متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 35 ]
201 از خطبههاى آن حضرت است . اين خطبه هنگامى ايراد شد كه شخصى درباره احاديث بدعتزا و روايات گوناگون كه در نزد مردم رواج دارد ، از حضرت پرسيد ، پس فرمود :
إِنَّ فِي أَيْدِي اَلنَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلاً وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟
عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ اَلنَّارِ وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ
[ 326 ]
يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا صَاحِبُ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ لَقِفَ عَنْهُ فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ بِالزُّورِ وَ اَلْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ اَلْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ اَلنَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ اَلدُّنْيَا وَ إِنَّمَا اَلنَّاسُ مَعَ اَلْمُلُوكِ وَ اَلدُّنْيَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اَللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ اَلْأَرْبَعَةِ وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ؟ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ فَوَهِمَ فِيهِ وَ لَمْ يَتَعَمَّدْ كَذِباً فَهُوَ فِي يَدَيْهِ وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَقُولُ أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ فَلَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذَلِكَ لَرَفَضَهُ وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ سَمِعَ مِنْ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ وَ هُوَ
[ 36 ]
لاَ يَعْلَمُ أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْءٍ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ فَحَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ وَ لَمْ يَحْفَظِ اَلنَّاسِخَ فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ وَ لَوْ عَلِمَ اَلْمُسْلِمُونَ إِذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ وَ آخَرُ رَابِعٌ لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اَللَّهِ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ وَ تَعْظِيماً ؟ لِرَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ وَ لَمْ يَهِمْ بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ فَجَاءَ بِهِ عَلَى سَمْعِهِ لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ فَهُوَ حَفِظَ اَلنَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ وَ حَفِظَ اَلْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ وَ عَرَفَ اَلْخَاصَّ وَ اَلْعَامَّ فَوَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مَوْضِعَهُ وَ عَرَفَ اَلْمُتَشَابِهَ وَ مُحْكَمه وَ قَدْ كَانَ يَكُونُ مِنْ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ اَلْكَلاَمُ لَهُ وَجْهَانِ فَكَلاَمٌ خَاصٌّ وَ كَلاَمٌ عَامٌّ فَيَسْمَعُهُ مَنْ لاَ يَعْرِفُ مَا عَنَى اَللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ وَ لاَ مَا عَنَى ؟ رَسُولُ اَللَّهِ ص ؟ فَيَحْمِلُهُ اَلسَّامِعُ وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ وَ مَا قُصِدَ بِهِ وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ اَلْأَعْرَابِيُّ وَ اَلطَّارِئُ فَيَسْأَلَهُ ع حَتَّى يَسْمَعُوا وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فِي اِخْتِلاَفِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ احاديث البدع : رواياتى است كه پس از پيامبر به دروغ از او نقل شده است ، و كارهايى هم كه در دين بر اساس آن روايات پايه گذارى شده نيز بدعت ناميده مىشود .
تبوّء مقعده : به جايگاه خود فرود آمد و در آن استقرار يافت .
لقف عنه : با شتاب آن را دريافت كرد .
و هم به كسر ( ه ) : اشتباه كرد ، و هم به فتح ( ه ) مىخواست كارى را انجام دهد ولى قوه واهمه او را به جانب ديگرى برد .
جنّب عنه : از او كنارهگيرى كرد . « آنچه از احاديث كه در ميان مردم وجود دارد مخلوطى است از حق و باطل ، راست و دروغ ، ناسخ و منسوخ ، عامّ و خاص ، محكم و متشابه و احاديثى
[ 37 ]
كه به خوبى محفوظ مانده و رواياتى كه طبق ظنّ و گمان نقل شده است .
برخى از مردم در زمان رسول خدا ( ص ) اخبار دروغى به آن حضرت نسبت دادند تا آنجا كه روزى در ميان جمعيت بپا خاست و بر اين عمل اعتراض كرد و چنين فرمود :
« هر كس عمدا بر من دروغ بندد ، جايگاهش آتش دوزخ و جهنم سوزان است [ 1 ] » همانا كسانى كه براى تو اخبار و احاديث را نقل مىكنند از چهار گروه بيرون نيستند .
