متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 123 ]
213 گفتار حضرت كه امام ( ع ) اين سخنان را در موقع تلاوت اين آيه شريفه بيان فرمود :
« رجالٌ لا تلهيهم تجارةٌ و لا بيع عن ذكر اللَّه [ 1 ] »
إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ اَلذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ اَلْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ اَلْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ اَلْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلاَؤُهُ فِي اَلْبُرْهَةِ بَعْدَ اَلْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ اَلْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي اَلْأَسْمَاعِ وَ اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْأَفْئِدَةِ يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اَللَّهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ اَلْأَدِلَّةِ فِي اَلْفَلَوَاتِ مَنْ أَخَذَ اَلْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ اَلطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ اَلْهَلَكَةِ وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ اَلظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ اَلشُّبُهَاتِ وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ اَلدُّنْيَا بَدَلاً فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ اَلْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ فِي أَسْمَاعِ اَلْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا اَلدُّنْيَا إِلَى اَلْآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا اِطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ اَلْبَرْزَخِ فِي طُولِ اَلْإِقَامَةِ فِيهِ وَ حَقَّقَتِ اَلْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ اَلدُّنْيَا حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لاَ يَرَى اَلنَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لاَ يَسْمَعُونَ فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ اَلْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسِهِمُ اَلْمَشْهُودَةِ وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى كُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا
[ 1 ] سوره نور ( 24 ) آيه ( 37 ) يعنى : مردانى كه بازرگانى و خريد و فروش آنها را از ياد خدا باز نمىدارد .
[ 124 ]
عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فيهَا وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَاِرِهمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ اَلاِسْتِقْلاَلِ بِهَا فَنَشَجُوا نَشِيجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اِعْتِرَافٍ لَرَأَيْتَ أَعْلاَمَ هُدًى وَ مَصَابِيحَ دُجًى قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ اَلسَّكِينَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ اَلْكَرَامَاتِ فِي مَقْعَدٍ اِطَّلَعَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ اَلتَّجَاوُزِ رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ جَرَحَ طُولُ اَلْأَسَى قُلُوبَهُمْ وَ طُولُ اَلْبُكَاءِ عُيُونَهُمْ لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اَللَّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ يَسْأَلُونَ مَنْ لاَ تَضِيقُ لَدَيْهِ اَلْمَنَادِحُ وَ لاَ يَخِيبُ عَلَيْهِ اَلرَّاغِبُونَ فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ اَلْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ وقره : غفلت ، از ماده وقر به معناى كرى و ناشنوايى است .
عشوه : نابينايى چشم به واسطه تاريكى شب ، و در اين جا به معناى غفلت و بىخبرى است .
برهه : زمان طولانى برزخ : عالم پس از مرگ يهتفون : صيحه و فرياد مىزنند .
نشح : صدايى كه هنگام گريه در گلوى انسان مىپيچد .
منادح : جمع مندح ، جاى پهن و پر وسعت . « پروردگار سبحان ، ياد خود را روشنى بخش دلها قرار داد كه در اثر آن ، پس از سنگينى گوش ، مىشنوند و پس از كمسويى چشم ، مىبينند و پس از دشمنى ، فرمانبرى و اطاعت مىكنند ، پيوسته براى خداوند كه بخششهايش ارجمند است در هر دوره و زمانى بندگانى داشته كه به انديشه آنان الهام مىكرده و در وادى خردهايشان با آنان سخن مىگفته است ، اينان به نور بيدارى ، در چشمها و گوشها و دلها نور مىافشانند ،
روزهاى خدا را به ياد مردم مىآورند و آنها را از عظمت مقام الهى مىترساندند ، آنان همانند راهنمايان بيابان بودند كه هر كسى راه درست پيشه كند بستانيد و او را مژده رستگارى دهند و آن را كه راستگرا يا
[ 125 ]
چپگرا [ 2 ] باشد نكوهش كنند و از هلاكت بر حذر دارند و آنان بدين طريق روشنگرانى در آن تاريكيها و راهنمايانى در آن پرتگاهها بودند ، كسانى كه اهل ذكر و ياد خدا هستند چنان آن را به جاى دنيا برگزيدهاند كه حتى لحظهاى بازرگانى و خريد و فروش دنيا آنان را از ياد خدا باز نمىدارد ، روزهاى زندگى را با ذكر او بسر مىبرند ، و با فريادهايى كه از ارتكاب كارهاى حرام ، مانع شود ، در گوش غفلت كنندگان بانگ مىزنند ، به عدل و نيكى ندا در مىدهند و خود نيز به آن عمل مىكنند ، مردم را از بديها باز مىدارند و خود از آن مىپرهيزند ، گويا اينها دنيا را گذرانده و به آخرت رسيدهاند و آنچه در پى اين جهان مادى است به چشم ديدهاند ، و گويى كه بر احوال پنهان برزخيان در مدّت اقامت آن جا اشراف و آگاهى كامل دارند ، و رستاخيز ، نويدهايش را بر آنها محقّق ساخته است ،
اينها ، پرده آن جهان را از جلو چشم مردم دنيا برداشتهاند ، گويا ايشان چيزهايى را مىبينند كه مردم نمىبينند و مىشنوند آن را كه ديگران نمىشنوند .
