جستجو

و من كلام له ع في وصف السالك الطريق إلى

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 100 ] 211 گفتار آن حضرت ( ع ) است : قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ اَلْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ اَلطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ اَلسَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ اَلْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ اَلسَّلاَمَةِ وَ دَارِ اَلْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ اَلْأَمْنِ وَ اَلرَّاحَةِ بِمَا اِسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ « خردش را زنده كرد ، و نفس سركش خود را ميراند ، تا آن جا كه بدنش ضعيف و اندامش لاغر و نزار شد [ 1 ] ، و تندى اخلاقش به نرمى مبدّل شده است ، و براى او هاله‏اى از روشنايى درخشيد كه راه او را روشن و او را در آن مسير روان ساخت و پيوسته از درى به در ديگر منتقل شده تا به باب سلامت و سراى زندگى جاودانى راه يافت ، و به سبب اعمال قلبى كه انجام داد و خشنودى پروردگار خويش را جلب كرد ، با آرامش كامل جسمانى در قرارگاه امن و آسايش ثابت قدم قرار گرفت . » در بيان اوصاف سالك اين سخن امام ( ع ) از والاترين سخنانى است كه درباره بيان اوصاف سالك الى اللَّه و عارف حقيقى و چگونگى سير و سلوك او در اين طريق آمده است . [ 1 ] اين جمله ترجمه عبارت : و لطف غليظه مى‏باشد كه بر طبق برداشت شارح است . [ 101 ] امام ( ع ) در اين خطبه با اين تعبير كه سالك راه حق خرد خود را زنده كرده به اين مطلب اشاره فرموده‏اند كه عارف با رياضتهاى عارفانه و كوششهاى سالكانه خود براى بدست آوردن كمالات عقلى از قبيل دانشها و معارف و ويژگيهاى اخلاقى موفقيتهاى شايانى كسب مى‏كند ، و با دارا بودن خصيصه زهد و انجام دادن عبادات خالصانه ، عقل نظرى و عقل عملى خويش را كامل و احياء مى‏كند . امات نفسه : اين جمله اشاره به آن است كه عارف با عبادتهاى عارفانه خود نفس امّاره به بديها را مغلوب كرده و آن چنان آن را در اختيار نفس مطمئنّه قرار داده است كه به هيچ نحو دست به كارى نمى‏زند مگر اين كه عقل وادار كننده و راهنماى او باشد ، كه در اين صورت نفس امّاره از لحاظ شهوات و خواسته‏هاى حيوانى خود مرده است زيرا از ناتوانى و ضعف قادر به انجام هيچ عملى نيست . حتى دقّ جليله ، حضرت در اين عبارت ، از بدن به جليل ( بزرگ ) تعبير فرموده است ، زيرا آن آشكارترين و بزرگترين چيزى است كه ديده مى‏شود ، و معناى عبارت چنين است : عارف و سالك تا به حدّى نفس امّاره را ميرانده كه كالبدش ضعيف و اندام او لاغر شده است . لطف غليظه ، در اين جمله دو احتمال داده شده است : الف : مانند جمله قبل اشاره به لاغرى و نزارى اندام و جسم شخص سالك باشد . ب : احتمال ديگر اين كه مراد ، ناتوانى قواى نفسانى و درهم شكستن خواسته‏هاى شهوانى است كه در اثر زهد و عبادت براى چنين فردى پيدا مى‏شود ، زيرا آزاد بودن نفس در خوردن و آشاميدن و انجام دادن خواسته‏هاى خود ، تن را ستبر ولى عقل و حواسّ ادراكى را آشفته و ضعيف مى‏سازد ، و از اين رو گفته‏اند : « شكمبارگى و پر خورى ، تيز هوشى را نابود مى‏كند و مايه [ 102 ] تيرگى دل و ستبرى بدن مى‏شود [ 2 ] . » بر عكس ، اگر در وجود انسان عقل و خرد ، حاكم شود ، قواى ادراكى او ، غبار كدورتى را كه در پى پر خورى و شكمبارگى يافت مى‏شود از خود مى‏زدايد ، چنان كه آيينه با صيقل جلا داده و پاك مى‏شود ، و