جستجو

و من كلام له ع يريد به بعض أصحابه

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 177 ] 219 گفتار آن حضرت ( ع ) است : لِلَّهِ بَلاَءُ فُلاَنٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ اَلْأَوَدَ وَ دَاوَى اَلْعَمَدَ وَ أَقَامَ اَلسُّنَّةَ وَ خَلَّفَ اَلْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ اَلثَّوْبِ قَلِيلَ اَلْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اَللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اِتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لاَ يَهْتَدِي بِهَا اَلضَّالُّ وَ لاَ يَسْتَيْقِنُ اَلْمُهْتَدِي أود : لنگى عمد : بيمارى ويژه شتر است كه درون كوهانش از شدّت بار و غيره متورّم مى‏شود در حالى كه ظاهرش بى‏عيب و سالم است . « خداوند شهرهاى فلان را آباد دارد ، يا به او خير دهد كه ناهمواريها را هموار و بيماريها را مداوا كرد ، سنّت را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت ، با جامه پاك و كم عيب از دنيا رخت بر بست ، نيكى خلافت را دريافت و پيش از رسيدن شرّ آن از دنيا رفت ، وظيفه الهى خود را انجام داد و از نافرمانى او پرهيز كرد او خود رفت ولى مردم را در ميان راههاى مختلف رها ساخت كه گم گشته در آن راهى نمى‏يابد و راه يافته به يقين و باور نمى‏رسد . » [ 178 ] للَّه بلاد فلان ، اين جمله و امثال آن از قبيل : للَّه درّه [ 1 ] و للَّه ابوه [ 2 ] ، معمولا به منظور مدح و ثنا ، و نيز دعا براى كسى ، آورده مى‏شود ، يعنى خداوند كشور او را آباد دارد كه چنين كارهاى مهمّى انجام داده است و اصل مطلب اين است كه عربها ، هر گاه بخواهند چيزى يا كسى و عمل او را بستايند با اين تعبير وى را به خدا نسبت مى‏دهند ، جمله اول خطبه را به تعبيرى ديگر نيز نقل كرده‏اند و آن چنين است : للَّه بلاء فلان و منظور از آن عمل نيك او در راه خداست . به گفته شارحان مشهور ، مراد از واژه فلان كه در اول خطبه نقل شد ، عمر خليفه دوم است ، ولى از قطب راوندى نقل شده است كه مقصود برخى از صحابه حضرت است كه در زمان رسول خدا حيات داشتند ، و پيش از پيدايش آشوب و فتنه زمان عثمان از دنيا رفته بودند . ابن ابى الحديد در شرح خود نوشته است كه ظاهر اوصاف مذكور در عبارت دلالت دارد بر اين كه امام ( ع ) ، شخصى را اراده فرموده است كه پيش از وى عهده‏دار خلافت بوده است ، زيرا در وصف او مى‏فرمايد : كژيها را راست كرده و بيماريها را درمان كرده است و اين مطلب با عثمان مناسبت ندارد به دليل آن كه تمام فتنه‏ها در زمان او و به سبب وجود وى بوده است ، و ابو بكر هم اراده نشده چون مدت خلافتش كوتاه بوده و از زمان آشوب و فتنه فاصله زيادى داشته است ، پس به احتمال قوى امام عليه السلام عمر را اراده فرموده است ولى به عقيده شارح اين كه امام ( ع ) ابو بكر را اراده كرده باشد [ 3 ] بهتر است [ 1 ] خدا خيرش دهد . [ 2 ] خدا پدرش را خير دهد . [ 3 ] صاحب منهاج البراعه اين استدلال را ردّ كرده است زيرا همچنان كه حضرت در خطبه شقشقيه عمر را مذمت كرده ، ابو بكر را نيز نكوهش فرموده است ، ج 14 ص 373 ولى مى‏توان گفت كه چون حضرت در آن جا تمام تقصيرها را به گردن ابو بكر گذاشته و او را بطور كامل مذمّت كرده ، از جمله اين كه او پس از خود بدون هيچ دليل عقلايى خلافت را به ديگرى تقديم كرد ، لذا در اين خطبه شخصى را كه مورد ستايش قرار داده ، با عمر مناسبتر است تا ابو بكر . ( مترجم ) [ 179 ] تا عمر زيرا در خطبه شقشقيه عمر و خلافت وى را نكوهش و مذمّت فرموده است چنان كه قبلا به آن اشاره رفت . امام ( ع ) در اين خطبه براى شخص مورد نظر چند صفت بيان فرموده است ، از اين قرار : 1 راست كردن كجيها كنايه است از اين كه ، او مردمى را كه از راه خدا منحرف شده بودند به راستى و استقامت سوق داد . 