اگر با نيروى عقل ايشان را در جايگاههاى پسنديده و مراتب شايسته مشاهده كنى ، در حالى كه نامه اعمال خود را باز كرده و به سبب دستورهاى كوچك و بزرگى كه از آن سرپيچى كرده و يا آنچه را كه از آن نهى شده ، تقصير كرده و مرتكب شدهاند و بارهاى سنگين گناهان كه پشت آنان را خم كرده است ،
خود را مورد محاسبه قرار دادهاند و سپس گريه را در گلو شكستند و ناله و فرياد سر دادند ، با خود به سؤال و جواب پرداخته ، و به سوى پروردگارشان از روى پشيمانى و اقرار به گناه ، ناله و فرياد بر مىآورند ، در اين حال آنها را خواهى يافت كه پرچمهاى هدايت و رستگارى و چراغهاى ميان تاريكهايند ، فرشتگان دور آنها را گرفتهاند ، و سكون و آرامشى برايشان نازل و درهاى آسمان بر روى آنان بازگشته و جايگاههاى ارجمند براى نشستن آنها آماده است ، جايى كه خداوند بر آن نظر رحمت انداخته آنها را مىنگرد و از كوشش آنان خشنود است و
[ 2 ] و من اخذ يمينا و شمالا .
[ 126 ]
مقامشان پسنديده ، ايشان در حالى كه به مناجات با خدا نسيم عفو و بخشش را احساس مىكنند ، گروگان نيازمندى به فضل و كرم خداوند و اسير تواضع و فروتنى در برابر عظمت و بزرگوارى او هستند ، بسيارى اندوه دلها و كثرت گريه ،
چشمهاى آنان را مجروح كرده است ، براى هر درى كه راه رغبت و توجه به سوى خداست آنان را دست كوبندهاى است ، از كسى درخواست مىكنند كه سختى و تنگدستى براى او معنا ندارد و خواستار از او نوميد نمىشود ، اكنون به خاطر خود به حساب خويشتن برس كه نفوس ديگر ، حسابرسى غير از تو دارند . »
ان اللَّه سبحانه . . . بعد المعانده ،
براى روشن شدن اين فرمايش امام نخست بايد به معناى ذكر و فضيلت و فايده آن اشاره شود ، امّا معناى آن ، از برخى موارد چنان معلوم مىشود كه ذكر به معناى قرآن است ، « و هذا ذكر مبارك انزلناه [ 3 ] » كه مراد قرآن است ، و بعضى گفتهاند مراد از ذكر ، حمد و ستايش و تسبيح و تكبير و تهليل و ثناى خداوند است .
ارزش و فضيلت ذكر در قرآن : در موارد بسيارى از اين كتاب شريف ،
خداوند امر به ذكر فرموده است كه از جمله آنها :
الف « فَاذْكُرُوْنى أذْكُرْكُمْ [ 4 ] » . ب « اذْكُرُوا اللَّه ذِكْراً كَثيراً [ 5 ] . » ج « فَإذا أفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّه [ 6 ] . »
[ 3 ] سوره انبياء ( 21 ) آيه ( 49 ) ، يعنى : و اين قرآن كتابى است با اندرز و تشكر و بركت بسيار كه ما آن را ( براى هدايت و سعادت خلق ) فرستاديم .
[ 4 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 151 ) ، يعنى : پس مرا ياد كنيد تا من نيز به ياد شما باشم . بقيه آيه : افانتم له منكرون .
