جستجو

و من كتاب له ع إلى معاوية

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 774 ] 30 از نامه‏هاى امام ( ع ) به معاويه : فَاتَّقِ اَللَّهَ فِيمَا لَدَيْكَ وَ اُنْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ وَ اِرْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لاَ تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلاَماً وَاضِحَةً وَ سُبُلاً نَيِّرَةً وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً يَرِدُهَا اَلْأَكْيَاسُ وَ يُخَالِفُهَا اَلْأَنْكَاسُ مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ اَلْحَقِّ وَ خَبَطَ فِي اَلتِّيهِ وَ غَيَّرَ اَللَّهُ نِعْمَتَهُ وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ فَقَدْ بَيَّنَ اَللَّهُ لَكَ سَبِيلَكَ وَ حَيْثُ تَنَاهَتْ بِكَ أُمُورُكَ فَقَدْ أَجْرَيْتَ إِلَى غَايَةِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّةِ كُفْرٍ فَإِنَّ نَفْسَكَ قَدْ أَوْلَجَتْكَ شَرّاً وَ أَقْحَمَتْكَ غَيّاً وَ أَوْرَدَتْكَ اَلْمَهَالِكَ وَ أَوْعَرَتْ عَلَيْكَ اَلْمَسَالِكَ عضيهه : تهمت و افترا طمس : از بين بردن اثر نهجة : روشن و واضح مطلّبه به تشديد طاء و فتح لام : آنچه بطور جدى از آنها طلب شده باشد اكياس : خردمندان أنكاس : جمع نكس : مرد پست نكب : منحرف شد خبط : در راه نادرست گام برداشتن خسر : زيانكارى اقتحام : با شدت در امرى داخل شدن وعر : سخت ، شديد مهطع : شتاب كننده بهضه الامر : آن كار بر او گران آمد ، بارش را سنگين كرد . « پس درباره نعمتهايى كه نزد توست از خدا بترس و در حقى كه بر تو دارد [ 775 ] بنگر و از شناخت آنچه كه در ندانستن آن معذور نيستى خوددارى مكن چرا كه براى اطاعت و پيروى نشانه‏هاى آشكار و راههاى روشن و جاده‏هاى پهن و پايانى مطلوب است ، كه زيركها در آن وارد مى‏شوند و سفلگان از آن ، سرباز مى‏زنند ، آن كه از آن راه منحرف شود از حق روى گردانده و در بيابان گمراهى و سرگردانى قدم گذارده ، و خداوند نعمت خود را از او مى‏گيرد و عذاب خود را بر او گسيل مى‏دارد ، پس به خود آى و خويشتن را درياب كه خدا راه خود را براى تو روشن كرده است و چون كارهايت تو را به اين مرحله كشانده است پس به آخرين حدّ زيان و جايگاه كفر و شرك پايين آمدى و خواهشهاى دلت ، تو را به شرارت وادار كرده و در گمراهى افكنده و در تباهكاريها وارد ساخته و راهها را بر تو سخت بسته است . » آنچه مرحوم سيد در اين مورد از نهج البلاغه آورد . قسمتى از نامه حضرت به معاويه است كه آغاز آن چنين بوده : پس از حمد خدا و نعت پيامبر ، نامه‏ات به من رسيد كه در آن فتنه‏انگيزى مرا خاطر نشان كردى ، و كيفر مجازاتى كه انجام مى‏دهم زشت شمردى و مرا ستمگر و در ادا كردن حقوق الهى كوتاهى كننده به حساب آوردى ، سبحان اللَّه چگونه به خود اجازه غيبت كردن مى‏دهى و دروغگويى را نيكو مى‏دانى ؟ من جز براى امر به معروف و نهى از منكر هرگز آشوب و ستيز به پا نكردم ، و جز بر بدعتگذار ، و از دين برگشته ، يا منافق بر كسى نشوريدم و راهنمايم در اين امور آيه قرآن است كه مى‏فرمايد : « وَ لَوْ كانُوا آبائهم أوْ أبنائهم [ 1 ] . . . » . مرا تقصير كننده در حق خدا دانستى ، به خداى بزرگ پناه مى‏برم از آن كه حقوق تاكيد شده او را رها و تعطيل كنم ، و به سوى هوا و [ 1 ] سوره مجادله ( 58 ) آيه ( 21 ) يعنى : اگر چه پدرها ، يا فرزندانشان باشند ، اين آيه درباره مؤمنان مى‏فرمايد : دشمنان خدا را دوست نمى‏دارند اگر چه پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند . ( مترجم ) [ 776 ] هوسى مايل شوم و در گمراهى حيرتزا براى هميشه بمانم ، عجيب است اى معاويه ، كه تو احسان كردن را مى‏ستايى ، اما با دليل و برهان مخالفى ، و پيمانهاى الهى را كه خواسته وى و حجت بر بندگانش مى‏باشد درهم مى‏شكنى ، اسلام را بدور انداختى و احكامش را تباه و آثارش را محو كردى ، جامه هوسبازى به تن كردى و به دنبال خواستهاى پست نفسانى مى‏روى ، ( اين بود قسمتهاى اول اين نامه كه در نهج البلاغه ذكر نشده و از اين به بعد جمله‏هايى است كه در اول ترجمه شده و به اين عبارت آغاز مى‏شود ) فاتق اللَّه . . . كه شرحشى بعدا مى‏آيد ، و جملات ديگرى نيز از اين نامه حذف شده است كه چنين است : گروهى براى خدا وجود دارند كه دست خدا بالاى سر آنها و خشم او بر مخالفانشان حتمى است ، بنابراين پيش از آن كه در تنگناى قبر وارد شوى به فكر خود باش و خويشتن را مواظبت كن كه بازگشتت به سوى خداست و در پيشگاه او محشور مى‏شوى سختيهاى آن روز گريبانگيرت خواهد شد و اندوهش بر تو وارد مى‏شود ، روزى كه پشيمانى سودى ندارد و عذر معذرتخواه پذيرفته نمى‏شود ، « يَوْمَ لا يُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَ لاهُم يُنْصَرُوْنَ . [ 2 ] » در اين نامه امام ( ع ) مخاطب خود را موعظه فرموده و او را پند و اندرز داده است كه تقواى الهى را پيشه كند و درباره اموال مسلمين و ثروت آنان كه ترد او قرار دارد از خدا بترسد و حق نعمتهاى خدا را بر خود ادا كند و به منظور سپاسگزارى ، دستورهاى وى را پيروى و اطاعت كند و به سوى شناخت آنچه كه براى نادانى آن وى را عذرى نيست بر گردد يعنى بداند كه اطاعت از فرمانهاى خدا و پيامبر و امام بر حق واجب و لازم است . [ 2 ] سوره دخان ( 44 ) آيه ( 40 ) يعنى : روزى كه هيچ دوستى ، از دوستش رفع نياز نكند و نه آنان نصرت و يارى شوند . [ 777 ] فانّ للطاعة اعلاما واضحه ، براى اطاعت خدا نشانه‏هاى روشن است ، كلمه اعلام كنايه از امورى است كه آدمى را به راه خداوند راهنمايى مى‏كنند يعنى كتاب خداوند و سخنان پيامبر ( ص ) و اعمال او ، و همچنين پيشوايان حق و راستين ، كه اصل و ريشه اين آثار و حاملان آن مى‏باشند ، و منظور از راههاى روشن و جاده آشكار همان راههايى است كه به خدا منتهى مى‏شود كه مدلول همان آثار است ، و مراد از هدفى كه بطور جدى مطلوب خلق است آن است كه با حالتى پاك و برهنه از آلودگيهاى جسمانى پست و زينت يافته با كمالات نفسانى و انسانى ، به پيشگاه قدس الهى راه يابند . طاعة اسم مصدر و منظور هدفى است كه مورد نظر أعلام است و براى رسيدن به آن هدف اين راه بايد پيموده شود ، و ضمير در كلمات : يردها و يخالفها و عنها ، بر مى‏گردد به جمله المحجّه و الأعلام الواضحة عليها و بديهى است كه خردمندان آنانند كه ورود در اين جاده را برمى‏گزينند و نشانه‏هاى آن را طلب مى‏كنند ، و اما دون همتان به راههاى ديگر انحراف مى‏يابند و از مسير حق سر بر مى‏تابند و در كوير جهل و