جستجو

و من خطبة له ع يحمد

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 350 ] 232 از خطبه‏هاى آن حضرت ( ع ) است : أَحْمَدُهُ شُكْراً لِإِنْعَامِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ عَزِيزَ اَلْجُنْدِ عَظِيمَ اَلْمَجْدِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ ؟ مُحَمَّداً ؟ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ لاَ يَثْنِيهِ عَنْ ذَلِكَ اِجْتِمَاعٌ عَلَى تَكْذِيبِهِ وَ اِلْتِمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِهِ فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلاً مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ وَ بَادِرُوا اَلْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ وَ اِمْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ فَإِنَّ اَلْغَايَةَ اَلْقِيَامَةُ وَ كَفَى بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ وَ قَبْلَ بُلُوغِ اَلْغَايَةِ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ ضِيقِ اَلْأَرْمَاسِ وَ شِدَّةِ اَلْإِبْلاَسِ وَ هَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ وَ رَوْعَاتِ اَلْفَزَعِ وَ اِخْتِلاَفِ اَلْأَضْلاَعِ وَ اِسْتِكَاكِ اَلْأَسْمَاعِ وَ ظُلْمَةِ اَللَّحْدِ وَ خِيفَةِ اَلْوَعْدِ وَ غَمِّ اَلضَّرِيحِ وَ رَدْمِ اَلصَّفِيحِ فَاللَّهَ اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ فَإِنَّ اَلدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَ أَنْتُمْ وَ اَلسَّاعَةُ فِي قَرَنٍ وَ كَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا وَ أَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا وَ وَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِرَاطِهَا وَ كَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلاَزِلِهَا وَ أَنَاخَتْ بِكَلاَكِلِهَا وَ اِنْصَرَمَتِ اَلدُّنْيَا بِأَهْلِهَا وَ أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا فَكَانَتْ كَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ اِنْقَضَى وَ صَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً وَ سَمِينُهَا غَثّاً فِي مَوْقِفٍ ضَنْكِ اَلْمَقَامِ وَ أُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ وَ نَارٍ شَدِيدٍ كَلَبُهَا عَالٍ لَجَبُهَا سَاطِعٍ لَهَبُهَا مُتَغَيِّظٍ زَفِيرُهَا مُتَأَجِّجٍ سَعِيرُهَا بَعِيدٍ خُمُودُهَا ذَاكٍ وُقُودُهَا مَخُوفٍ 111 وَعِيدُهَا عَمٍ قَرَارُهَا مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا حَامِيَةٍ قُدُورُهَا فَظِيعَةٍ أُمُورُهَا وَ سِيقَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى اَلْجَنَّةِ زُمَراً 1 8 39 : 73 قَدْ أُمِنَ اَلْعَذَابُ وَ اِنْقَطَعَ اَلْعِتَابُ وَ زُحْزِحُوا عَنِ اَلنَّارِ وَ اِطْمَأَنَّتْ بِهِمُ اَلدَّارُ وَ رَضُوا اَلْمَثْوَى وَ اَلْقَرَارَ اَلَّذِينَ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي اَلدُّنْيَا زَاكِيَةً وَ أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةً وَ كَانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً تَخَشُّعاً وَ اِسْتِغْفَارًا وَ كَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً تَوَحُّشاً