[ 5 ] سوره احزاب ( 33 ) آيه ( 41 ) ، يعنى : خداى را با فراوانى ياد كنيد .
[ 6 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 98 ) ، يعنى : هر گاه از عرفات باز گشتيد به ياد خدا بپردازيد .
[ 127 ]
د فَإذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّه [ 7 ] . » ارزش و فضيلت ذكر از روايات : الف پيامبر اكرم مىفرمايد : « كسى كه در ميان غافلان به ذكر خدا بپردازد همانند كسى است كه به جنگ ادامه مىدهد ،
در ميان گروهى كه از جنگ فرار مىكنند . [ 8 ] » ب رسول خدا فرمود : خداوند مىفرمايد : تا موقعى من با بنده خود هستم كه به ذكر من مشغول و لبانش به ياد من متحرك باشد . انا مع عبدى ما ذكرنى و تحرّكت بى شفتاه .
ج و نيز فرمود ياد خدا از همه اعمال ، بهتر ، فرزند آدم را از عذاب دوزخ مىرهاند ، عرض شد . يا رسول اللَّه ، جهاد در راه خدا چطور : فرمود جهاد در راه خدا هم به فضيلت ذكر نمىرسد ، مگر آن كه چنان بجنگى كه شمشيرت بشكند و اين را سه مرتبه فرمود . و نيز فرمود : من احبّ ان يرتع فى رياض الجنّه فليكثر منه ذكر اللَّه ، يعنى كسى كه دوست دارد در باغهاى فردوس متنعم باشد ، فراوان ذكر خدا بگويد . و جز اينها .
فايده ذكر خدا و شرطهاى آن : ذكر خدا موقعى سودمند و مؤثر است كه پيوسته و مداوم يا حدّاقل در بيشتر اوقات ، و نيز همراه با حضور قلب باشد ، و گرنه فايده چندانى ندارد ، و ياد خدا با وجود اين دو شرط بر همه عبادتها تقدم دارد بلكه روح و چكيده و نتيجه نهايى كليه اعمال عبادى است ، ذكر خدا را آغازى است كه سبب انس به او مىشود و انجام و پايان آن معلول انس به اوست ، بدين توضيح كه : شخصى كه به چيزى علاقهمند است ، در آغاز كارگاهى براى اين كه آن را محبوب خود قرار دهد و دلش را از زنگار وسواس در اين امر پاك كند لازم است با زحمت و رنج هم كه شده زبان را پيوسته با ياد
[ 7 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 200 ) ، يعنى : موقعى كه از اعمال حج فراغت يافتيد ذكر خدا بگوييد .
[ 8 ] ذاكر اللَّه فى الغافلين كالمقاتل فى الفارّين .
[ 128 ]
او گويا كند و در نتيجه اين امر با او انس پيدا كرده و درخت دوستى نسبت به آن موضوع در دل او ريشهدار خواهد شد ، نمونه اين مطلب ، فراوان اتفاق مىافتد كه شخصى پيش ما ، از كسى كه شايد او را نشناسيم يا حتّى علاقهاى به او نداريم ، مدح و ستايش مىكند و پيوسته اوصاف حميده او را براى ما مىستايد ،
اين بيانات باعث مىشود كه ، محبت آن شخص ناشناس در دل ما جاى بگيرد و اين محبتى كه از او به دل ما آمده است وسيلهاى مىشود كه ما خود به توصيف او بپردازيم و حتى نتوانيم خود را از مدح و ثناى او باز بداريم ، از اين رو ،
مىگويند : كسى كه چيزى را دوست دارد زياد از او ياد مىكند و آن كه بسيار از چيزى ياد كند ، اگر چه از روى تكلّف و زحمت باشد ، به آن چيز انس و عادت پيدا مىكند ، آرى ذكر خدا نيز چنين است : در آغاز امر با زحمت انجام مىشود ولى اگر پيوسته باشد نتيجه و ثمره آن دوستى و محبت و انس با خداست چنان انسى كه آدمى را وادار به ذكر خدا مىكند و حتى خوددارى از ياد خدا برايش رنجآور خواهد بود ، و بدين جهت برخى از عرفا گفتهاند : بيست سال قرآن را با رنج خواندم و سپس بيست سال از آن بهره بردم . بديهى است كه اين بهره بردن جز با انس و الفت حاصل نمىشود و آن نيز فراهم نمىشود جز اين كه پيوسته به آن ادامه دهد ، تا حدى كه رنج و زحمت تبديل به عادت و طبيعت شود ، و آنگاه كه انس با خدا حاصل شد از غير خدا بريده مىشود ، و در هنگام مرگ ،
بكلى از غير خدا جدا مىشود و در قبر هيچ يك از اهل و مال و فرزند و دوستى با او نمىماند ، جز محبوبش كه پيوسته به ياد اوست ، و با قطع رابطه با همه امور دنيا و آنچه كه در آن است از ذكر و ياد خدايش بهرهمند است و لذّت مىبرد ،
بنابراين جمله : « جعله جلاء » اشاره به فايده ذكر خداوند و مداومت بر آن است كه نفوس را آماده عشق و علاقه به محبوب مورد ذكر و اعراض و انصراف از غير او مىگرداند ، و امام ( ع ) لفظ : « جلاء » را استعاره فرموده است براى بر طرف
[ 129 ]
كردن و زدودن تمام ماسواى دوست ، از لوح دل ، به وسيله ذكر ، همچنان كه لكّهها و زنگارهاى روى آينه را با صيقل مىزدايند ، و آن را جلا مىدهند .