نادانى سرگردان مى‏شوند و در پى آن خداوند ، نعمت خود را بر آنان دگرگونه كرده و در سراى آخرت كيفر و عذاب را به آنان عوض مى‏دهد . آنگاه امام ( ع ) پس از آن كه قدرى معاويه را پند و اندرز داد و راههاى درست را برايش روشن كرد و به او گوشزد فرمود كه اگر از اين راهها انحراف يابد سزايش تغيير يافتن نغمت الهى و تبديل آن به نعمت و عذاب مى‏باشد ، به او چنين دستور مى‏دهد كه با پيش گرفتن اين راههاى هموار و نجات بخش ، نفس خود را از هر چه موجب عدول از اين راه و مخالف اين امور است حفظ و نگهدارى نمايد . اين بيان اخير امام ( ع ) در حكم نخستين مقدمه از يك قياس مضمرى است كه حضرت به ترتيب شكل اوّل ، استدلال فرموده است كه رفتن از اين راه امرى لازم و ضرورى است ، و مقدمه دوّمش [ 778 ] اين است : هر كسى را كه خداوند راه سلوكش را معين كرده باشد بر او ، واجب است كه پاى در آن مسير بگذارد . و حيث تناهت بك امورك ، بس است اين همه جنايت كه تو را به اين مرحله رساند امام ( ع ) در اين مرحله معاويه را امر به توقف مى‏كند و شرح مى‏دهد كه اكنون تو به آخرين منزلگاه خسران كه يكى از منازل كفر و شرك است رسيده‏اى ديگر بس است توقف كن . فقد اجريت الى غاية خسر ، كلمه اجراء ، در اصل به معناى دوانيدن اسب براى مسابقه است يعنى با سرعت تا اين حدّ از زيانكارى تاختى ، واژه ( خسر ) كنايه از فقدان رضايت و نبودن كمالاتى است كه آدمى را به خدا نزديك مى‏كند ، و اين كه امام اين مرحله را منزلگاه كفر دانست به اين دليل است كه اساسا سرانجام كارهاى زشت كه انسان از رو آوردن به آنها منع شده ، از مواضع و منزلگاههاى كفر و شرك مى‏باشد و هر كس با قصد و اختيار از آن راه برود به آن منزلگاهها ملحق شده است . و انّ نفسك قد اولجتك شرّا ، نفست تو را در شرور و بديهاى دنيا و آخرت افكنده است ، منظور نفس اماره است كه به سبب جلوه دادن نافرمانى از دستورات خداوند و خوب نشان دادن مخالفت با امام بر حق ، انسان را وادار به اين كارهاى ناپسند مى‏كند ، جمله بالا به روايت ديگر بدون نقطه قد اوحلتك خوانده شده ، يعنى نفست تو را به گل فرو برده كه استعاره از گناهان و آلودگى به جهل و نادانى است كه مانند توده‏اى از گل او را در خود فرو برده است . و اقحمتك غيّا ، و در ورطه گمراهى و هلاكتت انداخته است ، و در جايگاههاى هلاكت كه امور شبهه‏ناك و گناهان است واردت كرده است . و اوعرت عليك المسالك ، راههاى هدايت و روشهاى خير و خوبى را بر تو ناهموار و سخت و صعب العبور كرد ، زيرا نفس امّاره هنگامى كه با نشان [ 779 ] دادن اهداف باطل و وسوسه‏هاى فريبكارانه‏اش رفتن به راههاى تاريك گمراهى و گناه را براى آدمى هموار كرد و او را در آن مسير به راه انداخت ، خود به خود از راه سعادت و مسير خير و اطاعت دور مى‏شود و ديگر افتادن در آن جاده و گام نهادن در آن برايش مشكل و سخت مى‏نمايد . در خاتمه از خداوند متعال موفقيت در انجام دادن اعمال خير و نگهدارى از گناهان و خطايا را خواستار و به كمك گرفتن از نيروى پايدارش اميدوارم . پايان شرح و تفسير نامه امام به معاويه شماره 30 و آخر جلد چهارم از كتاب شرح ابن ميثم بحرانى . [ 780 ] فهرست مطالب و موضوعات اين مجلّد عنوان صفحه گفتار 193 كه امام ( ع ) آن را هنگام دفن سرور زنان فاطمه ( ع ) ايراد فرمود 1 گفتار 194 درباره دورى جستن از دنيا ، و توجه به سراى آخرت 6 گفتار 195 درباره آماده شدن براى رفتن از دنيا ، بسيارى از اوقات اصحابش را بدان ندا مى‏داد 10 گفتار 196 با طلحه و زبير كه پس از بيعت به خلافت با آن حضرت بر وى خشم گرفتند كه چرا در كارها با آنها مشورت نكرده و از آنان كمك نگرفته است . 