وَ اِنْقِطَاعاً فَجَعَلَ اَللَّهُ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ مَآباً [ 351 ] وَ اَلْجَزَاءَ ثَوَاباً وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها 22 27 48 : 26 فِي مُلْكٍ دَائِمٍ وَ نَعِيمٍ قَائِمٍ فَارْعَوْا عِبَادَ اَللَّهِ مَا بِرِعَايَتِهِ يَفُوزُ فَائِزُكُمْ وَ بِإِضَاعَتِهِ يَخْسَرُ مُبْطِلُكُمْ وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِمَا أَسْلَفْتُمْ وَ مَدِينُونَ بِمَا قَدَّمْتُمْ وَ كَأَنْ قَدْ نَزَلَ بِكُمُ اَلْمَخُوفُ فَلاَ رَجْعَةً تَنَالُونَ وَ لاَ عَثْرَةً تُقَالُونَ اِسْتَعْمَلَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ عَفَا عَنَّا وَ عَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ اِلْزَمُوا اَلْأَرْضَ وَ اِصْبِرُوا عَلَى اَلْبَلاَءِ وَ لاَ تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لاَ تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اَللَّهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اَللَّهِ 28 31 4 : 100 وَ اِسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ اَلنِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلاً وظيفه : آنچه كه در هر روز براى آدمى مقدر شده ، از قبيل غذا و كار . يثنيه : او را منصرف مى‏كند و باز مى‏دارد معقل : پناهگاه ذروه : بلندى مهّد له : براى او فراشى گسترد ، بسترى آماده كرد ارماس : جمع رمس : قبر ابلاس : اندوه و شكستگى مطلع : نگريستن از بالا به پايين هوله : وحشت و ترس آن روعه : ترس استكاك الاسماع : ناشنوايى گوشها صفيح : سنگهاى پهن ردم : بستن سر قبر سنن : طريقه ، روش قرن : ريسمانى كه شترها را با آن مى‏بندند . اشراطها : علامتهاى قيامت ازفت : نزديك شد افراطها : مقدمات آن ، و از همين قرار است : افراط الصبح كه به معناى علامتهاى نخستين بامداد است . رثّ : آفرينش غثّ : لاغر ضنك : تنگى كلب : شرارت ، بدى لجب : صدا ساطع : بلند سعير : زبانه ( آتش ) و شعله آن [ 352 ] تأجج : شدت گرما وقود : جرقّه زدن ذكاه : شعله‏ور شدن آن فضاعة الامر : شدت مطلب و از حدّ و اندازه گذشتن آن . زمر : گروهها ، و مفردش زمره است . زحزحوا : دور شدند اطمأنّت : آرامش يافت مثوى : جايگاه مئاب : محل بازگشت مدنيون : جزا داده شدگان . إصلاته بسيفه : شمشير كشيدن « خداى را به عنوان سپاسگزارى از نعمتهايش مى‏ستايم ، و براى اداى حقوقش از او يارى مى‏طلبم زيرا كه سپاه او با عزت و توانائيش با عظمت است ، و گواهى مى‏دهم به آن كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده اوست ، مردم را به فرمانبردارى از دستورهايش فرا خواند و با جهاد ، در راه دين او ، بر دشمنانش پيروز شد ، همبستگى دشمنان به منظور تكذيب او ، و كوشش و تلاش آنان براى خاموش ساختن نور او وى را از دعوت و جهاد باز نداشت ، پس به تقواى الهى چنگ بزنيد ، زيرا : تقوا را ريسمانى كه دستگيره آن محكم و پناهگاهى است كه بلندى آن استوار مى‏باشد و به سوى مرگ و سختيهايش بشتابيد و پيش از آمدنش خود را آماده سازيد زيرا قيامت پايان كار است و همين مرگ بس است كه خردمند را پند دهد و نادان و غافل را عبرت آموزد . پيش از فرا رسيدن قيامت نيز از امورى آگاه خواهيد شد كه عبارت است از تنگى قبرها و فراوانى حزن و اندوه و وحشت از جايگاهى كه بر آن وارد