1 منافقان ، منافق كسى است كه اظهار ايمان مىكند و خود را به اسلام نسبت مىدهد ، از گناه نمىترسد و دورى نمىكند ، از روى عمد بر پيامبر خدا دروغ مىبندد ، اگر مردم مىدانستند كه او منافق و دروغگوست حرف او را قبول نمىكردند ، امّا مىگويند : او صحابى پيامبر است ، رسول خدا را ديده و از او شنيده و مطالب را از آن حضرت دريافت كرده است ، در نتيجه گفتار او را مىپذيرند ، در حالى كه خداوند وضع منافقان را چنان كه بايد روشن ساخته و اوصاف آنان را براى تو بر شمرده است ، امّا آنان پس از درگذشت پيامبر ( ص ) باقى ماندند و به پيشوايان ضلالت و گمراهى و كسانى كه با دروغ و بهتان مردم را به دوزخ مىكشاندند ، تقرب جستند ، كارهاى ايشان را تقليد كردند و آنها را فرمانروايان جامعه قرار داده و بر گردن مردم سوارشان كردند ، و به وسيله ايشان به خوردن دنيا مشغول شدند ، اصولا مردم ، همراه پادشاهان و دنيا هستند ، مگر كسى كه خداوند او را از گناه نگهدارى فرمايد . اين بود يكى از گروههاى چهارگانه .
2 اشتباه كاران ، شخصى كه از رسول خدا چيزهايى شنيده ولى درست آن را حفظ نكرده است ، پس دچار اشتباه شده ولى به عمد دروغ به پيامبر نبسته است ، پس آنچه دارد و مىداند ، روايت مىكند و به كار مىبندد ، و مىگويد : من آن را از رسول خدا شنيدهام ، در حالى كه اگر مسلمانان مىدانستند كه اشتباه كرده
[ 1 ] من كذب علىّ متعمدا فليتبوّأ مقعده من النار .
[ 38 ]
آن را از او نمىپذيرفتند ، و اگر خود او نيز به اشتباهش پى برده بود آن را رها مىكرد و به آن عمل نمىكرد .
3 اهل شبهه : سوم كسى كه چيزى را از رسول خدا شنيده كه به آن امر مىكرده ( امر موقّت بوده ) ولى بعدا كه از آن نهى كرده آن را نشنيده يا چيزى را شنيده كه حضرت از آن نهى مىكرده و بعدا كه به آن ، امر كرده نشنيده است ،
بنابراين ، مطلب اول را كه نسخ شده به خاطر سپرده امّا به مطلب بعدى كه ناسخ آن است توجّه نكرده است و اگر مىدانست كه آنچه شنيده نسخ شده است آن را ترك مىكرد و اگر مسلمانان نيز هنگامى كه كلام او را مىشنيدند ، مىدانستند كه نسخ شده است آن را از او نمىپذيرفتند .
4 حافظان راستگو : قسم چهارم شخصى كه به خدا و رسول او دروغ نبسته است و به واسطه خوف از خدا و احترام رسول گرامىاش دروغ را دشمن مىدارد ، و از اشتباه هم مصون است ، بلكه آنچه را شنيده به درستى حفظ كرده و بدون كم و زياد نقل مىكند ، ناسخ را حفظ مىكند و به آن عمل مىكند و منسوخ را حفظ مىكند و از آن دورى مىگزيند ، عام و خاص و محكم و متشابه را شناخته و هر كدام را در جاى مناسب خود قرار مىدهد .
گاهى از رسول خدا سخنانى صادر مىشده كه داراى دو وجه بوده است :
يك وجه خاصّ و يك وجه عامّ ، پس كسى كه مقصود خدا و پيامبر را درك نكرده بود آن را مىشنيد و بدون شناخت معنى و مقصود و هدف از آن ، به توجيه آن سخن مىپرداخت ، و اين چنين نبود كه تمام اصحاب رسول خدا از آن حضرت سؤال كنند و براى فهميدن آن كنجكاوى كنند ، تا آنجا كه دوست مىداشتند عربى از بيابان يا غريبى از راه دور برسد و از آن حضرت چيزى سؤال كند تا آنها پاسخش را بشنوند ، امّا من هرگز چيزى به قلبم خطور نمىكرد مگر آن كه آن را مىپرسيدم و كاملا به ذهنم مىسپردم ، اين است وجوه اختلاف مردم در احاديث و اختلاف رواياتشان . »
[ 39 ]
ان فى ايدى الناس . . . و حفظا و وهما ،
در اين عبارات سخنانى را كه از قول رسول اكرم براى مردم نقل مىشود بر شمرده است ، صدق و كذب از ويژگيهاى خبر است ولى حقّ و باطل اعمّ از اين دو است ، زيرا شامل افعال نيز مىشود ، و ناسخ و منسوخ ، عام و خاص و متشابه را نيز فرا مىگيرد .