14 گفتار 197 درباره ادب آموزى به اصحاب خود و ارشاد آنان به داشتن رفتارى نيكو . 21 گفتار 198 روزى كه در جنگ صفين ، ديد فرزندش امام حسن به ميدان جنگ مى‏شتابد . 25 گفتار 199 در هنگامى كه يارانش در كار حكومت به مخالفت با او برخاستند . 27 گفتار 200 هنگامى كه بر علاء بن زياد حارثى وارد شد 29 گفتار 201 پاسخ به سؤالى كه درباره روايات نادرست از آن حضرت پرسيده شد 35 خطبه 202 اشاره به مادّه اصلى موجودات زيستى و آسمانى 45 خطبه 203 با اين گفتار امام ، يارانش را به جنگ با شاميان تحريك مى‏كند 51 [ 781 ] عنوان صفحه خطبه 204 در ستايش خداوند از نظر صفات نسبى و سلبى قسمت اوّل خطبه قسمت دوّم خطبه كه درباره برترى مقام پيامبر اكرم بيان فرموده است : 56 خطبه 205 در اين گفتار خلايق را به نيكان و بدان تقسيم مى‏فرمايد 58 دعاى 206 در اين دعا امام ( ع ) خداى را مى‏ستايد با توجه به نعمتهايش 68 خطبه 207 درباره تشويق اصحاب خود به همبستگى و وحدت كلمه و اتّفاق در برابر دستوراتش . 73 گفتار 208 در يارى جستن از خدا و شكايت به سوى او از ظلم قريش 92 گفتار 209 درباره كسانى كه براى جنگ با او به بصره آمده بودند 95 گفتار 210 در ميدان جنگ جمل ، موقعى كه چشمش به كشته‏هاى طلحه و عبد الرحمان پسر عتاب بن اسيد افتاد 97 گفتار 211 در توصيف سالك الى اللّه و عارف حقيقى 100 گفتار 212 پس از خواندن سوره الهاكم التّكاثر . . . 105 گفتار 213 هنگامى كه آيه ( رجال تلهيهم تجارة . . . ) تلاوت كرد 123 گفتار 214 هنگام تلاوت ( يا ايّها الانسان ما غرّك بربّك الكريم ) 138 گفتار 215 در بيزارى جستن از ظلم و اهميت فراوان آن حضرت نسبت به حقوق مردم 153 دعاى 216 درباره پناه بردن به خداى تعالى 162 خطبه 217 درباره بر حذر داشتن از توجه به دنيا و توجه نداشتن به خداوند 166 دعاى 218 درباره تضرع كردن به سوى خداى تعالى 172 گفتار 219 در ستون برخى از كسانى كه پيش از او متصدى امور خلافت شدند ، و بيان گفته‏هاى پيروانش در اين باره 177 گفتار 220 در بيان ( چگونگى ) بيعت [ 782 ] با او به خلافت 182 خطبه 221 توجه دادن بر فضيلت تقواى الهى 184 قسمت اوّل خطبه 185 قسمت دوّم خطبه كه در وصف زاهدان است 197 خطبه 222 در حالى كه مى‏خواست به بصره سفر كند در محل ذى قار اين خطبه را ايراد فرمود 201 گفتار 223 خطاب به عبد اللّه بن زمعه فرمود 204 گفتار 224 هنگامى كه ناتوانى هبيره مخزومى را از سخن گفتن ديده چنين گفت . 