مى‏شويد و پياپى رسيدن ترسها و به هم در رفتن استخوانهاى دنده و كر شدن گوشها و تاريكى لحد و بيم از عذاب موعود و اندوه پوشاندن قبر و استوار ساختن سنگ بر روى آن . پس اى بندگان خدا به او توجه كنيد زيرا دنيا همه را به يكسو مى‏كشاند و شما و رستاخيز به يك ريسمان بسته شده‏ايد ، و گويا قيامت ، نشانه‏هاى خود را آورده و پرچمهايش را نزديك ساخته ، و شما را بر سر راهش نگهداشته است ، [ 353 ] و گويا زمين لرزه‏هاى خود را ، جلو آورده و سينه‏هايش را پهن كرده است ، و دنيا از اهل خود ، دست كشيده و آنان را از تحت حفظ خود بيرون ساخته است ، پس تمام دنيا مانند يك روز گذشت و يا مثل يك ماه به سر رسيد و تازه آن كهنه و فربه آن لاغر شد ، در جايگاه تنگ و كارهاى درهم و بزرگ ، و در ميان آتشى كه آزارش شديد و آوازش بلند و زبانه‏اش افروخته ، فريادش خشمناك و سوزندگى آن زبانه‏دار ، كه فرو نشستن ندارد ، و هيزم آن پر شعله ، تهديد آن ترسناك ، قعرش ناپيداست اطرافش تاريك ، ديگهاى آن بسيار گرم و كيفرهاى آن رسوا كننده مى‏باشند ، « وَ سِيْقَ الَّذينَ آتَّقَوا رَبَّهُمْ إلَى الجَنَّةِ زُمَراً [ 1 ] ، » اين گروه از عذاب ايمن و از سرزنشها رها و از آتش دور شده‏اند و بهشت به سبب ايشان آرامش يافته و از منزل و قرارگاه خود شادمان مى‏باشند ، اينها كسانى هستند كه در دنيا كارهايشان نيك و چشمهايشان گريان بود ، شبهايشان در دنيا به سبب توبه و استغفار ، روز ، و روزهايشان از ترس و بى‏توجهى به دنيا ، شب بود و از اين رو خداوند بهشت را جايگاه و خوشى را پاداش آنان قرار داد ، و آنها به بهشت و اهل آن سزاوارترند ، در حالى كه با سلطنتى هميشگى و نعمتى ثابت و برقرار همراه مى‏باشند . پس اى بندگان خدا ، رعايت كنيد آنچه را كه رستگارتان به مواظبت از آن ، سود مى‏برد و تبهكارتان با تباه ساختن آن زيان مى‏بيند ، و با كردارهايتان بر مرگهايتان پيشى گيريد ، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيش فرستاده‏ايد و جزا داده مى‏شويد به آنچه مقدم داشته‏ايد و گويا ، مرگ شما را دريافته پس نه امكان بازگشت و نه گذشت از لغزش برايتان مانده است ، از خدا مى‏خواهيم كه ما ، و شما را به پيروى از خود و رسولش وادار سازد ، و با افزونى رحمتش از ما ، و شما درگذرد ، به جاى خود بنشيند ، و بر گرفتاريها شكيبا باشيد ، و دست و شمشيرهايتان [ 1 ] سوره زمر ( 39 ) آيه ( 73 ) ، يعنى : و آنان كه از تقواى الهى بر خوردار بودند گروه گروه به سوى بهشت سوق داده مى‏شوند . [ 354 ] را در خواهشهاى زبانهايتان به كار نياندازيد ، و به آنچه كه خداوند شما را مكلف نساخته است شتاب نكنيد ، زيرا هر كس از ميان شما در بسترش از دنيا برود ، و حال آن كه حق خدا و پيامبر و خاندان پاكش را بشناسد ، شهيد مرده و اجرش با خدا مى‏باشد و شايسته پاداش كردار نيكى است كه در انديشه داشته است ، و همين نيّت او ، جاى شمشير كشيدنش را مى‏گيرد ، و همانا هر امرى را مدّتى و سررسيدى مى‏باشد . » احمده شكرا لانعامه : شكرا ، مصدر منصوب و مفعول مطلق براى فعل احمد مى‏باشد ، كه از جنس خودش نيست ، اما به قرينه لانعامه به معناى شكر و سپاسگزارى مى‏باشد ، امام بعد از اين بيان از خداوند خواسته است كه وى را در اداى حقوق واجب و غير واجب از قبيل نماز و بقيه عبادتها كه بايد به عنوان شكر نعمتها انجام دهد كمك كند و البته اين توفيق كه باعث