متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 343 ]
45 نامهاى
به عثمان پسر حنيف انصارى ، كارگزار مولا در بصره پس از دريافت گزارشى مبنى بر شركت او در يك ميهمانى اشرافى ( 502 ) اما بعد ، اى پسر حنيف ، به من گزارش رسيده است كه مردى از اشراف بصره تو را به بزم خويش فراخوانده است و تو دعوتش را به گرمى پذيرفتهاى و به ميهمانيش شتافتهاى . در آن جا غذاهاى رنگارنگ و لذيذ تدارك ديده بودند و در ظروف شاهانه برايت مىآوردهاند .
مرا هرگز چنين گمانى نبود كه تو پذيراى طعام قومى باشى كه تهىدستان را مىرانند و توانگرانشان را فرا مىخوانند . بارى ، نيك بنگر كه از اين آخور چه به نيش مىكشى پس هر آن چه را كه راه فراهم آمدنش را نمىدانى ، به دور افكن و تنها به خوردن همان بسنده كن كه پاكيزگى همه سويهاش را به يقين مىشناسى .
( 503 ) زنهار كه هر پيروى را امامى است كه الگوى خويشش مىشناسد و از فروغ دانشش روشنى مىيابد . زنهار كه امام شما از دنياى خود به دو پاره تن پوش و از خوردنيهايش به دو قرص نان بسنده كرده است . زنهار كه چنين رفتارى را شما نتوانيد ، ولى دست كم با پارسايى ، تلاش ، عفت و استواريتان مرا يارى رسانيد .
خداى را سوگند كه از دنياتان شمش طلايى ، و از غنايمش ثروتى نيندوختهام ، و حتى اين پيراهن پوسيدهام را تن پوش ديگرى فراهم نكردهام .
( 504 ) آرى ، ما را از تمامى آن چه در زير اين آسمان كبود است ، تنها فدكى بود كه گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى گذشت نشان دادند و در هر حال خدا داور خوبى است مرا با فدك و جز فدك چه كار در حالى كه جايگاه نفس به فردا ،
خانهى گورى باشد كه در سياهى آن آثارش گسسته گردد و اخبارش به فراموشى سپرده شود ، و نيز گودالى كه اگر گشايشى بيش يابد و حفر كنندهاش را دست و دلى باز باشد ، سرانجام سنگ و گل به تنگيش كشاند و انبوههى خاك روزنههايش را بياكند .
[ 344 ]
اينك منم كه خويشتن خويش را با خويشتن بانى رياضت مىدهم تا در ترسناكترين روز ، احساس امنيت كند ، و در لغزشگاهها استوار بماند .
( 505 ) اگر مىخواستم به اين عسل پالوده و آن مغز گندم و اين بافتههاى ابريشمين به آسانى راه مىيافتم . ولى هيهات كه هوا و هوس بر من چيره شود و شكمبارگى به گزينش طعامهاى لذيذم وادارد ، در حالى كه چه بسا در يمامه يا حجاز كسانى باشند كه دستيابى به قرص نانى را نيز اميد نداشته باشند ، و شايد هم تمامت عمرشان خالى از خاطرهى سيرى باشد و هرگز مباد كه من با شكم پر بخوابم ، در حالى كه پيرامونم را شكمهاى به پشت چسبيده و جگرهاى آتش گرفته فرا گرفته باشد ،
يا چنان باشم كه شاعر مىگويد :
ننگت آيد كه بخسبى و شكم پر ز طعام ديگرى پوست بجويد كه به دندان كشدش ( 506 ) آيا به همين مىتوانم بسنده كنم كه امير مومنانم بخوانند بى آن كه در ناخوشيهاى زندگيشان شركتى داشته باشم ؟ يا در سختى زندگى الگوشان باشم ؟
فلسفهى آفرينش من نه اين است كه خوردن غذاهاى خوب و لذيذ مشغولم بدارد .
