جستجو

و من كتاب له ع إلى سهل بن حنيف الأنصاري و هو عامله على المدينة في معنى قوم من أهلها لحقوا بمعاوية

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 377 ] 69 از جمله نامه‏هاى امام ( ع ) به سهل بن حنيف كه از طرف وى حاكم مدينه بود ، در مورد گروهى از مردم آن جا كه به معاويه پيوسته بودند . أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى ؟ مُعَاوِيَةَ ؟ فَلاَ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ وَ يَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ فَكَفَى لَهُمْ غَيّاً وَ لَكَ مِنْهُمْ شَافِياً فِرَارُهُمْ مِنَ اَلْهُدَى وَ اَلْحَقِّ وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى اَلْعَمَى وَ اَلْجَهْلِ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا وَ قَدْ عَرَفُوا اَلْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ وَ عَلِمُوا أَنَّ اَلنَّاسَ عِنْدَنَا فِي اَلْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَى اَلْأَثَرَةِ فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً إِنَّهُمْ وَ اَللَّهِ لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هَذَا اَلْأَمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اَللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ وَ يُسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ اَلسَّلاَمُ تسلل : يك به يك رفتن ايضاع : شتافتن . الاهطاع ، نيز به همان معناست اثرة : خودبينى ، خود رأى بودن « اما بعد اطلاع يافته‏ام ، افرادى از مردم آن‏جا به معاويه مى‏پيوندند ، نسبت به از دست دادن آنان و كاستى يارى آنها از تو ، افسرده مباش ، همين خود براى گمراهى آنها و شفا يافتن تو از آنها بس است . آنها از هدايت و رستگارى گريزان و به سمت گمراهى و جهالت شتابانند ، آنان به دنيا علاقمند هستند ، از آن‏روست كه بدان روآورده و به طرف آن مى‏تازند ، آنان عدل و داد را درك كردند ، ديدند ، شنيدند [ 378 ] و در گوش گرفتند و دانستند كه پيش ما همه مردم ، به طور برابر از حق برخوردارند ، با اين حال به سمت نابرابرى و اين كه حقى را به خود اختصاص دهند ، گريختند ، خداوند آنها را از رحمتش دور كند و نابودشان سازد . به خدا قسم كه آنها از ظلم و ستم فرار نكرده و به عدل و داد نپيوسته‏اند ، و ما اميدواريم در امر خلافت كه خداوند دشوارى‏اش را براى ما آسان و ناهموارى‏اش را بر ما هموار سازد ، اگر به تمام اينها اراده خدا و مصلحت تعلق بگيرد ، و السلام » . عبارت : اما بعد . . . معاويه ، اطلاع از آگاهى خود به جريان كار آنهاست . و عبارت : فلا تأسف . . . مددهم ، نوعى دلدارى از سوى امام ( ع ) به سهل است به خاطر از دست دادن افراد مدينه و كمك ايشان . و در عبارت : فكفى . . . العدل ، از تأسف بر فرار و دورى افرادى از مردم مدينه ، سخن را به ذكر عيبهايشان ، در دو قياس مضمر كشانده است كه صغراى قياس اول همان جمله : فكفى . . . الجهل است ، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است : و هر كسى كه آن طور باشد ، جاى تأسف ندارد . كلمه : فرار فاعل كفى است ، كلمات : غيا ، شافيا تميزند . صغراى قياس دوّم ، جمله : و انّما هم اهل الدنيا ، است . يعنى ، چون روش آنها چنين بود ، از عدالت نزد ما با خبر بودند ، و مى‏دانستند كه مردم در نزد ما به طور مساوى از حق برخوردارند ، به سمت اختصاص دادن حقى براى خود و استبدادى كه نزد معاويه بود ، فرار كردند . و كبراى مقدر آن نيز چنين است : و هر كس كه داراى چنان حالتى است ، تأسّف بر او روا نيست . و از آن‏رو ، امام ( ع ) آنها را به دورى از رحمت خدا و هلاكت ، نفرين كرده است ، كلمات : بعدا و سحقا . مصادرى هستند كه براى نفرين وضع شده‏اند . آنگاه امام ( ع ) ، سوگند ياد كرده كه آنان از ظلم و جور وى ، فرار نكرده و به عدل و داد معاويه نپيوسته‏اند ، تا مطلب خود را در مورد حالات اين مردم كه به [ 379 ] خاطر چه چيز منحصرا از امام فاصله گرفته‏اند تأكيد نمايد . سرانجام ، او را بر آنچه از خداوند آرزو دارد ، يعنى آسان ساختن دشوارى امر خلافت بر ايشان و هموار سازى ناهمواريها به خواست خدا اميدوار ساخته است .