امام ( ع ) در الفاظ چهارگانه زير مجاز به كار برده و سبب را به جاى مسبب ذكر فرموده است :
1 سمع براى توجّه كامل قوّه شنوايى به آنچه از جانب خداوند مىآيد كه شنيدنى است ، مانند اوامر و نواهى و بقيه دستورها .
2 وقره به جاى إعراض و توجه نكردن به آن دستورها .
3 لفظ : بصر در مورد ادراك حقايق و چيزهايى كه شايسته درك و فهميدن است .
4 كلمه عشوه را نيز به عنوان مجاز از درك نكردن و تعمق نداشتن در حقايق و واقعيّتها آورده است . مقصود از انقياد ، تسليم دلها در برابر حق و سير و سلوك در آن راه است ، پس از آن كه منحرف بوده و با آن عداوت و دشمنى داشتهاند .
و ما برح . . . عقولهم ،
اين فرمايش امام ( ع ) اشاره است به آن كه در هيچ زمانى از مدتهاى طولانى گذشته كه اكثريت مردم دوره فترت را مىگذراندند و انديشههاى وحى و دستورهاى پيامبران الهى دستخوش فراموشى جامعه شده بود ، عالم وجود از بندگان خاصّ خدا و اولياى او خالى نبوده است ، آن بندگانى كه حقّ تعالى خود را به آنها شناسانده و بر افكار و انديشههاى آنان تصويرهاى حق را نقش كرده و اسرار هدايت را بر ايشان مكشوف فرموده است .
حضرت از اين الهامها و مكاشفهها ، به سخن گفتن خداوند و راز گويى با آنها تعبير فرموده است .
فاستصبحوا . . . و الافئده ،
يعنى از چراغ روشنگر بيدارى كسب نور كردند . مقصود از بيدارى دلها ، زيركى و آمادگى آن براى كمالهايى است كه
[ 130 ]
شايسته آن است ، و نور آن بيدارى ، آن حالتى است كه به سبب اين استعداد بر دلها افاضه مىشود . و بيدارى چشمها و گوشها كه در سخن امام آورده شده به اين گونه حاصل مىشود كه سخنان سودمند را بشنوند و حوادثى را كه واقع مىشود ، با ديده عبرت ببينند و از اين راه بر كمالات نفسانى خويش بيافزايند ، و نورهاى بيدارى در چشمها و گوشها عبارت از نورانيّت معنوى روشندليهايى است كه در پى آن بينايى و شنوايى عبرت آميز براى انسان حاصل مىشود .
پس از بيانات فوق امام ( ع ) به وصف ديگر اولياى خدا و اهل ذكر پرداخته است كه آنان با تذكر ايام اللَّه يعنى روزهايى كه در تاريخ منشأ حوادث عظيمى بوده ، مردم را به عبرت گرفتن وادار مىكند ، و معلوم است كه ذكر ايام اللَّه كنايه از شدايد و سختيهايى است كه بر ملتهاى گذشته واقع شده و چون بيشتر آن شدتها در چنين روزهاى با عظمتى رخ داده است از باب مجاز توجه به ايام اللَّه را يادآورى فرموده است يعنى نام محل را ذكر و اراده حالّ كرده است ، و مقصود از مقام خدا ، عظمت و جلال اوست كه انگيزه خوف از وى مىباشد .