و امّا الحفظ ، مقصود از كلمه « حفظا » چيزى است كه از بيان رسول خدا بطور كامل حفظ شده باشد ، « وهم » سخنى است كه در آن غلط و اشتباه رخ داده باشد مثلا خيال كرده كه عامّ است در صورتى كه خاصّ مىباشد يا ثابت بودن آن را تصور كرده در حالى كه نسخ شده باشد ، و جز اينها .
و قد كذب على رسول اللَّه ( ص ) على عهده . . . . النّار ،
از جمله دروغهايى كه بر پيامبر بستهاند اين است كه مردى عباى آن حضرت را به سرقت گرفت و نزد گروهى از مردم آمد و گفت : پيامبر عبايش را به عنوان نشانى به من داده است ، كه فلان زن را به من تزويج كنيد ، مردم گفتار او را نپذيرفتند ، و بلافاصله كسى را براى تحقيق خدمت حضرت روانه كردند ، در آن حال مرد دروغگو برخاست و آب نوشيد ، مارى او را گزيد و در حال بمرد ، پيامبر كه جريان را شنيد به على ( ع ) فرمود : شمشير را بگير و برو ، و چون او را يافتى و دست بر او پيدا كردى ، وى را به آتش بسوزان ، پس على ( ع ) ، به قصد يافتن او آمد و او را يافت و دستور سوزاندن وى را صادر فرمود .
اين نمونهاى از دروغها بود كه بر پيامبر بسته شده و در متن خطبه به آن اشاره فرموده است .
بايد بدانى كه دانشمندان در توضيح اين مطلب كه بر پيامبر ( ص ) ناگزير دروغ مىبندند دليلى آورده و گفتهاند : از پيامبر ( ص ) روايت شده كه فرمود :
« بزودى بر من دروغ مىبندند [ 2 ] » اگر اين حديث ، راست و درست باشد ناگزير
[ 2 ] قال رسول اللَّه ( ص ) : سيكذّب علىّ
[ 40 ]
بايد بر پيامبر دروغ ببندند چون اگر دروغ نبندند گفتار پيامبر كذب خواهد شد و اگر اين حديث دروغ باشد محقّقا بر پيامبر دروغ بسته شده است ( خود اين حديث دروغ آن را اثبات مىكند ) .
امام ( ع ) در اين قسمت از خطبه رجال حديث را به چهار گروه منحصر كرده است و دليل بر انحصار در چهار قسم گفتار آن حضرت است كه فرمود :
براى آنان پنجمى وجود ندارد و مناسبت انحصار در چهار قسم اين است كه نقل كننده حديث يكى از اين چهار گروه است .
1 منافق است كه احاديث را به دلخواه خود نقل مىكند ، چه اصل حديث دروغ باشد ، يا راست باشد و مطابق هوا و هوس خود آن را تحريف و كم و زياد كند ، چنين شخصى خود گمراه است و ديگران را هم به قصد و عمد گمراه مىكند .
2 منافق نيست اما حديث را مطابق فهم و پندار خود روايت مىكند ، اين شخص از روى سهو و اشتباه گمراه شده و ديگران را گمراه مىكند .
3 آنچه را كه شنيده درست نقل مىكند ، ( در حالى كه به شرايط و خصوصيات آن از قبيل عامّ و خاصّ ، ناسخ و منسوخ و جز اينها آگاهى چندانى ندارد . ) اين شخص نيز گمراه و گمراه كننده است ، امّا بطور عرضى ، نه ذاتى و عمدى .
4 قسم چهارم شخصى كه به خوبى حفظ كرده و درست نقل مىكند و به شرايط آن نيز آگاهى و بصيرت كامل دارد ، تنها اين فرد است كه هم خود در راه راست قدم گذارده و هم ديگران را به صراط مستقيم هدايت مىكند .
امام ( ع ) با اين سخن : رجل منافق . . . فهذا احد الاربعه ،
به اوّلين قسم از اقسام چهارگانه اشاره فرموده است .
متصنّع بالاسلام ،
اسلام را شعار خود قرار داده ، و تظاهر به آن مىكند .