چونان حيوان به آخور بستهاى كه او را انديشهاى جز از علف نباشد يا چهار پايان رها شده در چراگاه كه تنها كارشان نشخوار باشد ، گياهان دشت را نشخوار همى كنند ،
غافل از آن كه در پروار كردنشان دام داران با چه انگيزهاند ، و نه اين كه بىهدف رها شوم و عمر را به پوچى بگذرانم ، يا به ريسمان گمراهى گردن بسپارم ، يا راه سرگردانى بپيمايم هماكنون گويى كه مرا ياوهگويى از شما گويد : « اگر غذاى فرزند ابى طالب همين باشد ، پس اين ضعف است كه او را از پيكار و نبرد با دليران باز مىدارد » هشداريد ، كه چوب درختان صحرا در مقايسه با درختان سرسبز باغ سختتر است ، گياهان خودرو را آتشى نيرومندتر است و خاموشيشان كندتر من و رسول خدا دو نخل همزاد بوديم كه پيوندمان ، پيوند دست و بازو بود . به خدا سوگند كه اگر عرب جملگى با هم به پيكار با من درآيند ، به صحنهى نبرد پشت نكنم و اگر فرصتى فرا چنگ آيد ، به گردن زدن يك يك آنان بشتابم و ديرى نپايد كه
[ 345 ]
پاكسازى پهنهى زمين را از اين شخص واژگون و جثهى دگرگون آغاز كنم تا دانههاى درو شده را ، از سنگ و كلوخ بپالايم .
( 507 ) اى دنيا ، از من دور شو كه مهارت را بر كوهان دارى ، من از زير چنگالهايت رستهام ، از فراز دامهايت جستهام و از گام نهادن بر لغزشگاههايت وارستهام . كجايند قرونى كه تو با بازى گريهايت آنان را فريفتى ؟ كجايند جامعههايى كه با زيورهايت به فتنهشان دچار كردى ؟ آرى ، اگر به هيات شخصى در نگاهم مىنشستى و قالبى ملموس مىيافتى ، بىهيچ ترديدى حدود الهى را بر تو جارى مىكردم ، در كيفر جناياتت نسبت به بندگانى كه با آرزوهاشان فريفتى ، امتهايى كه به پرتگاههاى سقوطشان افكندى و پادشاهانى كه به دست نابوديشان سپردى و به جايگاه ريزش انواع گرفتاريهاشان فرود آوردى ، آن جا كه نه راه پس دارند و نه راه پيش .
هيهات ، كه هر كه بر لغزشگاههايت پا نهاد ، لغزيد ، و هر كه خود را به تو سپرد ،
موجهايت او را بلعيد و تنها كسى رهايى يافت كه دامهايت را شناخت و از آنها برجهيد . و او را كه از آفاتت جان به سلامت به در برد ، چه باك كه چندى در تنگنا باشد ، كه تمامت دنيا ، در نگاه سالم او ، روزى غروب هنگام را ماند .
اى دنيا ، از من دور شو به خدا سوگند كه من زبونت نشوم تا به ورطهى ذلتم كشانى ، رامت نگردم كه به دلخواه خود به هر سويم برانى . و به خدا سوگند سوگندى قطعى و جدى كه جز خواست خداوند استثنايى نمىپذيرد كه بر خويشتن خويش چنان سخت بگيرم كه چون به قرصى نان دست يابد با شادى تمام بدان يورش آورد و به نمك به عنوان خورش قناعت كند ، و چشم خانه را چونان چشمهاى فرو خشكيده وانهم و از آخرين قطرهى اشكش نيز تهى كنم . آيا اين سزاوار است كه چرندگان پر بچرند و بيارمند و رمهى گوسفندان از پس چرا و پرخوردن به آغل رو كنند ، و على نيز از آن چه توشهى راه او است بخورد و بخسبد ؟ پس چشم او روشن ،
كه از پس ساليان دراز چهارپايان يله و گوسفندان گله را الگو گرفته است خوشا به حال كسى كه مسووليتهاى واجب را در پيشگاه پروردگار خويش به انجام مىرساند و در راه او هرگونه تلخى و سختى را به جان مىخرد و خواب شب را چندان وا مىنهد كه خواب او را از پا بيفكند ، تا زمين را بستر و كف دست را بالش خويش كند ، همانند كسانى كه هراس معاد ، خواب از چشمانشان ربوده است و پهلو از بسترها تهى كردهاند ، لبهاشان به ياد پروردگارشان همواره در جنبش است و با استغفار طولانى گناهانشان پراكنده شده است . « آنان حزب خداونداند ، و حزب خدا تنها
[ 346 ]
حزب پيروز است . » ( قرآن كريم ، سورهى 58 ، آيهى 22 ) پس اى فرزند حنيف ، از خدا پروا كن و تو را بايد كه به همين تكه نانهايت بسنده كنى ، تا رهايى از آتش را نصيب برى .