جستجو

و من كتاب له ع إلى معاوية جوابا

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 769 ] 64 نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) در پاسخ به معاويه اما بعد . چنانكه گفتى ما و شما ، پيش از اسلام دوست بوديم و با هم بوديم و ديروز [ اسلام ] ميان ما و شما جدايى افكند ، كه ما ايمان آورديم و شما كافر مانديد . امروز هم ما استوار ايستاده‏ايم و شما به فتنه گراييده‏ايد و اسير هوا شده‏ايد . هيچيك از مسلمانان قوم شما ، جز به اكراه ، اسلام نياوردند ، آن هم پس از آنكه سران عرب به رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) گرويده بودند . گفتى كه طلحه و زبير را من كشته‏ام و عايشه را آواره و رسوا ساخته‏ام و ميان بصره و كوفه فرود آمده‏ام ، اين كارى است كه تو از آن بركنار بودى . پس تو را چه زيان رسيد كه بايد از تو پوزش خواست . گفتى كه با مهاجران و انصار به ديدار من خواهى آمد ، و حال آنكه ، آن روز كه برادرت اسير گرديد [ يعنى در فتح مكه ] هجرت پايان گرفت 1 اگر شتاب دارى ، قدرى بيارام . سزاوار آن است كه من به سوى تو در حركت آيم كه خدا مرا برانگيخته است كه تو را كيفر دهم . و اگر تو به سوى من در حركت آيى ، چنان است كه شاعر بنى اسد گويد : مستقبلين رياح الصيف تضربهم بحاصب بين اغوار و جلمود « روبروى بادهاى تابستان ايستاده‏اند باد بر آنها ريگ مى‏افشاند و آنها ميان زمينهاى پست و صخره‏ها گرفتار آمده‏اند . » هنوز آن شمشير كه با آن جد مادرى تو را و دايى تو را و برادرت 2 را كشتم با من است . به خدا سوگند ، تو چنانكه دريافتم دلى فرو بسته دارى و خردى اندك . شايسته است درباره تو بگويند كه از نردبامى فرا رفته‏اى و از آن فراز منظره‏اى ناخوشايند مى‏بينى و هر چه بينى به زيان توست نه به سود تو . زيرا در طلب گمشده‏اى هستى كه از آن تو نيست و ستورى را مى‏چرانى كه از آن ديگرى است . [ 771 ] مقامى را مى‏طلبى كه سزاوار آن نيستى و نه از معدن آن هستى . چه دور است گفتار تو از كردارت . چه همانندى با عموها و داييهايت ، كه آنها را شقاوتشان و آرزوهاى باطلشان واداشت كه رسالت محمد ( صلى الله عليه و آله ) را انكار كنند و چنانكه مى‏دانى در ورطه هلاكت افتادند . نتوانستند هيچ حادثه عظيمى را دفع كنند يا از حريم خود دفاع نمايند ، زيرا در برابر ، مردان شمشير زنى بودند كه ميدان نبرد را پر كرده بودند و در رزم سستى نمى‏نمودند . درباره قاتلان عثمان فراوان سخن مى‏گويى . نخست بايد در بيعت با من همان كنى كه ديگر مردم كرده‏اند . سپس ، با آنان پيش من به داورى نشينى تا تو را و ايشان را به هر چه كتاب خداى تعالى حكم كند ، ملزم سازم . اما آنچه اكنون مى‏گويى و مى‏خواهى ، فريفتن كودك است از شير در آغاز از شير باز گرفتنش . و سلام بر كسى كه شايسته آن باشد .