لا يتأثّم ،
اشاره به اين معنا دارد كه : چون شخص منافق به عنوان يك فرد
[ 41 ]
گنهكار كه در آخرت به كيفر و عذاب دچار خواهد شد شهرت ندارد ، بنابراين كسى از او ، ترس و بيمى نداشته از او دورى نمىكند ، و علّت آن كه جامعه گفتههاى او را مىپذيرند آن است كه تظاهر به اسلام و مصاحبت پيامبر كرده و ادّعا مىكند كه خود سخنان آن حضرت را شنيده ، در حالى كه مردم از نفاق باطنى او بىخبرند ، آنجا كه خداوند متعال در رابطه با كيفر منافقان مىفرمايد :
« إنَّ المُنافِقينَ فىِ الدَّرْكِ الأسْفَل مِن اَلنّارِ . [ 3 ] » ، و نيز هنگاميكه به توصيف حال آنها پرداخته و بيان مىكند : « إذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إنَّكَ لَرَسُوْلُ اللَّه [ 4 ] . » ، اين آيه دليل بر آن است كه منافقان كاذب و دروغگو هستند ، زيرا به زبان شهادت به حقانيت پيامبر مىدهند در صورتى كه عقيده آنان بر خلاف اين است و چنين مردمى از دروغ بستن بر پيامبر باكى ندارند . أئمّة الضّلال ، منظور از اين كلمه خلفاى بنى اميه است ، و آنان كه مردم را به آتش دوزخ فرا مىخواندند ، كسانى بودند كه مردم را به پيروى از بنى اميّه در امورى كه بر خلاف دين و اسلام بود مىخواندند و اين متابعت و پيروى كردن موجب رفتن به جهنّم و دخول در آتش دوزخ بود .
بالزّور و البهتان ،
اشاره به امورى است كه وسيله تقرّب جستن منافقان به بنى اميّه بود ، از باب نمونه : اخبارى در فضيلت و ولايت و فرمانروا بودن آنان از قول پيامبر جعل مىكردند و در مقابل ، از آنها مال و ثروت و پول و پاداش مىگرفتند ، و سرپرستى كارها و فرمانروايى بر مردم به آنان داده مىشد .
و انّما النّاس . . . الاّ من عصم ،
امام ( ع ) در اين گفتار به علّت و انگيزه
[ 3 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 144 ) يعنى : براستى كه جايگاه منافقان در پستترين طبقه دوزخ است .
[ 4 ] سوره منافقون ( 63 ) آيه ( 1 ) يعنى : هر گاه اهل نفاق پيش تو آمدند و اظهار داشتند : كه به رسالت تو گواهى مىدهيم . . . » .
[ 42 ]
كارى كه منافق انجام مىدهد اشاره مىكند ، زيرا : بديهى است كه دوستى و علاقه به دنيا بر منافقان و جز آنها چيره مىباشد ، به دليل آن كه امور دنيا بر ايشان محسوس و با آن در تماسند ، ولى نسبت به آخرت و خصوصيات آن و هدفى كه از خلقت آنان در دنيا اراده شده آگاهى ندارند ، علاقهاى نشان نمىدهند ، مگر كسى را كه خداوند هدايت فرموده و با كششى معنوى به طرف خود ، او را از امور باطل مادّى و دنيوى حفظ كرده است .
و در اين جمله به مطلب ديگرى نيز اشاره شده است و آن كمياب بودن وجود نيكان و صالحان است چنان كه خداوند در قرآن كريم مىفرمايد :
« . . . اِلاّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ و قَليلٌ مّا هُمْ . [ 5 ] » ، و در آيه ديگر نيز فرموده است : « . . . وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُوْرُ . [ 6 ] » ، سپس امام عليه السلام به بيان حالت منافقان با پيشوايان ضلالت پرداخته و چنين فرموده است : ثمّ بقوا بعده ،
اين امر بديهى است كه بلافاصله پس از وفات رسول اكرم هنوز پيشوايان گمراهى بطور رسمى وجود نداشتند ، بنابراين مىتوان سخن امام را به دو وجه توجيه كرد :
1 چون حضرت يقين دارد كه در آينده نزديك چنين امرى پيش مىآيد آن را به منزله واقع فرض كرده ، و كلام فوق را بيان فرموده است .
2 اشاره به كسانى است كه پس از پيامبر اكرم باقى مانده و از اطرافيان معاويه شدند ، چون او در آن هنگام پيشواى گمراهان بود .
و رجل سمع من رسول اللَّه ( ص ) شيئا لم يحفظه . . . لرفضه . . . ،
اشاره به قسم دوم از ناقلان روايت است .
[ 5 ] سوره ص ( 38 ) قسمتى از آيه ( 23 ) يعنى : « . . . بجز كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام دادند و چنين اشخاصى در جامعه كماند » .
