرت به سپيده دم كه از دل تاريكى طلوع مى‏كند ، تشبيه كرده است . فرموده است : وقر سمع لم يفقه الواعية پس از بيان فضيلت آل محمد ( ص ) امام ( ع ) براى گوشى كه كلام رهبر را نمى‏شنود و او را سبب هدايت خود نمى‏داند و از شنيدن مقاصد كتب الهى و [ 539 ] سخنان انبيا و دعوت كنندگان به خدا بهره نمى‏برد نفرين كرده و مى‏فرمايد شايسته چنين گوشى اين است كه كر باشد ، زيرا فايده‏اى كه از گوش منظور است اين است كه مقصود حكمتهاى الهى را دريابد و نفس را در جهتى كه سبب كمالش مى‏شود هدايت و او را براى رسيدن به كمال و به پيشگاه حق متعال يارى كند . وقتى كه نفس از تحصيل امور مفيد به وسيله شنيدن ، روى گردان باشد چه بسا امورى را دريافت كند كه منجر به بديها شود و او را به پستى بكشاند ، در اين صورت همان به كه چنين گوشى كر باشد . كسانى كه فعل « وقر » را مجهول قرائت كرده‏اند ، مقصودشان اين است كه خداوند چنين گوشى را كر كند و چنين كلامى به عنوان تمثيل به هنگام توبيخ و سرزنش مردم كه از اوامر و دستورات خدا اعراض كرده‏اند آورده مى‏شود . كلمه « واعية » كنايه از نفس خود حضرت است ، زيرا آن حضرت با صداى بلند و موعظه حسنه آنها را تبليغ كرد و به الفت و محبّت برانگيخت كه وحدت مسلمين را بر هم نزنند ، ولى آنها نپذيرفتند . دليل ارتباط جمله : وقر سمع لم يفقه الواعية ، با جملات قبل اين است : امام ( ع ) در آغاز اشاره به فضيلت خود بر آنان فرمود و اين كه آن حضرت كسى است كه فضيلت و شرف از ناحيه او كسب مى‏شود . با اين حال آنها از امام ( ع ) كناره‏گيرى كرده از فرمان و اطاعت او با تكبّر سر باز زدند و همين مخالفت آنها موجب شد كه امام ( ع ) آنها را نفرين كند كه چگونه دلايل پيروى از حضرتش را در نيافتند بعد از آن كه همه را شنيده بودند . و اين مانند مثلى است كه گفته‏اند : يكى از علما به شاگردش كه رقيب او شده و مدّعى بود كه فضيلتش همچون استاد است گفت : توبه وسيله من از نادانى بيرون آمدى و منزلتت در ميان مردم زياد شد و من سبب بزرگوارى تو شدم حال بر من تكبّر مى‏كنى ؟ گوشت كر باد چرا سخن مرا نشنيدى و قبول نكردى ؟ فرموده است : كيف يراعى النّبأ من اصمّته الصّيحة [ 540 ] امام ( ع ) لفظ « نبأة » را براى فراخوانى و صدا زدن آنان به راه حق استعاره آورده است و نيز لفظ « صيحه » را براى خطاب خدا و رسولش به مردم استعاره بكار برده است . « نبأه » كه عبارت از صداى آهسته است كنايه از ضعف دعوت آن حضرت نسبت به نيرومندى دعوت خدا و رسول مى‏باشد . توضيح آن كه صداى خفى در برابر صداى بلند شنيده نمى‏شود ، زيرا ويژگى حواس اين است كه با وجود صداى بلند ، صداى ضعيف را نشنود ، چون شخص متوجّه صداى بلند مى‏شود و از شنيدن صداى خفيف غافل مى‏ماند و كلام امام ( ع ) در جذب مردم و مورد قبول واقع شدن ضعيف‏تر از كلام خدا و رسول است . كلام خدا و رسول صداى بلندترى براى مردم در دعوت به حق ايجاد مى‏كند و كلام امام ( ع ) نسبت به آنها ، صوت خفيف‏ترى به وجود مى‏آورد . نسبت دادن كرى ( اصمام ) به صيحه استعاره ترشيحى است و كنايه است از رسايى كلام مكرّر خدا به گوش مردم