امير المؤمنين ( ع ) اهل ذكر را به كسانى تشبيه كرده است كه در بيابانها راه را به مردم نشان مىدهند زيرا ايشان نيز انسانها را به سوى حقيقت كه خداست راهنمايى مىكنند ، و همچنان كه نشان دهندگان راه ، مردمى را كه راه درست را گرفته و مىروند ، مىستايند و به آنان مژده رسيدن به مقصد مىدهند و كسانى را كه از جادّه مستقيم به طرف چپ يا راست انحراف يابند توجّه داده از گم گشتگى و سردرگمى مىترسانند ، اهل ذكر و اولياى خدا نيز روندگان راه مستقيم هدايت و طريق الهى را مىستايند و به آنها مژده و بشارت رستگارى و نجات از بدبختيها مىدهند ، و در مقابل ، كسانى را كه از راه حق منحرف شوند يعنى راه افراط يا تفريط را پيش گيرند ، نكوهش كرده و ايشان را از هلاكت ابدى بر حذر مىدارند .
[ 131 ]
و كانوا كذلك ،
آنان چنان كه وصف كرديم بودند يعنى چراغهاى هدايت در تاريكيهاى جهل و راهنمايان نجات از اشتباهات بودند . امام ( ع ) در اين عبارت دو لفظ را به عنوان استعاره از راهنمايان حقيقت ذكر كرده است .
1 لفظ مصابيح كه به معناى چراغهاست ، به اعتبار آن كه با اعمال نيك و كمالات خود ، راه مردم را به سوى خدا روشن مىكنند .
2 ادلّه نشان دهندگان راه ، بدان جهت كه مردم را به طريق حق راهنمايى و براى آنان حق را از باطل جدا و مشخص مىكنند .
و انّ للذّكر اهلا . . . ايّام الحيوة ،
اهل ذكر خدا ، همان گروهى كه برخى از ويژگيهايشان گذشت ، پيوسته و در همه حال با تمام وجود به ذكر او مشغولند تا حدى كه دوستى و محبت وى نقش ضمير آنها شده و بجز او دوست داشتنيهاى دنيا همه چيز را فراموش كنند ، و دليل چنين محبتى آن است كه نام او و ياد او را دوست بدارند و ذكر او را بجاى تمام بهرهها و خوشيهاى دنيا برگزينند ، و هيچ گونه داد و ستد دنيا و سود و بهره آن ، آنان را به خود متوجه نكنند و سرانجام زندگانى را با ياد دوست و ذكر خدايشان سپرى سازند .
و يهتفون . . . و يتناهون عنه ،
اين چند جمله اشاره به صورتهاى گوناگون اطاعت و فرمانبردارى از دستورهاى الهى است ، و اين كه اهل ذكر در هر كار و در همه احوال به عبادت و پرستش حق تعالى اشتغال دارند و اين خود از نتيجههاى ذكر و دوست داشتن مورد ذكر است ، زيرا آدمى هر كسى را كه دوست بدارد ، راه او را پيش مىگيرد ، و بر خلاف رويّه او قدم بر نمىدارد و حتى از اين كار و روش خود شادمان مىشود و لذت مىبرد .