[ 6 ] سوره سبا ( 34 ) قسمتى از آيه ( 12 ) يعنى : « . . . و اندكى از بندگان من سپاسگزارند . »
[ 43 ]
شارح در توضيح اين قسمت از سخنان حضرت كه در معرّفى اين گروه آمده ، براى چنين شخصى دو اشتباه ذكر كرده است : لفظى ، معنوى : سخنى را كه از پيامبر شنيده ، نتوانسته است بدرستى لفظ آن را ضبط كند ، و معناى آن را هم درست درك نكرده ، و هنگامى كه مىخواهد آن را براى ديگران بازگو كند ،
معنايى كه خود تصور كرده است در حالى كه بر خلاف اراده پيامبر است با لفظى از خود بيان مىكند ، بنابراين آنچه را كه گفته ، هم از نظر معنى و هم از جهت لفظ بر خلاف گفته پيامبر است ، اما تعمدى در اين جهت نداشته ، زيرا : آن را كه به نظر خود از پيامبر شنيده ، روايت كرده و به آنچه كه در فكر و انديشه او درست بوده عمل كرده و آن را به رسول خدا نسبت داده است ، علّت به غلط افتادن مردم و پذيرفتن گفتار او آن است كه آنها به اشتباه او آگاهى نداشتند ، و علت اشتباه كردن خود او در نقل روايت و عمل به آن ، توهّم و پندار او به هنگام شنيدن بوده است ، كه اگر توجه به اين امر داشت نقل آن روايت و عمل به آن را ترك مىكرد .
و رجل سمع . . . لرفضه ،
اشاره به قسم سوم است ، كه علت به غلط افتادن ناقل و همچنين سبب گمراه شدن مردم با شنيدن از او ، يك موضوع است و آن آگاه نبودن آنان از نسخ روايت است .
و آخر رابع . . . و محكمه . . . .
امام با اين جمله به گروه چهارم اشاره فرموده و در جمله بعد آن را توضيح داده است : و عرف الخاص و العام فوضع كلّ شيئى موضعه يعنى ، از جمله مزيّتهاى گروه چهارم آن است كه موارد عامّ و خاصّ روايات را دانسته و هر كدام را به جاى خود به كار بردهاند .
سپس امام ( ع ) به درستى و واقعيت قسم سوم آگاهى داده و چنين فرموده است : و قد كان يكون من رسول اللَّه ( ص ) .
اين امر در زمان پيامبر اكرم وجود داشته است كه برخى اشخاص سخنى
[ 44 ]
را از آن حضرت مىشنيدند كه داراى دو وجه بوده است ، يكى خاصّ و ديگرى عامّ ، و شنونده توجه به اين كه يكى از آنها مخصّص ديگرى است ، نداشته است ، و يا اين كه تنها سخن عام را شنيده و تخصيص دهنده آن را كه بعدا صادر شده ، نشنيده است و لذا آن را به معناى عامّش نقل مىكند و از معناى واقعى آن كه خاصّ است بىخبر است ، و يا اصل سخن عام است ولى او آن را منحصر به موردى خاص مىداند و جز در آن مورد خاصّ به آن عمل نمىكند و مردم از او پيروى مىكنند .
و ليس كلّ اصحاب رسول اللَّه . . . ،
اين جمله پاسخ پرسش تقديرى است ،
گويا چنين سؤال مىشود : با اين كه اصحاب و اطرافيان پيامبر اكرم زياد بودهاند و او نيز با ياران خود در بيان حديث بسيار بردبار و متواضع بوده است پس چرا در گفتار آن حضرت به اشتباه افتادهاند ؟
امام عليه السلام در پاسخ مىفرمايد كه : براى تمام آنها امكان توضيح خواستن و سؤال كردن نبود و احترام و عظمت آن حضرت بسيارى را از اين كار باز مىداشت ، و حتى مىخواستند و انتظار مىكشيدند كه ديگرى يا مسافرى از راه دور بيايد و سؤالى مطرح كند تا پاسخ آن را بشنوند و استفاده كنند و براى آنها نيز باب سؤال باز شود ، اما راجع به خودش ، توجه مىدهد كه در سؤال و توضيح خواستن از تمام مسائل مشكل كوشش فراوان داشته و پاسخها را دقيقا حفظ مىكرده است ، تا اين كه مردم براى درك فضيلت و كسب نورانيت به او مراجعه كنند .