به حدّى كه شنوايى آنها را از كار انداخته و چيزى را نمى‏شنوند ، بويژه ، صداى ضعيف را چنان كه هر كس را صيحه كر نموده است صداى خفيف را نمى‏شنود . اين سخن امام ( ع ) براى رفع تكليف خودش مى‏باشد زيرا پند آن حضرت براى آنها ثمربخش نيست و همين نشنيدن پند و معذوريّت آن حضرت در عدم تكليف در هدايت آنها ، مذمّت و سرزنش آنهاست . دليل ارتباط اين سخن امام با جمله قبل كه به اين مفهوم بود : گوشتان كر باد چگونه سخن مرا نمى‏پذيريد ، اين است كه امام ( ع ) در جهت ملامت آنها به خاطر نپذيرفتن سخنش فرموده : چگونه سخن مرا بشنوند كسانى كه سخن خدا و رسول را با آن كه بارها به گوششان خورده بود و اعتقاد فراوانى به آن داشتند نپذيرفتند ، و چگونه گوششان توانايى شنيدن كلام مرا داشته باشد با آن كه نداى خداوند متعال گوش آنها را كر كرده است : فرموده است : ربط جنان لم يفارقه الخفقان [ 541 ] « خفقان » نيايشى است براى دلهاى خائف و ترسناك ، آنها كه هميشه از خشيت خدا هراسناكنند و چون دورى از عذاب خدا را اميدوارند داراى آرامش و اطمينان و ثبات قدم مى‏باشند و پرهيزگارى سبب آرامش و اطمينان دل مى‏شود . بعضى « ربط » را مجهول خوانده‏اند كه نتيجه چنين مى‏شود : « خداوند قلبهاى خائف از خود را سكون و آرامش مى‏بخشد و آنها را در درجه خائفان قرار مى‏دهد . مفهوم كلام امام ( ع ) اين است كه خائفان از حق ، مواظب امور نهى شده هستند و به طاعت خدا مى‏پردازند . ارتباط اين كلام امام ( ع ) كه مفهوم ستايش دارد با جمله ما قبل كه معناى نكوهش داشت اين است كه بيان بزرگوارى و فضيلت داشتن در زمينه توبيخ به اين منظور است كه توبيخ شدگان ، راه صاحبان فضيلت را بروند و صفات آنها را داشته باشند و اين رويّه بزرگترين روش و زيباترين نتيجه‏گيرى براى همگون ساختن مردم با اهل فضيلت است . گويا امام ( ع ) مى‏فرمايد : چگونه به سخن من توجّه كند آن كه به سخن خدا و رسول توجّه نكرده است ؟ خدا به خائفان خبر بدهد ، آنها كه اوامر خدا را رعايت مى‏كنند و از عذاب خدا مى‏ترسند . چه ضررى دارد براى شما اگر به خائفان تشبّه پيدا كنيد و به حق بازگرديد و همانند پيكرى واحد به حق قيام كنيد . فرموده است : ما زلت انتظر بكم عواقب الغدر و اتوسّمكم بحلية المغترّين كلام امام ( ع ) اشاره به اين است كه عاقبت كار مخالفان را يا از بدان سبب كه پيامبر ( ص ) به آن حضرت اطلاع داده بود كه پس از بيعت حيله‏گرى و پيمان شكنى خواهند كرد ، و يا از احوال آنها به فراست دريافته بود كه چنين خواهد شد ، پيش‏بينى مى‏كرد ، و به همين حقيقت اشاره كرده است كه فرموده : شما را در زىّ فريب خوردگان مى‏بينم ، زيرا آن حضرت فهميده بود كه آنها اهل فريب و باطلند و اين كه با كمترين شبهه باطل را مى‏پذيرند از صفاتشان پيدا بود ، و اين [ 542 ] آگاهى حضرت موجب علم آن حضرت به فريبكارى و بيعت شكنى آنها بود و به همين دليل منتظر اين پيشامد از ناحيه آنها بود . فرموده است : سترنى عنكم جلباب الدّين اين كلام امام ( ع ) به منزله تهديدى است براى مخالفان و جنگ با آنها كه با امام مخالف بودند . معناى كلام امام ( ع ) اين