جستجو

و من خطبة له ع خطبها بصفين

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 495 ] 207 خطبه‏اى از آن حضرت ( ع ) در صفين اما بعد ، خداوند براى من كه ولىّ امر و زمامدار شما هستم ، بر شما حقى مقرر داشته و همانگونه كه مرا بر شما حقى است ، شما را نيز بر من حقى است . هنگامى كه درباره حق گفتگو مى‏شود ، حق گسترده‏ترين چيزهاست و به هنگام انصاف خواهى از يكديگر حق دقيق‏ترين و تنگ ميدان‏ترين امور است . آنسان ، كه كسى را بر ديگرى حقى است آن ديگر را نيز بر او حقى خواهد بود . كسى كه بر همگان حق دارد و هيچكس را بر او حقى نيست ، خداى تعالى است ، نه هيچيك از بندگانش . زيرا اوست كه بر آفريدگان خود توانايى دارد و عدلش در هر چه قضايش بر آن جارى گردد ، نمايان است . و او حق خود را بر بندگان در آن قرار داد كه اطاعتش كنند و جزاى طاعتشان را دوچندان بر عهده گرفت . اين فضل و بخشايشى است از سوى او و بخشندگى بسيار است كه او را در خور است و بس . پس ، خداوند سبحان ، بعضى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب فرمود . و هر حقى را برابر پاداش حقى ديگر قرار داد . بعضى از آن حقوق زمانى واجب مى‏آيند كه آن ديگر نيز حقى را كه بر گردن دارد ادا نمايد . بزرگترين حقى كه خداوند تعالى از آن حقوق واجب گردانيده ، حق والى است بر رعيت و حق رعيت است بر والى . اين فريضه‏اى است كه خدا اداى آن را بر هر يك از دو طرف مقرر داشته و آن را سبب الفت ميان ايشان و عزت و ارجمندى دين ايشان قرار داده است . پس رعيت صلاح نپذيرد مگر آنكه واليان صلاح پذيرند و واليان به صلاح نيايند ، مگر به راستى و درستى رعيت . زمانى كه رعيت حق خود را نسبت به والى بگزارد و والى نيز حق خود را نسبت به رعيت ادا نمايد ، حق در ميان آنها عزت [ 497 ] يابد و پايه‏هاى دينشان استوارى گيرد و نشانه‏هاى عدالت برپا گردد و سنتهاى پيامبر ( ص ) در مسير خود افتد و اجرا گردد و در پى آن روزگار به صلاح آيد و اميد به بقاى دولت قوت گيرد و دشمنان مأيوس گردند . و اگر رعيت بر والى خود چيره گردد يا والى بر رعيت ستم روا دارد ، در اين هنگام ، ميان آنها اختلاف كلمه پديد آيد و نشانه‏هاى جور پديدار آيد و تباهكارى در دين بسيار شود و عمل به سنتها متروك ماند و به هوا و هوس كار كنند و احكام اجرا نگردد و دردها و بيماريهاى مردم افزون شود و كس از پايمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بيمى به دل راه ندهد . در اين هنگام نيكان به خوارى افتند و بدان عزت يابند و بازخواستهاى خداوند از بندگان بسيار گردد . پس بر شماست كه در چنين زمانى به يكديگر اندرز دهيد و يكديگر را نيكو يارى دهيد . هيچ كس نمى‏تواند حق طاعت خداوند را آنسان ، كه سزاى اوست ، به جاى آورد ، هر چند ، هم كه در به دست آوردن خشنودى او آزمند بود و بسيار بكوشد . از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين است كه يكديگر را به مقدار توان اندرز دهند و حق را در ميان خود برپاى دارند و در اين كار به يكديگر يارى رسانند . و كسى نيست كه در گزاردن حق از يارى خدا بى‏نياز باشد ، هر چند ، منزلت وى در حق بزرگتر بود يا فضيلتش در دين بيش از ديگران باشد . آدمى هر چند ، خرد و بى‏مقدار باشد و در ديده‏ها بى‏ارج آيد ، مى‏تواند كه ديگران را بر حق يارى دهد يا از ديگران يارى خواهد . در اين هنگام ، مردى از اصحاب با گفتارى دراز به آن حضرت ( ع ) پاسخ داد و در سخن خود بر او درود فرستاد و گفت كه سخن او را شنيده و فرمانبردار اوست : على ( ع ) به او چنين فرمود : هر كس جلال خداوندى در چشم جانش بزرگ آيد و پايگاه او در دلش جليل ، بايد كه حق اين عظمت و جلال به جاى آرد و هر چه جز اوست در چشمش خرد و حقير آيد . در چنين حالى ، سزاوارترين كس ، كسى است كه نعمت خدا بر او بسيار باشد و احسانش در حق او نيكو . زيرا نعمت خدا بر كسى افزون نشود مگر آنكه حق [ 499 ] خداوندى در دلش بزرگتر آيد . از سخيف‏ترين حالات واليان در نزد مردم صالح اين است كه مردم پندارند كه آنان دوستدار فخر و مباهات‏اند . و بناى كار خود بر كبر و غرور مى‏نهند . من ناخوش دارم كه در پندار شما چنين آيد كه من خواهان ثنا و ستايشم و سپاس خدا را كه چنين نيستم . اگر هم دوست مى‏داشتم كه بستايندم به سبب فروتنى در برابر پروردگارم آن را ترك مى‏كردم . زيرا تنها اوست كه سزاوار عظمت و كبرياست . بسيار افتد كه مردم پس از انجام كار مهمى كه كرده‏اند ، خواهند كه آنان را بستايند ، ولى مرا به سبب فرمانبرداريم از خدا و نيز رفتار نيكويى كه با شما داشته‏ام ، به نيكى مستاييد زيرا هنوز حقوقى است كه من ادايشان نكرده‏ام و فرايضى بر گردن من است كه بايد آنها را بگزارم . آنسان كه با جباران سخن مى‏گويند ، با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آنچه را از مردم خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مى‏دارند . نيز به چاپلوسى و تملق با من آميزش مكنيد . و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى‏آيد . و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد ، زيرا هر كه شنيدن حق بر او گران آيد ، يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود ، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است . پس با من از گفتن حق يا رأى زدن به عدل باز نايستيد ، زيرا من در نظر خود بزرگتر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم . مگر آنكه ، خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد ، كفايت كند زيرا او تواناتر از من به من است . ما و شما بندگانى هستيم در قبضه قدرت پروردگارى كه پرورش دهنده‏اى جز او نيست . او صاحب اختيار ماست در آنچه خود بدان اختيار نداريم . اوست كه ما را از آنچه در آن غوطه‏وريم ، بيرون مى‏كشد و به راهى كه صلاح ما در آن است ، مى‏برد . او بود كه پس از گمراهى ما را هدايت كرد و پس از نابينايى ، بينايى بخشيد .