جستجو

و من كتاب له ع إلى أهل البصرة

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 770 ] 29 از نامه‏هاى امام ( ع ) به اهل بصره : وَ قَدْ كَانَ مِنِ اِنْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَ شِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ وَ رَفَعْتُ اَلسَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ اَلْأُمُورُ اَلْمُرْدِيَةُ وَ سَفَهُ اَلْآرَاءِ اَلْجَائِرَةِ إِلَى مُنَابَذَتِي وَ خِلاَفِي فَهَا أَنَا ذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي وَ رَحَلْتُ رِكَابِي وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِي إِلَى اَلْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لَأُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لاَ يَكُونُ ؟ يَوْمُ اَلْجَمَلِ ؟ إِلَيْهَا إِلاَّ كَلَعْقَةِ لاَعِقٍ مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي اَلطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِي اَلنَّصِيحَةِ حَقَّهُ غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ وَ لاَ نَاكِثاً إِلَى وَفِيٍّ غبث عن الشيئى و غبته : هر گاه به چيزى توجه نكند و از آن آگاهى نيابد مرديه : هلاك كننده جائره : منحرف از راه راست منابذه : مخالفت كردن و دور انداختن بيعت و ، وفا نكردن به عهد « شما خود مى‏دانيد كه رشته عهد و پيمان را از هم گسستيد و با كارهاى ناشايسته با من دشمنى و مخالفت كرديد و من از گناهكارتان درگذشتم و از فراريتان شمشير را برداشتم و آنها به طرف من آمدند ، پذيرفتم و از تقصيرشان گذشتم ، اما اگر تباهكاريها و انديشه‏هاى نادرست بر خلاف حق شما را به سوى دشمنى و مخالفت من براند ، آگاه باشيد منم كه اسبان خود را نزديك آورده و [ 771 ] پالان بر شتر سوارى خويش مى‏نهم ، و اگر مرا به آمدن به جانب خودتان ناچار كنيد ، با شما چنان كارزارى بپا كنم كه جنگ جمل پيش آن ، مانند ليسيدن ليسنده ( بسيار كوچك ) باشد ، با اين كه من بر فضيلت و بزرگى آن كه از شما پيروى كرد . آگاهم و حق آن كه را كه نصيحت و خيرخواهى كرده مى‏شناسم ، در حالى كه به خاطر متهّمى به شخص خوب تجاوز نمى‏كنم و پيمان شخص با وفا را نمى‏شكنم » امام ( ع ) در اول اين نامه گناهان مردم بصره را به آنان خاطر نشان كرده تا اگر بخواهد آنان را مجازات كند حجت داشته باشد و اگر عفو كند جلو چشم آنان را بگيرد ، واژه حبل را كه به معناى ريسمان است ، استعاره از بيعت آنان با خود و لفظ انتشار را استعاره از پيمان شكنى آنها آورده است وجه استعاره نخست آن است كه بيعت مهمترين سبب جمع‏آورى مردم و نظم دادن به امور آنها و وسيله‏اى است كه آنان را به سوى خشنودى خداوند مى‏كشاند چنان كه ريسمان آنچه را كه به آن بسته است مرتب نگهدارى مى‏كند ، وجه استعاره دوم واضح و روشن است . ما لم تغبوا عنه ، در اين جمله به منظور اتمام حجت ، اشاره مى‏كند به اين كه آنچه انجام داده‏اند از پيمان شكنى و مخالفت با آن حضرت با آگاهى و هوشيارى بوده است ، و پس از آن كه گناهشان را به آنان گوشزد فرموده امورى چند در مقابل آن بر شمرده است كه حكايت از بزرگوارى وى نسبت به آنان مى‏كند و آن امور عبارتند از عفو و گذشت از گناهكارشان ، و برداشتن شمشير از آنان كه فرار كنند و بگريزند و پذيرفتن كسى از آنها كه به سوى او رو آورد و طلب رضايت كند ، و پس از اين همه رأفت و رحمت ، آنان را بيم مى‏دهد كه اگر بخواهند به فتنه‏انگيزى خود برگردند ، آماده است كه با آنان بجنگد و بر ايشان [ 772 ] چنان جمله‏اى وارد كند كه واقعه جنگ در برابرش كوچك شمرده شود . فان خطت بكم . . . ، كلمه خطو به معناى گام برداشتن استعاره از آن است كه امور هلاكت‏زا و انديشه‏هاى سفيهانه ستيزه جويشان براى دومين مرتبه آنان را به جنگ و مخالفت با وى بكشاند ، وجه تشبيه اين سوق دادن به گام برداشتن آن است ، همچنان كه قدم زدن ، صاحبش را به هدفش مى‏رساند ، اين امور نيز او را به اين مخالفت مى‏رساند و شرط مقدر در اين مورد اين است : اگر شما به مخالفت با من برگرديد ، من براى قيام در مقابل شما آماده‏ام . نزديك كردن اسبها و پالان گذاشتن بر شتر ، كنايه از آمادگى وى براى حمله بر آنها مى‏باشد ، و رحّلتها يعنى پالان را بر پشت شتر محكم بستم . براى به هراس انداختن آنان در مقابل مخالفت و بيعت‏شكنى با آن حضرت همين اعلام آمادگى وى كافى است و نوبت به حمله كردن نمى‏رسد زيرا ممكن است وقتى كه اعلام آمادگى را شنيدند و فهميدند ، توبه كنند و برگردند ، پس به اين دليل بود كه اخطار به حمله كردن برايشان را مشروط به هنگامى فرمود ، كه وى را مجبور كنند تا به سوى آنان حركت كند و با آنها بجنگد و اين در صورتى است كه معلوم شود كه كار درست نمى‏شود مگر به تاختن بر آنان كه ضرورت حفظ دين او را بر اين امر ناگزير كرده است و اين كه در توصيف چنين جمله‏اى فرموده است : واقعه جنگ جمل در مقابلش مانند يك ليس زدن ليسنده است كنايه از شدت حمله مى‏باشد و وجه اين تشبيه حقارت و ناچيزى واقعه جنگ جمل نسبت به اين حمله است . پس از آن كه آنان را از كيفر و عقوبت بيم داده ، مطلبى را خاطر نشان فرموده است كه مايه خوشحالى و اميدوارى مى‏باشد ، و آن عبارت است از پذيرفتن و اعتراف به فضيلت و برترى آنان كه مطيع هستند و كسانى كه خيرخواه و نصيحت كننده مى‏باشند ، و نيز چنان نيست كه كيفر گنهكار را بر بى‏گناه وارد كند و در عوض عهد شكنان ، وفا [ 773 ] كننده به عهد را مجازات كند . اين اميدوارى را داد تا موضعگيرى او بر آنان سخت به نظر نيايد و از رحمت او مايوس نشوند كه باعث دورى آنها از وى شود و اين كار ايشان را به فساد بيشترى بكشاند .