جستجو

و من كتاب له ع إلى عثمان بن حنيف الأنصاري و كان عامله على البصرة و قد بلغه أنه دعي إلى وليمة قوم من أهلها فمضى إليها قوله

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 701 ] 45 نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به عثمان بن حنيف كه عامل او در بصره بود ، وقتى كه شنيد به مهمانى قومى از مردم بصره دعوت شده و به آنجا رفته است . اما بعد . اى پسر حنيف به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نيز بدانجا شتافته‏اى . سفره‏اى رنگين برايت افكنده و كاسه‏ها پيشت نهاده . هرگز نمى‏پنداشتم كه تو دعوت مردمى را اجابت كنى كه بينوايان را از در مى‏رانند و توانگران را بر سفره مى‏نشانند . بنگر كه در خانه اين كسان چه مى‏خورى ، هر چه را در حلال بودن آن ترديد دارى از دهان بيفكن و آنچه را ، كه يقين دارى كه از راه حلال به دست آمده است ، تناول نماى . بدان ، كه هر كس را امامى است كه بدو اقتدا مى‏كند و از نور دانش او فروغ مى‏گيرد . اينك امام شما از همه دنيايش به پيرهنى و ازارى و از همه طعامهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است . البته شما را ياراى آن نيست كه چنين كنيد ، ولى مرا به پارسايى و مجاهدت و پاكدامنى و درستى خويش يارى دهيد . به خدا سوگند ، از دنياى شما پاره زرى نيندوخته‏ام و از همه غنايم آن مالى ذخيره نكرده‏ام . و به جاى اين جامه ، كه اينك كهنه شده است ، جامه‏اى ديگر آماده نساخته‏ام . آرى ، در دست ما از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است ، « فدكى » بود كه قومى بر آن بخل ورزيدند و قومى ديگر از سر آن گذشتند و بهترين داور خداوند است . فدك و جز فدك را چه مى‏خواهم ؟ كه فردا ميعاد آدمى گور است . در تاريكى آن آثارش محو مى‏شود و آوازه‏اش خاموش مى‏گردد . حفره‏اى كه هر چه فراخش سازند يا گور كن بر وسعتش افزايد ، سنگ و كلوخ تن آدمى را خواهد فشرد و [ 703 ] روزنه‏هايش را توده‏هاى خاك فرو خواهد بست . و من امروز نفس خود را به تقوا مى‏پرورم تا فردا ، در آن روز وحشت بزرگ ، ايمن باشد و بر لبه آن پرتگاه لغزنده استوار ماند . اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه‏هاى ابريشمين ، دست مى‏يابم . ولى ، هيهات كه هواى نفس بر من غلبه يابد و آزمندى من مرا به گزينش طعامها بكشد و حال آنكه ، در حجاز يا در يمامه بينوايى باشد كه به يافتن قرص نانى اميد ندارد و هرگز مزه سيرى را نچشيده باشد . يا شب با شكم انباشته از غذا سر بر بالين نهم و در اطراف من شكمهايى گرسنه و جگرهايى تشنه باشد . آيا چنان باشم كه شاعر گويد : و حسبك داء آن تبيت ببطنة و حولك اكباد تحنّ الى القدّ « تو را اين درد بس كه شب با شكم سير بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله‏اى » آيا به همين راضى باشم كه مرا امير المؤمنين گويند و با مردم در سختيهاى روزگارشان مشاركت نداشته باشم ؟ يا آنكه در سختى زندگى مقتدايشان نشوم ؟ مرا براى آن نيافريده‏اند كه چون چارپايان در آغل بسته كه همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است ، غذاهاى لذيذ و دلپذير به خود مشغولم دارد يا همانند آن حيوان رها گشته باشم كه تا چيزى بيابد و شكم از آن پر كند ، خاكروبه‏ها را به هم مى‏زند و غافل از آن است كه از چه روى فربهش مى‏سازند . و مرا نيافريده‏اند كه بى‏فايده‏ام واگذارند ، يا بيهوده‏ام انگارند ، يا گمراهم خواهند و در طريق حيرت سرگردانم پسندند ؟ گويى يكى از شما را مى‏بينم كه مى‏گويد ، اگر قوت پسر ابو طالب چنين است ، بايد كه ناتوانيش از پاى بيفكند و از نبرد با هماوردان و كوشيدن با دليران بازش دارد . بدانيد ، كه آن درخت كه در بيابانها پرورش يافته ، چوبى سخت‏تر دارد و بوته‏هاى [ 705 ] سرسبز و لطيف ، پوستى بس نازك . آرى ، درختان بيابانى را به هنگام سوختن ، شعله نيرومندتر باشد و آتش بيشتر . من و رسول خدا ، مانند دو شاخه‏ايم كه از يك تنه روييده باشند و نسبت به هم چون ساعد و بازو هستيم . به خدا سوگند ، كه اگر همه اعراب پشت به پشت هم دهند و به نبرد من برخيزند ، روى برنخواهم تافت و اگر فرصت به چنگ آيد به جنگ بر مى‏خيزم و مى‏كوشم تا زمين را از اين شخص تبهكار كج انديش پاكيزه سازم . چنانكه گندم را پاك كنند و دانه‏هاى كلوخ را از آن بيرون اندازند . اى دنيا از من دور شو ، افسارت را به پشتت افكندم . من خود را از چنگالهايت رها كردم و از دامهايت بيرون افكندم و از آن پرتگاهها كه بر سر راه من كنده‏اى اجتناب كرده‏ام . آن گردن فرازانى كه با دليريهايت فريفتى ، اكنون كجايند ؟ آن مردمى ، كه به زرق و برقهايت مفتون ساختى ، چه شدند ؟ آرى همه در گور خفته‏اند . به خدا سوگند ، اگر تو موجودى مجسم بودى و پيكرى محسوس ، به خاطر آن گروه از بندگان خدا كه به سراب آرزوها فريفته‏اى و آنها را در گودالهايى كه بر سر راهشان تعبيه كرده‏اى ، سرنگون ساخته‏اى و پادشاهانى كه به ورطه نابودى سپرده‏اى و به آبشخور بلا آنجا كه هيچكس را از آن بازگشتنى نيست كشيده‏اى ، حد خد را بر تو جارى مى‏ساختم . فسوسا كه هر كس بر لغزشگاه تو پاى نهاد ، سرنگون شد و هركس كشتى بر گرداب تو راند ، غرقه گشت و هر كه از چنبر تو سر بيرون كشيد ، پيروز شد . آنكه از تو در امان مانده ، باكى از آن ندارد كه روزگار بر او تنگ گيرد ، زيرا دنيا در نظر او روزى است بر آستان غروب . از نزد من دور شو ، در برابر تو سر فرود نمى‏آورم كه بر من سرورى جويى و زمام كارم را به دست تو نسپارم كه هر جا كه خواهى مرا بكشى . به خدا سوگند تا مشيت خداوند چه باشد كه نفس خويش را چنان پرورش دهم كه چون قرص نانى يابد شادمان شود و به جاى هر نانخورش به نمك قناعت ورزد . و چشمانم را چنان به گريه وادارم كه سرچشمه اشكش بخشكد و سرشكش به پايان رسد . آيا شتر ، شكم را به چرا انباشته است . و اينك به قرارگاه خود مى‏رود ؟ يا آن گوسفند از علف اشباع گشته و اينك به آغل خود روى مى‏نهد ؟ [ 707 ] آيا على نيز سير شده و اينك از تلاش باز ايستاده است ؟ اگر على پس از ساليان دراز به آن گوسفند يا شتر رها شده در علفزار ، شباهت يافته باشد ، چشمش روشن باد . خوشا به حال كسى كه وظيفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خويش صابر باشد و شب هنگام خواب را بر چشم خود حرام كند ، يا چون خواب بر او غلبه كند ، زمين را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد . در ميان مردمى كه از وحشت قيامت شب را زنده داشته‏اند و از جامه خواب دورى گزيده‏اند و لبهايشان به ذكر پروردگارشان مى‏جنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچيز گشته است . « اينان حزب خداوندند و حزب خداوند رستگارند . » 1 پس اى پسر حنيف ، از خدا بترس . به همان چند قرص نان اكتفا كن تا از آتش رهايى يابى .