جستجو

و من خطبة له ع يصف فيها المتقين

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

184 از سخنان آن حضرت است روايتى است كه همام نامى از ياران امير المومنين كه مردى عابد بود ، روزى مولا كه بر او درود باد را مخاطب ساخت كه : « اى امير مومنان ، تقوا داران را برايم چنان توصيف كن كه گويى مى‏بينمشان » . حضرت در پاسخ او ، بى‏شتاب و در پى درنگى سنگين گفت : « خداى را تقوا پيشه‏گير و نيكى كن كه بى‏گمان خدا با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند و كسانى كه نيكوكاراند » . ( قرآن كريم ، سوره‏ى 16 ، آيه‏ى 128 ) اما همام به اين پاسخ قانع نشد و چندان اصرار ورزيد تا مولا بر آن شد كه خواستش را برآورد . آنك ، پس از سپاس و ستايش خداوند و درود بر پيامبرش كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد فرمود : ( 336 ) اما بعد ، خداى سبحان آن گاه كه آفرينش خلق را دست يازيد هم از طاعتشان بى‏نياز بود و هم از عصيانشان مصون . چرا كه نه گناه گناهكاران زيانيش رساند و نه فرمانبرى فرمانبران سوديش ارزانى دارد ، با اين همه ، مايه‏هاى زيست را در ميانشان بخش كرد و در دنيا هر يك را جايگاهى ويژه داد . در اين ميان خويشتن بانان همان انسانهاى برجسته‏اند : آنان در منطق استواراند ، در مصرف مقتصداند و در روش فروتن ، چشم پوشيده از آن چه خداوند تحريمشان كرده است و گوش سپرده به دانش سودمند ، خود را چنان [ 221 ] ساخته‏اند كه با گرفتارى و آسايش برخوردى يكسان دارند ، شوق ثواب و بيم كيفر چنان به سختى تحت تاثيرشان دارد كه اگر آن اجل كه خداى برايشان رقم زده است ، نبود ، جانهاشان را آنى در كالبدشان استقرارى نمى‏بود . ژرفاى روحشان را عظمت آفريدگار لبريز كرده است ، پس هر چه جز او ، در نگاهشان خرد است . با بهشت چنان‏اند كه گويى بدان راه جسته‏اند و غرق ناز و نعمت‏اند ، و با دوزخ به گونه‏اى كه پندارى در آن مى‏زيند و در زير شكنجه‏اند . قلبهاشان از غم آكنده است و از آزارشان همه در امان‏اند . تن‏هاشان تكيده ، نيازهاشان اندك و نفسهاشان پاك است . روزهايى كوتاه را شكيب مى‏ورزند كه فراسوى آن آسودنى بلند دارند ، سودايى پر سود كه پروردگارشان برايشان آسان فرمود . دنيا آهنگ آنان مى‏كند ، اما آنان را گرايشى به دنيا نباشد و چون به دامشان افكند ، خويشتن را فديه مى‏سازند و با شهادت از دامش مى‏رهند . شب را برپا مى‏ايستند و جزءهايى از قرآن را چنان با ترتيل تلاوت مى‏كنند كه آتش درون را شعله‏ور و داغ فراق را تازه مى‏گرداند و بر اندوه هجران مى‏افزايد و با آن به درمان دردشان مى‏كوشند . چون به آيه‏اى مى‏گذرند كه در آن گونه‏اى تشويق است ، چنان سرشار نياز مى‏شوند كه جانهاشان از شوق سر بر مى‏كشد و آن را فرا روى خود مى‏پندارند ، و چون به آيه‏اى مى‏رسند كه در آن تهديدى است ، به گوش جانش مى‏شنوند ، آن سان كه پندارى نهيب دوزخ را در بن گوش دارند . چنين است كه در ركوع و سجود طولانيشان ، پيشانى ، كف دستان ، زانوان و سرانگشتان را بر خاك مى‏سايند و بدين گونه از خداى آزادى گردنهاى خويش را مى‏خواهند . چون شب به روز آيد ، بردبارانى دانشمند و نيكانى پارسايند ، ترس چونان تير چوبينشان ، تراشيده است . هر كه به آنان مى‏نگرد ، بيمارشان مى‏پندارد ، در حالى كه هيچ بيماريشان نباشد ، و ديوانه‏شان مى‏انگارد ، اما حقيقت اين است كه آنان را جريانى بس عظيم درگير دارد . به هيچ وجه از كارهاى اندك خويش خشنود نمى‏شوند ، كار بسيار خويش را نيز زياد نمى‏شمارند . بدين سان همواره نسبت به نفس خويش بدبين و از كارنامه‏ى خود نگران‏اند . هر گاه يكى‏شان ستايش شود ، سخت بيمناك مى‏شود و دست به نيايش پروردگارش بر مى‏آورد و مى‏گويد : « من خود ، خويشتن را از ديگران بهتر ميشناسم و پروردگارم در شناختنم