است كه : بين من و شما دين حايل و مانع شده است و مرا از چشمان بصيرت شما پوشيده داشته است تا مرا بدرستى بشناسيد ، زيرا من به شما سخت نگرفتم و درباره شما شدّت نشان ندادم و شيوه‏هايى كه شما را به راه بياورد و از باطل باز دارد به كار نبردم و جز رفق و مدارا و مهربانى و گذشتن از جرايم كه دين بر آنها موفّقم ساخته رفتارى نداشته‏ام در نتيجه دين پرده‏اى است كه ميان آنها و شناختن امام حايل شده است ، پس امام ( ع ) لفظ « جلباب » را براى آن پرده استعاره آورده است . بعضى جمله : سترنى عنكم راستركم عنّى روايت كرده‏اند ، مطابق اين روايت معنى كلام امام ( ع ) اين است كه : اسلام مجاز نمى‏داند كه خون شما را بريزم و فراريان از ميدان جنگ را تعقيب كنم و مجروح شما را بكشم و . . . يعنى آنچه كه در حق كفّار جايز است بر شما روا دارم . فرموده است : بصّرنيكم صدق النّيّة مقصود امام ( ع ) از « صدق نيّت » خالص بودن امام ( ع ) براى خداى تعالى و روشن بودن آيينه نفس آن بزرگوار است و به همين دليل چشم بصيرت آن حضرت روشن است و عاقبت كار آنها را كه به كجا منتهى مى‏شود مى‏داند ، چنان كه پيامبر ( ص ) در اين باره فرموده است : « مؤمن به نور خدا نظر مى‏كند » [ 1 ] . [ 1 ] قال ( ص ) : المؤمن ينظر بنور اللّه . [ 543 ] فرموده است : اقمت لكم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة اين كلام امام ( ع ) آنها را آگاهى مى‏دهد كه پيروى كردن از امام ( ع ) و لزوم بازگشت به جلوه‏هاى نورانى او در پيمودن راه خدا واجب است و به آنها اعلام مى‏دارد كه راه حق را بگيرند تا آنها را از جاده‏هايى كه قدمها را لغزانده و به انحراف مى‏كشاند باز دارد . براى توضيح بيشتر كلام امام ( ع ) مثل مشهورى كه از رسول خدا ( ص ) رسيده است بيان مى‏كنيم ( شارح ) : روايت شده كه پيامبر ( ص ) فرمود : « خداوند مسير زندگى را به راه مستقيمى تشبيه كرده است كه بر دو طرف آن ديوارى وجود دارد كه داراى درهايى باز است و بر هر درى پرده‏اى آويخته و بر ابتداى راه ندا دهنده‏اى ايستاده و مى‏گويد : به راه در آييد و منحرف نشويد . » آنگاه پيغمبر ( ص ) فرموده است منظور از صراط اسلام است و پرده‏هاى آويخته حدود الهى است و درهاى گشوده ، محرّمات خداست و آن ندا دهنده قرآن است . چون امام ( ع ) بر اسرار كتاب آگاه بوده و جامع علم و حكمت الهى و آگاه بر اصول و فروع دين مى‏باشد پس ناطق به كتاب خدا و دعوت كننده به راه حق است ، و همان كسى است كه بر ابتداى راه خدا ايستاده است و چون راه خدا و صراط مستقيم در نهايت وضوح و روشنى بوده است و حدود الهى و مقدّمات آن را مى‏دانسته مانع لغزيدن اشخاص در راههاى انحرافى و بر طرف كننده شكّها و شبهاتى است كه براى انسانها پيش مى‏آيد . و به لحاظ همين نيروى مدبّرى كه براى اداره جهانيان داشت ، او تنها كسى است كه بعد از رسول خدا ( ص ) بر درهاى بازى كه جايگاه هلاكت است و بر درهاى جهنّم و راههاى گمراهى ايستاده است و روندگان اين راهها را به حدود خدا باز مى‏آورد و نواهى خدا و عظمت عذاب او را يادآورى مى‏كند و پيشواى فكرى راهروان راه حق مى‏شود و