جستجو

و من خطبة له ع بعد انصرافه من صفين و فيها حال الناس قبل البعثة و صفة آل النبي ثم صفة قوم آخرين

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

( 14 ) 2 سخنان حضرت پس از بازگشت از صفين خداى را سپاس مى‏گذارم تا نعمتش فزونى يابد ، نشانى از سرسپردگى در برابر عزتش باشد و از نافرمايش مصونم دارد ، از سر نياز و ايمان به كفايتش ، از او يارى مى‏جويم ، زيرا هر آنكه از فروغ هدايت او بهره‏گيرد ، گمراه نشود و آنكه در آماج خشمش بنشيند ، پناهگاهى نيابد و كسى را كه او در پناه كفايتش گيرد ، دچار فقر نشود ، كه او در ارزش ، گران سنگترين است و در ميان اندوخته‏ها پربهاترين . و بر اين حقيقت گواهى مى‏دهم كه جز الله خدايى نيست و يگانه‏اى بى‏انباز است . شهادتى كه اخلاص آن از بوته‏ى آزمون گذشته ، ناب و سره بودنش به ثبوت رسيده است . تا زنده‏ايم به چنين گواهى چنگ يازيم و براى پس از مرگ و رويارويى با حوادث هول انگيز ، اندوخته‏اش گيريم ، چرا كه آن ، اراده‏ى جوشيده از ايمان ، كليد و رمز هر احسان ، عامل جلب خشنودى رحمان و ابزار راندن شيطان است . ( 15 ) و نيز بر اين حقيقت گواهى مى‏دهم كه محمد بنده و فرستاده‏ى او است ، كه خداوندش با آيينى پر آوازه ، درفشى شناخته ، كتابى نگاشته ، فروغى درخشان ، شعاعى تابان و فرمانى بران ، رسالت داد تا هرگونه شبهه را بزدايد ، با نشانهاى روشن‏گر برهان آورد ، با آيه‏ها هشدار دهد و با يادآورى فاجعه‏هاى تاريخ ، بترساند . اين رسالت تاريخى در وضع و حالى بود كه مردم در چنان امواج فتنه‏هايى غوطه‏ور شده بودند كه رشته‏هاى دين در حال گسستن ، و ستونهاى يقين در كار لرزيدن بود . [ 23 ] اختلافها به اصول سرايت كرده بود و انسجام جريان زندگى ، به سوى پراكندگى مى‏گرويد . حركتهاى كور آغازين ، در پايان به تنگنا و بن بست مى‏كشيد ، و در پى آمد اين همه ، فروغ هدايت خاموش ، و نابينايى همه‏گير بود . از خداى مهرگستر فرمان نمى‏بردند ، و شيطان حيله‏گر را يارى مى‏دادند و در اين ميان ايمان تنها مانده بود ، با ستونهايى فرو ريخته و نشانه‏هايى غبار گرفته ، راههايى ويران و جاده‏هايى بى‏رهرو در آن آشفته بازار ، مردم از شيطان پيروى مى‏كردند و در مسلكهاى شيطانى مى‏پوييدند ، از آبشخورهاى او مى‏نوشيدند ، پرچمهايش را به دوش مى‏كشيدند و درفش او را بر افراشته مى‏داشتند . اينها همه در چنان جوى از فتنه‏ى جاهليت بود كه شيطان فرصت يافت تا مردم را پايمال كند و بر اجسادشان بتازد و در آن قتلگاه بشريت ، همگان را لگدكوب سم ستورواره‏ى خويش سازد . شيطان ، ايستاده و مسلط ، و مردم ، سرگرم و ناآگاه ، گرفتار فتنه بودند . در بهترين سراى و با بدترين همسايگان ، خوابشان ، بدخوابى و سرمه‏ى چشمشان ، اشك بود ، در سرزمينى كه در آن عالمان را لگام بر دهان مى‏زنند و جاهلان را اكرام مى‏كنند و بر صدر مى‏نشانند . ( 16 ) بخش ديگرى از اين گفتار در توصيف اهل بيت آنان سر الهى را پايگاه‏اند ، امر خدا را پناهگاه ، دانشش را گنجينه و حكمتش را تاويلگاه ، كتابهاى او را زاغه‏هاى مطمئن و دين خدا را كوهوار تكيه گاه . با يارى آنان بود كه پشت دين راست شد و شانه‏هايش از لرزش باز ايستاد . ( 17 ) در بخش ديگرى از اين گفتار درباره‏ى ديگران چنين مى‏فرمايد : آن ديگران ، بذر هرزگى افشاندند و كشتزار خود را با فريب آبيارى كردند ، و به ناگزير فاجعه درويدند . از اين امت هيچ كسى نيست كه با آل محمد كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد شانه به شانه بسايد ، و آن ديگران كه همواره ريزه‏خوار خوان نعمت ايشان‏اند ، هرگز نمى‏توانند با آنان پهلو بزنند ، كه اين خاندان ، پايه و زير ساخت دين‏اند و تكيه‏گاه يقين ، تندروان به سويشان باز آيند و واپس ماندگان كند رفتار ، ناگزيرند كه خود را بديشان برسانند ، چرا كه ويژگيهاى حق ولايت ، از آن آل محمد است ، و وصايت و وراثت تنها در اين خانواده فراهم آمده است . [ 24 ] اينك ، آن لحظه‏ى حساس تاريخى است كه حق به اهلش بازگشته ، پايگاه خويش را باز يافته است .