از من نيز داناتر است . بار خدايا ، مرا به آن چه اينان مى‏گويند ، مگير و در عين حال از آن چه مى‏پندارند ، برتر ساز و مرا از گناهانى كه آنان از آن بى‏خبراند ، بيامرز » ( 337 ) [ 222 ] در هر يك از اين تبار چنين نشانه‏هايى را توانى ديد : توانمندى ويژه‏اى در ديانت ، دور انديشى خاصى به همراه نرمش ، ايمانى در حد يقين ، حرصى در دانش اندوزى ، دانشى توام با متانت ، ميانه‏روى در عين بى‏نيازى ، خشوع و فروتنى در عبادت ، زندگى آراسته‏اى در هنگامه‏ى نيازمندى ، صبرى شگفت در سختى ، تلاشى پى‏گير در جست و جوى حلال ، نشاطى ناباور در هدايت ، و گريزى بى‏برگشت از آز . او ، با آن كه تمامى لحظه‏هايش از كارهاى شايسته لبريز است همواره نگران است هر شامگاه در انديشه‏ى شكر ، و هر بامداد در انديشه‏ى ذكر است . شب را با ترس مى‏گذارند و با شور و شادى خاصى صبح را آغوش مى‏گشايد . هراسش همه اين باشد كه مباد به غفلت دچار شود و شادمانيش به يمن فضل و رحمت الهى است كه فرا چنگ آورده است . او همواره با خويش درگير است تا اگر نفس از انجام دادن مسئوليتها با ناخوشى سرباز زد ، آن چه را نفس خوش مى‏دارد ، از او دريغ ورزد ، فرد با تقوا را ارزشهايى موجب روشنى چشم است كه زوال نمى‏پذيرد ، و نسبت به آن چه ميرا است ، زهد مى‏ورزد . او علم و حلم و حرف و عمل را در هم مى‏آميزد . در او به سادگى اين ويژگيها را نيز مى‏توانى ديد : آرزويش نزديك ، لغزشش اندك ، قلبش خاشع ، نفسش قانع ، خوراكش ناچيز ، زندگيش آسان و بى‏تكلف ، دينش آسيب ناپذير ، شهوتش مرده و خشمش فرو خورده است . آن چه همواره از او انتظار مى‏رود نيكى است و همگان از آزارش در امان‏اند . او ، حتى اگر در ميان غفلت زدگان باشد ، نامش در زمره‏ى يادآوران ثبت گردد و بى‏گمان اگر در حلقه‏ى اهل ذكر باشد ، نامش در زمره‏ى غافلان نوشته نشود . كسانى را كه بر او ستم مى‏كنند ، مى‏بخشايد و آنان را كه محرومش كرده‏اند ، از دهش خويش بهره‏مند ميسازد و به آنهايى كه از او گسسته‏اند ، مى‏پيوندد . دشنام از او بسى دور و گفتارش بسيار نرم باشد . آن چه در كارنامه‏اش وجود ندارد ، منكر است و آن چه همواره ديده مى‏شود ، معروف ، خيرش روى آور ، و شرش در گريز است . در بحرانها با وقار ، در اوضاع ناخوشايند شكيبا ، و در رفاه و آسايش شكرگزار است . در مورد كسى كه دشمنش مى‏دارد ، ستم نمى‏كند و براى آن كه دوستش مى‏دارد دست به گناه نمى‏آلايد . به حقوق ديگران اعتراف مى‏كند ، پيش از آن كه بر او شهادتى دهند ، آن چه را كه به او بسپرند ، به تباهى نمى‏كشد و آن چه را كه يادآورش شوند ، به فراموشى نمى‏سپارد . به اين و آن لقب زشت نمى‏دهد ، به همسايگان زيان نمى‏رساند ، مصيبت زده‏اى را شماتت نمى‏كند ، در مرز باطل گام نمى‏زند و از مرز حق پاى بيرون نمى‏نهد ، از سكوت افسرده نمى‏شود ، به خنده صدا را بلند نمى‏كند ، اگر بر شخص وى ستم رود ، چندان شكيبايى مى‏ورزد كه خداى منتقمش باشد . به بهاى آسايش مردم ، خويش را در رنج مى‏افكند ، و براى [ 223 ] سعادت روز باز پسين بر خود سخت مى‏گيرد و مردم را آزار نمى‏دهد ، اگر از كسى فاصله گيرد ، به دليل زهد و وارستگى است و چون نزديك شود ، به انگيزه‏ى نرمش و مهرورزى است . نه دوريش از سر خود بزرگ بينى است و نه نزديكيش از سر مكر و نيرنگ . راوى مى‏گويد ، در اين جا ناگهان همام فرياد برآورد و جان سپرد امير مومنان فرمود : « سوگند به خدا كه من از چنين سرنوشتى نگران او بودم » . سپس افزود : « كه پندهاى رسا با اهلش چنين مى‏كند » . پس ياوه‏گويى گفت : « چه گونه است كه شما را باكى نيست ؟ » آن حضرت فرمود : « واى بر تو هر اجل را ميقاتى مقرر است كه از آن درنگذرد ، و نيز سببى خاص كه از آن تجاوز نكند . زنهار از تكرار چنين سخنان كه شيطان آنها را در دهانت دميده است »