جستجو

و من كتاب له ع إلى أهل مصر مع مالك الأشتر لما ولاه إمارتها

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

( 548 ) [ 373 ] 62 نامه‏اى به مردم مصر درباره‏ى اعزام مالك اشتر به آن سامان اما بعد ، اين واقعيتى مسلم است كه خداوند سبحان محمد را كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد به عنوان فرياد رس جهانيان و ناظرى بر فرستادگان و رسالت يافتگان ، مبعوث كرد . اما همين كه حضرتش در گذشت ، مسلمانان به كشمكش پرداختند . به خدا سوگند آن چه بر ذهنم نمى‏گذشت و به خاطرم خطور نمى‏كرد اين بود كه عرب جريان خلافت را از خاندان او بركند ، يا آن كه پس از آن حضرت ، از منش دريغ دارد ، از اين رو تنها رويدادى كه پس از پيامبر نگرانم كرد ، شتافتن مردم به سوى فلانى و بيعت با او بود . اما من دست نگه داشتم تا زمانى كه مرتجعان را ديدم كه از دين محمد روى گردانيده‏اند و به نابودى دين او كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد فرا مى‏خوانند . اينجا بود كه بيمناك شدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى نكنم ، شكاف يا ويرانيش را شاهد باشم كه گناهش بسى گرانتر از اين است كه زمامدارى بر شما از دست رود ، كه كالايى چند روزه و اندك باشد ، چون سراب ناپديد مى‏شود يا چونان پاره‏هاى ابر مى‏پراكند . چنين بود كه در آن اوضاع به پا خواستم تا باطل نابود و ناپديد شد و دين ثبات و استقرار يافت . ( 549 ) بخشى ديگر از همين نامه به خدا سوگند چنانم كه اگر به تنهايى با سپاه دشمن روبه‏رو شوم ، در حالى كه آنان تمامت پهنه‏ى گيتى را آكنده باشند ، نه اهميتى مى‏دهم و نه مى‏ترسم ، چرا كه با بينش درونى ، و يقين خداى بخشيده‏ام ، در اين واقعيت ترديدى ندارم كه آنان در گمراهى‏اند و من در راستاى هدايت الهى در حركتم ، به ديدار خداوند خويش مشتاقم ، و با اميدوارى پاداشش را چشم دارم . اما نگرانيم همه اين است كه هرزگان و سبك مغزان اين امت ، بر آنان فرمانروايى سياسى يابند ، مال خدا را چونان ثروت شخصى خويش ، دست به دست بگردانند و بندگان خداى را به بردگى گيرند . شايستگان را رو در رو ، و فاسقان را در كنار خود و عضوى از حزب خويش بينگارند ، [ 374 ] چه ، در ميان اينان كسانى هستند كه در ميان شما حرام نوشيده‏اند و حد خورده‏اند ، و نيز كسانى كه اسلام را گاهى پذيرا شدند كه بر سر سفره‏اش نشستند . اگر اين نگرانى نبود ، گرد آوردن و برانگيختن و سرزنش و هشدارتان را چنين فراوان و به تكرار نمى‏كوشيدم ، و چون پا پس كشيدن و سستى‏تان را مى‏ديدم ، رهاتان مى‏كردم . آيا پيرامونتان مرزها را نمى‏بينيد كه پى‏درپى فرو مى‏شكند و شهرهاتان كه يكى پس از ديگرى گشوده مى‏شود ؟ دستاورد ساليانتان به چنگ دشمن مى‏افتد و سرزمينتان ميدان تاخت و تازشان باشد ؟ خدايتان بيامرزاد ، پيكار با دشمن را فراهم آييد و حركت كنيد ، به زمين نچسبيد كه به مغاك زبونى درافتيد ، و پست‏ترين دستاورد را نصيب بريد . بى‏گمان مرد جنگ بيدار و هوشيار باشد و هر آن كه بخوابد ، بايد بداند كه دشمنش در كمين او ، خفته نماند . و السلام