فكانّما قطعوا . . . عداتها . . . ما لا يسمعون ،
امام ( ع ) در اين قسمت از سخنان خود ، حال اهل ذكر را به دليل آن كه به خداوند و كتابهاى آسمانى و پيامبران او اطمينان كامل دارند و احوال قيامت را محقق مىدانند و وعدو وعيدهاى آن را
[ 132 ]
با عين اليقين مشاهده كردهاند ، به حالت انقطاع از دنيا و ديدار اهل برزخ ، تشبيه فرموده است ، يعنى گويا ، اهل ذكر از دنيا رفته و برزخيان را ديده و بر حال آنان و طولانى بودن اقامتشان در آن عالم اشراف كامل دارند ، و از اين رو با زبانهاى گويا و بيانهاى رسا ، و صفاى باطن و نورانيت روح كه بر اثر رياضتهاى طولانى و عبادتهاى مداوم براى آنان پيدا شده است ، پوشش و حجاب آن عالم را از جلو ديد اهل دنيا كنار زدهاند ، و اين پاكدلان به دليل آن كه از ديدنيها و شنيدنيهايى خبر مىدهند كه مردم از درك آن عاجزند ، گويا با چشمها و گوشهاى خود چيزهايى را مىبينند و مىشنوند كه ديگران آنها را حسّ نمىكنند ، سبب اين كه ارواح در دنيا از درك احوال آخرت ناتوانند ، آن است كه روح در دنيا به بدن تعلق و وابستگى دارد و اداره بدن بر عهده اوست ، و فرو رفتن در زرق و برق دنيا جلو درك كامل را مىگيرد ، ولى اهل ذكر خدا كه وصفشان گذشت با ادامه ذكر و رياضتها و عبادتهاى خالصانه ، خود را از تعلقات دنيا بدور داشته و روح را از آلودگيهاى مادّى صفا دادهاند ، از اين رو صفحه دل آنها مانند آينهاى صيقل يافته ، خالى از هر گونه تيرگى شده است ، چنان كه نور الهى بر آن تابيده و صورت حقايق در آن نقش بسته است ، و بدين جهت راه نجات را از مسير هلاكت تشخيص داده و با ديده يقين آن را مىبينند و راه خود را با بصيرت مىپيمايند ، و مردم را از روى آگاهى به سوى حقيقت هدايت مىكنند ، و از چيزهايى كه با ديده حق بين مشاهده كرده و با گوش عقل شنيدهاند ، خبر مىدهند ، و چون اين امر براى آنان خيلى روشن و عادى است ، اين مشاهدات در نظر آنها شبيه چيزهايى است كه مردم با حواس ظاهر خود مشاهده مىكنند از اين جهت امام فرموده كه آنها چيزهايى را مىبينند و مىشنوند كه ديگران درك نمىكنند .
فلو مثّلتهم بعقلك ،
يعنى اگر اولياى خدا و اهل ذكر و اعمال آنان را در ذهن خود مجسّم كنى در حالى كه در مقام عبادت قرار گرفته و به ذكر او نشستهاند ، و
[ 133 ]
منظور از « دواوين اعمالهم » صفحات ذهن آنها و كارها و عبادتهايى است كه انجام دادهاند و در ذهن آنان نقش بسته است ، و مقصود از نشر آن است كه راجع به كارهاى گذشته خود به جستجو مىپردازند و مثل آن كه صفحات گذشته كتابى را ورق بزنند ، به بررسى اعمال گذشته خود اشتغال مىورزند .
حرف واو در جمله : و فرغوا . . . براى توضيح مطلب و بيان معناى محاسبه است زيرا همچنان كه در محاسبههاى تجارتى دنيا هر حسابگرى نياز به طرف مقابلى دارد كه با وى درباره سرمايه و سود و زيان صحبت كند تا اگر زياد آورده سهم خود را برداشت كند و اگر كم آورده او را ضامن دانسته كه در آينده جبران كند ، در مورد آخرت هم طرف محاسبه انسان نفس امّاره اوست ،
و سرمايه او ، واجبهاى دينى و سودش مستحبّات و فضايل اخلاقى و زيان آن هم گناهان است ، و زمان اين تجارت هم ، روزى است كه بر او گذشته ، بنابراين بر هر بندهاى از بندگان خدا لازم است در آخر هر روز از نفس خود بازجويى كند و بر همه حالات و حركات ، او را محاسبه كند ، و ببيند اگر وظايف خود را درست انجام داده او را تشويق و خداى را شكر كند و اگر انجام نداده او را بر بجا آوردن قضاى آن وادار كند و اگر به صورت ناقص كار كرده است كارى كند كه با انجام دادن نوافل و مستحبات آن را جبران كند ، امّا اگر مرتكب گناه شده است او را ملامت كند و مورد مجازات و عقوبت قرار دهد و بدين طريق آن اندازه از وقت و عمر را كه در معصيت و گناه تلف كرده حق خود را از او بگيرد ، چنان كه بازرگان با شريك خود اين كار را انجام مىدهد ، در حساب دنيا حتى از دانه و كمتر از آن نمىگذرد تا دخل و خرج كم و زيادى آنها مشخص شود ، و شايسته است كه بنده خدا از فريبكارى نفس و دغلبازى آن بپرهيزد زيرا نفس بسيار حيلهگر و مكّار است ، بايد تمام آنچه را كه روز قيامت در پيشگاه حق تعالى حساب مىشود امروز مورد دقت و محاسبه قرار دهد ، از باب مثال
[ 134 ]
نفس خود را وادار كند تا از تمام سخنانى كه در طول روز گفته و نگاههايى كه انجام داده و انديشههايى كه در خاطره او پيدا شده و نشستن و برخاستنها و خوردن و آشاميدنها و حتى حركتها و سكونهايش جواب درست بدهد و چون معلوم شد كه در همه آن موارد وظيفه را انجام داده است آن مقدار به نفع او محاسبه شود و بقيه كارها بر عهده او مىماند كه بايد در كتاب قلبش بنويسد .