208 گفتار 225 درباره سبب اختلاف مردم از جهت صورت و اخلاق 212 گفتار 226 هنگامى كه پيامبر را غسل مى‏داد ايراد فرمود 219 خطبه 227 در ستايش خداى تعالى همراه با تنزيه او قسمت اوّل خطبه 223 قسمت دوّم خطبه در بيان شگفتى آفرينش بعضى از جانوران 235 خطبه 228 در ميان توحيد ، اين خطبه شامل يك سلسله از اصول علمى توحيدى مى‏باشد كه در خطبه‏هاى ديگر يافت نمى‏شود 262 خطبه 229 مخصوص رويدادهاى مهمى كه در آينده اتّفاق مى‏افتد 318 خطبه 230 درباره سفارش به تقواى الهى و ياد مرگ 328 خطبه 231 ايمان به خداوند را تفسير مى‏كند 335 خطبه 232 درباره امر به تقواى الهى و توشه گرفتن براى آخرت 350 خطبه 233 در ستايش خداوند و منزّه دانستن او ، و بيان احوال مردم هنگام مبعوث شدن پيامبر اكرم 366 خطبه 234 به نام قاصعه درباره مذمت تكبّر و نهى از هر چه لازمه آن است فصل اوّل خطبه قاصعه 399 فصل دوّم خطبه قاصعه 413 فصل سوّم خطبه قاصعه 452 فصل چهارم خطبه قاصعه 485 فصل پنجم خطبه قاصعه 517 گفتار 235 به عبد اللّه بن عباس وقتى [ 783 ] كه از پيش عثمان سفارش حضور امام آورده بود 545 گفتار 236 چگونگى حال خود را پس از هجرت پيامبر بيان داشته است 548 خطبه 237 در پند و اندرز ، و دستور به غنيمت شمردن فرصت در موفعيتهاى دنيا 552 خطبه 238 در شرح جريان حكمين و ذكر بديهاى دشمنانش به منظور متنفّر ساختن مردم را از آنها 557 خطبه 239 در اين خطبه آل محمد ( ص ) و اوصاف پسنديده آنها را ياد مى‏كند 564 گفتار 240 درباره تشويق كردن ياران خود براى جهاد 568 گزيده‏اى از نامه‏هاى امام به دشمنانش و فرماندهان او به شهرها نامه 1 به سوى اهل كوفه در هنگام سفر از مدينه به طرف بصره 573 نامه 2 به اهل كوفه پس از فتح بصره 580 نامه 3 به شريح قاضى در كوفه 581 نامه 4 به بعضى از سران سپاهش 591 نامه 5 به اشعث بن قيس فرماندار آذربايجان 594 نامه 6 به معاويه 598 نامه 7 باز هم به معاويه 602 نامه 8 به جرير بن عبد اللّه بحلى ، هنگامى كه او را به سوى معاويه فرستاد 609 نامه 9 به معاويه 622 نامه 10 به معاويه ، در اين نامه امام او را از مغرور شدن به كيدهاى شيطانى سرزنش مى‏كند . 631 سفارش 11 به جمعى از لشكريانش كه آنها را به سوى دشمن فرستاد ، و در اين سخنان به برخى از آداب جنگ اشاره كرده است 643 سفارش 12 به معقل بن قيس آنگاه كه او را به عنوان مقدمه لشكر خود به سوى شام فرستاد 648 نامه 13 به دو نفر از فرماندهان لشكرش 652 سفارش 14 به لشكريانش ، پيش از برخورد با دشمن در صفّين 655 گفتار 15 هر گاه در جنگ با دشمن [ 784 ] روبرو مى‏شد 660 گفتار 16 هنگام حضور جنگ به يارانش مى‏گفت 663 نامه 17 به معاويه در پاسخ نامه‏اى كه براى امام نوشته بود 666 نامه 18 به عبد اللّه بن عباس كه نماينده وى در بصره بود 677 نامه 19 به يكى از كار گزارانش 683 نامه 20 به زياد بن ابيه كه در بصره قائم مقام عبد اللّه عباس بود 686 نامه 21 به زياد بن ابيه و در اين نامه او را به اعمالى كه بعد از مرگ برايش سود دارد ارشاد مى‏كند 689 نامه 22 به عبد اللّه عباس رحمة اللّه 692 نامه 23 اين سخنان را امام پيش از شهادت ، هنگامى كه ابن ملجم فرقش را شكافته بود به عنوان وصيت ، فرمود 695 سفارش 24 اين وصيت را پس از مراجعت از جنگ صفين نوشت كه درباره اموالش چه كارهايى انجام دهند 700 سفارش 25 كه آن را براى متصديان جمع‏آورى صدقات و مالياتها مى‏نوشت 708 پيمان نامه 26 به يكى از عاملانش كه او را براى جمع‏آورى مالياتها مأمور كرده بود 716 پيمان نامه 27 به محمد بن ابى بكر ، آنگاه كه وى را مأمور ولايت مصر كرده بود قسمت اوّل عهدنامه 524 قسمت دوّم عهدنامه 741 نامه 28 پاسخ به معاويه 745 نامه 29 به اهل بصره 770 نامه 30 به معاويه 774 [ 1 ] ج 5