آن وقتى است كه امام ( ع ) متوجّه مى‏شود ذهن گمراهان در تاريكى جهل فرو رفته و جز آن حضرت ، راهنمايى نمى‏بينند و با كوشش و جستجو آب زندگى را از [ 544 ] سرزمين دلها مى‏طلبند ولى آن را جز نزد آن حضرت نمى‏يابند . در اين صورت ، « احتفار » را براى جستجو در جايى كه گمان وجود علم هست ، و لفظ « ماء » را براى علم استعاره آورده است ، چنان كه قبلاً نيز چنين فرموده بود . فرموده است : اليوم انطق لكم العجماء ذات البيان امام ( ع ) جمله : عجماء ذات البيان ، را كنايه آورده است از عبرتهاى آشكار و پيشامدهايى كه بر افراد گنهكار و متمرّد از فرمان پروردگار وارد مى‏شد و نيز كنايه است از روشن بودن برترى فضل امام نسبت به آنها كه شايسته بود از آن وضع عبرت بگيرند و به مقتضاى فرمان خداوند كه آنها را به پيروى از فرمان امام ( ع ) وا مى‏داشت عمل كنند ، زيرا همه اين احوال امورى بودند كه زبان نداشتند و به همين دليل امام ( ع ) آنها را به حيوان گنگ تشبيه كرده است و براى آنها لفظ « عجماء » را استعاره آورده است و سپس آن را به « ذات البيان » توصيف فرموده زيرا زبان حال به آنچه امام ( ع ) مى‏گفت خبر مى‏داد و به وجوب پيروى از آن حضرت سخن مى‏گفت و شهادت مى‏داد و همين زبان حال راهنمايى و هدايتى بود بر آنچه در هر زمينه شايسته عمل كردن بود و اين است معناى بيان . بنابراين منظور « بيان » زبان حال است و مثل اين است كه امام ( ع ) بى‏زبانها را به زبان آورده و آنچه مقتضاى حال آنهاست از زبان آنها بيان مى‏كند و هر كس به چشم بصيرت در آنها بنگرد اين حقيقت را در آنها مشاهده مى‏كند . كلام امام ( ع ) به منزله اين ضرب‏المثل است كه مى‏گويند : از زمين بپرس ، جويبارهايت را كه شكافته و ميوه‏هايت را كه بيرون آورده ، اگر با زبان جوابت را ندهد با زبان پند جوابت را خواهد داد . و يا مانند مثلى است كه مى‏گويند : ديوار به ميخ گفت چرا مرا سوراخ مى‏كنى جواب داد از آن كه مرا مى‏كوبد بپرس . بعضى گفته‏اند : « عجماء » صفت كلمه محذوفى مى‏باشد و تقدير سخن اين است : الكلمات العجماء ، مقصود امام ( ع ) از « كلمات العجماء » رموزى است كه [ 545 ] در همين خطبه بيان شده است و همان كلمات را به حيوان تشبيه كرده است زيرا در حقيقت كلمات سخن نمى‏گويد و در عين حال براى نظر كننده مفيد است و از آنها برترين فايده را مى‏برد ، بنابراين براى عبرت گرفتن داراى بيان مى‏باشد . فرموده است : غرب رأى امرى‏ء تخلّف عنّى اين جمله اشاره به مذمّت كسانى است كه با آن حضرت مخالفت كردند و حكمى است بر سفاهت و نادانى و عدم رأى ثابت آنها در مخالفت با آن حضرت . توضيح اين كه مخالفان فكر مى‏كردند كه كدام كار براى آنها سودمند است ، متابعت از آن حضرت يا مخالفت ؟ سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه مخالفت با امام موفقيّت آميزتر است و همين بدترين و زشت‏ترين رأى است . چنين كسى مانند شخصى است كه بدون فكر به كارى اقدام كرده است و يا مانند كسى است كه رأى حق بر او پوشيده مانده است . و اين كلام در مقام توبيخ است براى متخلّفان به گونه ضرب المثلى كه مى‏گويد : ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة [ 2 ] . فرموده است : ما شككت فى الحقّ مذ رأيته اين كلام ، بعضى از عوامل وجوب پيروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بيان مى‏كند . امام ( ع ) خود را چنين توصيف مى‏كند كه پس از شناخت حق هرگز برايش شكّ حاصل نشده است ، زيرا خداوند حق را بر او نمايانده و بر نفس قدسيّه او كمالاتى را افاضه فرموده است كه لازمه آن خبر دادن امام ( ع ) بر استوارى حقّى است كه خداوند به او نمايانده و بزرگى شأنى است كه خداوند به او افاضه كرده است و بدين سبب بر انديشه او هرگز شبهه‏اى عارض نمى‏شود . اماميّه از همين [ 2 ] مقصود من تويى اى همسايه بشنو . اين معادل ضرب المثل فارسى است كه : به در مى‏گويند تا ديوار بشنود . م . [ 546 ] مطلب بر وجوب عصمت و طهارت امام از ناپاكيهايى كه منشأ آنها ضعف يقين است استدلال مى‏كنند . فرموده است : لم يوجس موسى خيفة على نفسه اشفق من غلبة الجّهال و دول الضّلال بعضى گفته‏اند « اشفق » صفت تفضيلى است و چون صفت براى « خيفة » است منصوب مى‏باشد ، زيرا « اشفاق » به معناى ترس است . مطابق اين سخن تقدير كلام اين خواهد بود : لم يوجس موسى اشفاقا على نفسه اشدّ من غلبة الجهّال : « موسى از غلبه يافتن نادانان بيشتر مى‏ترسيد تا بر نفس خويش . » مقصود توجّه به اين حقيقت است كه ترس موسى ( ع ) صرفاً براى جان خود نبود بلكه شديدتر از ترس بر جان خود ، ترس از پيروزى جاهلان بر اهل دين بود كه مردم دچار فتنه آنها مى‏شدند و دولت گمراهى برپا مى‏گشت و راه هدايت ناپيدا و مسدود مى‏شد . مانند زمانى كه موسى از غلبه جادوگران نادان ترس داشت ، آن زمان كه ريسمانها و عصاهاى خود را انداختند و به جلالت فرعون سوگند خوردند كه ما پيروزيم . قول ديگر اين است كه « اشفق » فعل ماضى است در اين صورت معناى كلام امام ( ع ) اين خواهد بود كه ترس موسى از جادوگران براى جان خود نبود بلكه فقط مى‏ترسيد كه نادانان پيروز شوند . پس گويا گفته است : لكن اشفق و انّما الشفق ، لكن موسى ترسيد و منحصراً ترس از چيرگى نادانان بود كه دولت ضلالى مانند حكومت فرعون بر سر كار باشد . فرموده است : اليوم توافقنا على سبيل الحقّ و الباطل . فعل « توافقنا » از باب مفاعله و دلالت بر دو طرف دارد . و خطاب به كسانى است كه در مقابل حضرت براى جنگيدن ايستاده بودند . مقصود اين است كه من در راه حق و شما در راه باطل ايستاده و به آن دعوت مى‏كنيم و اين سخن [ 547 ] امام ( ع ) به منظور كشاندن آنها از باطل به حق بيان شده است . فرموده است : من وثق بماء لم يظمأ اين جمله به عنوان مثل براى توجّه دادن آنها به اين مطلب است كه به آنچه نزد آن حضرت است بايد اعتماد كنند ، يعنى به سخن من آرام گيريد ، و به آن اعتماد كنيد تا به يقين هدايت نزديك شويد و از گمراهى و كفر دور گرديد ، مانند كسى كه به آب داخل ظرفش اعتماد دارد و از تشنگى و هلاكت در امان است ، بر خلاف كسى كه چنين اعتمادى ندارد . امام ( ع ) آب را كنايه از علم به كيفيّت هدايت به سوى خدا آورده است و اين همان آبى است كه با وجود آن تشنگى وجود نخواهد داشت .