بايد دانست كه نفس در حكم مديونى است كه بايد از او مطالبه ديون كرد .
در بعضى امور بايد از او جريمه و غرامت و در مواردى با توسّل به قانون ، اصل آن را بگيرد ، و اين امر در صورتى امكان دارد كه محاسبه دقيق انجام و تمام مطالب روشن شود ، و شايسته است كه انسان در تمام عمر هر روز در يك ساعت معين تمام اعضاى ظاهر و باطن خود را مورد محاسبه قرار دهد ،
همان طور كه از توبة بن صمه كه شخصى از اهل رقّه بود نقل شده است كه يك روز با خود حساب كرد ، ديد ، شصت سال از عمرش گذشته است كه قريب بيست و يك هزار و پانصد روز مىشود ، ناگهان فرياد زد كه واى بر من چگونه با بيست و يك هزار گناه به حضور پروردگار بروم ، در همان حال غش كرد و بر زمين افتاد ، وقتى كه اطرافيان آمدند او را مرده يافته و شنيدند كسى مىگويد :
خوشا به حالت كه زود روانه فردوس برين شدى ، اين گونه بايد آدمى خويش را مورد محاسبه قرار دهد ، آرى اگر انسان در مدت عمر خود در مقابل هر گناه كه انجام داده يك پاره سنگ در گوشهاى از منزل خود مىانداخت در اندك مدتى خانهاش پر از سنگ مىشد ، امّا افسوس كه اين موجود دقت نمىكند و دو فرشته مامور انسان كارهاى او را ضبط مىكنند چنان كه خداوند متعال مىفرمايد :
« . . . اَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوه . . . » [ 9 ]
[ 9 ] سوره مجادله ( 58 ) آيه ( 6 ) ، يعنى ، خدا تمام كارهاى آنها را به شماره ضبط فرموده و آنها فراموش كردهاند .
[ 135 ]
با توضيحاتى كه گذشت ، جمله و فرغوا لمحاسبة انفسهم . . . ندم و اعتراف و اشاره به ناراحتى وجدانى و شرمسارى آنهاست كه از تقصيرها و زيانهاى معنوى و عبادى برايشان به وجود مىآيد ، و سپس امام ( ع ) حالاتى را كه براى انسان پس از محاسبه و توجه به تقصيرات و پشيمانيش پيدا مىشود بيان فرموده است كه در آغاز توبه ، نخست از غصه ، گريه در گلويش گره مىشود و سپس با صدا گريه آغاز مىكند و پس از آن به ضجّه و فرياد مىپردازد ، و در پيشگاه پروردگار به گناه خود اعتراف مىكند و در نهايت براى جبران خطاهاى گذشته به عمل مىپردازد ، بنابراين نخستين مقام او توبه و لوازمى است كه ذكر شد و سرانجام سرگذشت او ، متوسل شدن به اعمال در آينده است .
لرايت . . . الراغبون ،
از اين جا به بعد ، امام ( ع ) حالات پسنديده اهل ذكر را توصيف و بيان مىفرمايد ، و جمله لرأيت جواب شرط . فلو مثّلتهم است و امام ( ع ) لفظ أعلام و مصابيح را براى آنها استعاره آورده است ، زيرا آنان ، راهنمايان به سوى خدا و روشنى بخش راه او هستند ، صفت ديگر آنها آن است كه ملائكه پيرامونشان را احاطه كردهاند ، اين جمله اشاره به آن است كه سراسر وجود آنان را توجّه به خدا فرا گرفته است ، زيرا بر اثر ذكر و عبادت آماده شدهاند كه انوار الهى به توسط ملائكه كرّوبين بر وجودشان افاضه شود .