2 معالجه كردن بيماريها ، مراد از بيماريها ، مرضهاى نفسانى و اخلاقى است كه مانند بيماريهاى جسمانى و بدنى سبب آزار و اذيت انسان مى‏شود ، و داروى بهبود يافتن آن هم پندها و مواعظ جالب و نهى‏هاى كوبنده قولى و عملى است . 3 به پا داشتن سنت و عمل كردن به آن . 4 آشوب را پشت سر گذاشت يعنى پيش از وقوع آن از دنيا رفت و اين صفت به اين اعتبار مدح و ثنايى براى اوست كه چون داراى حسن تدبير و درستى حكومت بود در زمان فرمانروايى وى فتنه و آشوبى به وجود نيامد . 5 پاك جامه از دنيا رفت ، در اين جا ، لباس را به جاى آبرو و حيثيّت و پاكيزگى آن را براى سالم بودن از عيبها به عنوان استعاره آورده است . 6 كم عيبى او 7 خوبى خلافت را درك كرد و بر بدى آن سبقت گرفت ، احتمالا ضمير در هر دو موضع ( اصاب خيرها و سبق شرّها ) به كلمه خلافتى كه از عبارت فهميده مى‏شود باز مى‏گردد ، به اين معنا كه آنچه در حكومت و فرمانروايى خوب و مناسب است از قبيل عدالتخواهى و بر پا داشتن دين خدا كه در دنيا مايه عزت و نام نيك و در آخرت موجب ثواب عظيم و پاداش بزرگى است كسب و دريافت كرد و از بديها و آشوبهايى كه در خلافت واقع شد جلو رفت [ 180 ] يعنى پيش از پيدايش جنجال و فساد و خون‏ريزى ، از جهان رخت بر بست . 8 اطاعت خدا را بطور كامل انجام داد . 9 به سبب ترسيدن از كيفر الهى حقى را كه از خداوند به گردن او بود ادا كرد و حقيقت تقوا را رعايت كرد . 10 در حالى به سوى آخرت شتافت كه مردم را بعد از خود در ورطه جهل و نادانى سرگردان رها ساخت كه گمراهان ، راهى به راستى نيافتند و آنان كه در راه راستى گام مى‏زدند به حقّانيّت خويش اطمينان نداشتند زيرا راههاى ضلالت مختلف و رهروان آن زياد بودند . حرف واو در كلمه : و تركتم مفيد معناى حال است . تذكر : در مورد توصيفى كه حضرت در اين خطبه درباره يكى از آن دو خليفه بيان فرموده است ، براى برخى از دانشمندان شيعه سؤالى به عنوان اعتراض پديد آمده است كه اين گونه ستايشها با عقيده ما ناسازگار است زيرا ما معتقديم كه ايشان خطا كارند و غاصبانه خلافت را تصرف كرده‏اند . بنابراين يا اين سخن از امام ( ع ) نيست و يا خطا كار دانستن ما آنها را نادرست است از اين اشكال و اعتراض دو پاسخ داده شده است : 1 نخست اين كه اين مطلب با عقيده ما مخالفتى ندارد ، زيرا ممكن است اين توصيف به اين سبب باشد كه حضرت قصد داشته با پيروان آنها مماشات كند و دلهاى ايشان را به خود متوجه سازد . 2 دومين پاسخ اين كه ستودن امام ( ع ) كنايه از توبيخ و سرزنش خليفه سوم عثمان است كه آن همه فتنه و آشوب در دوران خلافت او واقع و بيت المال مسلمانان با بخششهاى بى‏جاى او بر باد رفت و به دست او و خويشاوندانش غارت شد ، و اين عوامل باعث شد كه جامعه اسلامى از تمام شهرهاى اطراف دست به شورش زدند و او را به قتل رساندند و به اين دليل [ 181 ] حضرت در دنباله توصيف خود ، از خليفه قبل از عثمان ، چنين مى‏فرمايد : او فتنه و آشوب را پشت سر گذاشت و با جامه پاك و بدون آلودگى و عارى از هر گونه عيب و نقص ، در گذشت ، خوبيهاى خلافت را دريافت و از بديهاى آن به آسانى گذشت ، و نيز لازمه جمله : و ترك هم فى طرق متشعّبه ، آن است كه فرمانرواى بعد از او ، داراى صفاتى ضد صفات او بوده است . خدا داناتر به حقيقت امر است .