با رفع كدورت از قواى ادراكى ، جوهره نفس آدمى نيز كه با پيروى از خواسته‏هاى جسمانى و هواى نفسانى آلوده و تيره شده بود جلا و صفا يافته و روشن مى‏شود و از اين رو به عالم بالا اتصال و شايسته كسب فيض و گرفتن نور از عالم بالا مى‏شود . و برق له لامع كثير البرق ، منظور از كلمه لامع مرحله‏اى از خلسه است كه سالك با رياضت و تقويت اراده به آن مى‏رسد و در اين مرحله براى او انوار الهى و يا لذّتى پيدا مى‏شود كه در سرعت و ظهور و خفا همانند برق جهنده است و در اصطلاح عارفان آن را « وقت » مى‏گويند و اين مرحله پيوسته در ميان دو وجد و سرور ، قرار دارد كه يكى قبل از آن و ديگرى پس از آن براى عارف پيدا مى‏شود ، زيرا ، هنگامى كه لذّت انوار لامعه را چشيد و پس از آن جدا شد ، در فراق آنچه از دست داده ، ناله و آوازى براى او پيدا مى‏شود . اين لوامع در آغاز كار براى انسان اندك اندك پيدا مى‏شود ، امّا ، موقعى كه با توجه و دقت به رياضت پرداخت ، زياد مى‏گردد ، و از اين رو ، امام ( ع ) با كلمه لامع اشاره به خود آن نور فرموده و با كثرت برق و افزونى درخشندگى آن اشاره به كثرتى فرموده است كه با كامل شدن رياضت حاصل مى‏شود . احتمال ديگر در معناى عبارت : لامع كثير البرق آن است كه « لامع » استعاره از عقل فعال و درخشندگى آن به معناى ظاهر شدنش براى عقل انسان و كثرت برق آن اشاره است به بسيارى ريزش و فيضان آن انوار كه در هنگام توجه دقيق به رياضت مانند برق براى او ظاهر مى‏شود . [ 2 ] البطنة تذهب الفطنه و تورث القسوه و الغلظه . [ 103 ] فابان له الطريق ، مراد امام از اين جمله آن است ، با عروض اين لوامع براى او ظاهر شد كه طريق واقعى به سوى خداى تعالى همان رياضتى است كه به آن اشتغال دارد . و سالك به السبيل ، و اين انوار درخشنده سبب شد كه او به سلوك در راه خدا بپردازد . تدافعته الأبواب ، مراد از ابواب درهاى رياضت است كه عارف را به سوى بهشت سوق مى‏دهد و عبارت است از : مطيع قرار دادن نفس سركش امّاره و زهد حقيقى و امورى از قبيل عبادات و ترك دنيا و جز اينها ، و سالك با سير در اين ابواب سرانجام سر از باب سلامت در مى‏آورد و آن ، درى است كه هر گاه عارف با علم و معرفت داخل در آن شود ، يقين به مصونيت از انحراف در سلوك پيدا مى‏كند ، و حقيقت اين « در » همان « وقت » است كه در قبل به آن اشارت رفت ، و نخستين منزل از منزلهاى بهشت عقلى است . و ثبتت رجلاه . . . و الراحة ، يعنى در قرار امن و راحت قدمهايش استقرار مى‏يابد . عبارت « فى قرار الامن ، جار و مجرور و متعلق به ثبتت مى‏باشد ، و اين مرحله دوم است كه براى سالك پس از مرحله وقت به وجود مى‏آيد و طمأنينه ناميده مى‏شود ، و شرح آن چنين است كه : سالك ، تا هنگامى كه در مرحله وقت است ، از درخشش اين برقها بر ضمير او ، اضطراب و هيجانى در كالبدش پيدا مى‏شود كه احساس « خلسه » مى‏كند ، زيرا معمولا هر گاه براى نفس امر عظيمى رخ دهد به حركت و اضطراب در مى‏آيد ، ولى با كثرت اين واردات ، نفس انسان به آنها الفت مى‏گيرد و احساس نگرانى نمى‏كند ، بلكه از آن رو كه قدم عقل او در درجه‏اى اعلا از درجات بهشت كه قرار امن و راحت از عذاب الهى است قرار گرفته ، كمال سكونت و اطمينان مى‏يابد . [ 104 ] آخرين جمله اين خطبه اين است : بما استعمل ، اين جارّ و مجرور نيز متعلق به ثبتت مى‏باشد و شرح آن چنين است : عارف به سبب به كار گرفتن قلب و روح خود در عبادت و جلب رضايت و خشنودى پروردگار متعال ، گامهايش استوار شده است . توفيق از خداوند است .