و تنزّلت عليهم السكينه ،
اين جمله اشاره به آن است كه در اين هنگام نفوس اهل ذكر آماده افاضه ( سكينه ) تسكين و آرامش از جانب خداوند شده است ، و اين سوّمين مرحله است كه براى سالك الى اللّه پس از : طمأنينه حاصل مىشود [ 10 ] . انسان وقتى به اين مرحله مىرسد كه بر اثر جلوههاى
[ 10 ] سكينه آرامشى است كه حق بفرستد بر دل دوستان خويش آزادى آن دلها را ، طمأنينت ، آرامشى است با انس . از كتاب صد ميدان خواجه عبد اللّه انصارى ص 46 .
[ 136 ]
معرفت و نورانيّت چنان حالتى پيدا مىكند كه آنچه پيش از آن برايش ترسآور بود و بدون خواست او بر وى وارد مىشد ، هم اكنون مايه انس و الفت او شده و با درخواست و اراده خودش حاصل مىشود ، پس از اين قسمت امام ( ع ) مىفرمايد : درهاى آسمان بر روى آنان گشوده شده است ، و اين جمله كنايه است از اين كه درهاى آسمان جود و كرم پروردگار به منظور افاضه كمالات بر آنان باز شده است ، چنان كه در قرآن كريم بيان فرموده است : « فَفَتَحْنا أبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ . » [ 11 ] منظور از « مقاعد كرامات » كه براى اهل ذكر آماده شده است ، درجهها و مراتب راه يافتن به پيشگاه حق تعالى است كه در اين هنگام خداوند بر آنها كمال اشراف را دارد و از سعى و كوشش آنان براى انجام دادن كارهاى نيك و ذكر و عبادت ، خشنود است و قرار گرفتن آنها را در اين مقام مىستايد .
يتنسّمون بدعائه روح التجاوز ،
يعنى خدا را مىخوانند و مىخواهند كه از گناهانشان درگذرد و آن را سبب قطع فيض خود از آنان قرار ندهد ، و البتّه معلوم است كه در اين جا مراد از گناهان و تقصيرات ترك اولى است زيرا كه اين اولياى بزرگ الهى گناهى را مرتكب نمىشوند . حضرت امير ( ع ) در اين حالت از اهل ذكر و اولياى خدا نخست به گروگان و سپس به اسيران تعبير فرموده است ، زيرا آن چنان خود را نيازمند به خدا احساس مىكنند كه هيچ پناهگاه ديگرى براى خود نمىبينند تا به سويش رجوع كنند ، مانند گروگانها كه در پيش گروگيرندگان مىباشند ، و همچنان كه اسيران در برابر كسى كه آنان را به اسيرى گرفته زبون و تسليمند ايشان نيز در پيشگاه عظمت و هيبت الهى ، رام و تسليمند .
جرح . . . عيونهم ،
اين سوز دل و گريه زياد بدين علت است كه پس از
[ 11 ] سوره قمر ( 4 ) آيه ( 10 ) ، يعنى : با فرو ريختن سيلاب درهاى آسمان را گشوديم .
[ 137 ]
محاسبه نفس ، به خيانت آن و زيانهايى كه در طول عمر براى آنان كسب كرده است آگاه شدهاند .
لكلّ باب . . . يد قارعة ،
امام ( ع ) با بيان اين كه ، اهل ذكر و اولياى خدا تمام درهاى تضرع و زارى به سوى خدا را مىكوبند به اين مطلب اشاره فرموده است كه تمام افكار و انديشههاى خود را متوجه قبله حقيقت كردهاند تا از اشراقها و درخشندگيهاى وجود حق تعالى كسب نور و از درياى بىپايان كرم او طلب جود و بخشش كنند .
يسألون . . . المنادح ،
در اين قسمت به گستردگى فضل و بخشش خداوند و اين كه ذات اقدس او كريمترين كريمان است اشاره شده تا بيان كند كه او سزاوارترين بخشندهاى است كه بايد از او خواست و شايستهترين مقامى است كه بايد به او ناليده تا آنچه مورد ميل و رغبت است ببخشايد .
فحاسب نفسك . . . ،
در آخرين مرحله ، حضرت پس از شرح حالات اهل ذكر و سرانجام كار آنها به عنوان نصيحت مىفرمايد ، اى انسان خويشتن را درياب و هم اكنون حساب كار خود را بكن زيرا نفسى كه در اين جهان صاحبش آن را مورد محاسبه قرار ندهد ، در قيامت خداوند متعال كه سريعترين حسابگران است به حساب آن خواهد رسيد ، در حقيقت اين فرمايش اخير امام جملهاى است تهديدآميز ، براى كسانى كه در دنيا از حساب كردن نفس خود غفلت مىكنند .