مواظبت بر انجام دادن اعمال و عبادات است ، خود نعمتى است كه استحقاق شكر و سپاس دارد ، و باعث سعادت حقيقى براى آينده انسان است . عزيز الجند ، منصوب و حال مى‏باشد و اضافه لفظيه است و همچنين عظيم المجد ، و معناى عبارت چنين است : از خدا كه داراى اين دو صفت است كمك مى‏خواهم تا حقوقش را ادا كنم ، كه او بر همه چيز تواناست . و پس از حمد خدا ، شهادت به رسالت پيامبر وى داده و به ذكر احوال وى كه مبدأ پيدايش دين حق بوده پرداخته است تا آن كه شنوندگان را به اقتدا كردن به آن حضرت وادار سازد كه به پيروى از او ديگران را دعوت به ديانت كنند و با دشمنان دين و كافران به ستيز برخيزند ، و نصب جهادا به عنوان مصدرى است كه به جاى حال آمده ، يا مفعول مطلق براى فعل قاهر است كه از غير لفظش مى‏باشد ، به اين دليل كه به معناى جاهد است ، و عن دينه [ 355 ] متعلق به جهادا مى‏باشد چون نزديكتر است ، و احتمال ديگر آن است كه متعلق به قاهر باشد . لا يثنيه ، يعنى پيامبر اكرم چنان بود كه اگر تمام مردم به تكذيب او مى‏پرداختند و براى خاموش كردن نور پيامبريش گرد مى‏آمدند ، نمى‏توانستند وى را از دعوتش باز دارند ، و از مبارزه با دشمنان دين منصرف سازند . لفظ نور ، استعاره از معنوياتى است كه از طرف خداوند آورد و راهبر به سوى طريق الهى مى‏باشد ، و پس از آن كه توجه اصحاب خود را به شكر و سپاس خداوند و گواهى دادن به رسالت و نيز صبر و استقامت پيامبر جلب فرمود ، در عبارت بعد به آنان هشدار مى‏دهد كه تقواى الهى را پيشه سازند زيرا كه سرچشمه تمام كمالات و كارهاى نيك تقوا مى‏باشد : فاعتصموا بتقوى اللَّه ، پس به تقوا چنگ زنيد چنان كه پيامبر شما ، با آشكار كردن دين خود و مواظبت بر آن ، تقوا را پيشه خود ساخت ، و از دشمن بيم نداشته باشيد با آن كه جمعيت شما زياد است چنان كه پيامبر نترسيد ، در حالى كه تنها و بى‏ياور بود . پرهيزكار باشيد كه پرهيزكارى همانند ريسمانى است كه جاى دستگيره آن محكم است ، هر كس به آن تمسك جويد ، دشمن قادر نيست به او زيانى برساند ، و نيز پناهگاهى است محدود به ديواره‏اى بلند كه هر كس بدان پناه برد از هر گونه گزندى بدور خواهد ماند ، در اين عبارت امام ( ع ) واژه‏هاى جبل و معقل را براى تقوا ، استعاره آورده و شرح اين گونه استعاره‏ها در خطبه‏هاى قبل بيان شده است ، و پس از بيان اهميت تقوا ، اصحاب خود را امر كرده است كه به سوى مرگ و سختيهاى آن بشتابند ، يعنى آن چنان با انجام دادن اعمال خير و عبادات ، خود را آماده پذيرش مرگ و ناگواريهايش سازند كه گويا در مسابقه‏اى شركت دارند تا فضايلى كسب كنند كه پيش از فرا رسيدن مرگ آمادگى خويش را اعلان كنند كه با رسيدن مرگ غافلگير و دچار عذاب نشوند . [ 356 ] فانّ الغايه القيامه ، در اين جمله ، حضرت با يادآورى آخرين منزل ، كه قيامت است مردم را به ياد هنگامهاى ترس آور آن مى‏اندازد ، و اين غايت لازمه مرگ است چنان كه امام ( ع ) فرموده است : « هر كس بميرد رستاخيزش به پا شده است [ 2 ] » بنابراين ، امر به آمادگى براى مرگ ، در حكم امر به آمادگى براى قيامت است ، و به اين دليل ، پس از امر به آمادگى براى مرگ ، اين جمله را با حرف انّ كه مفيد تاكيد است آغاز فرموده است و اين در حقيقت صغراى قياسى مى‏باشد كه كبرايش به اين عبارت در تقدير است : و هر كس كه سرانجامش رستاخيز باشد واجب است خود را براى آن آماده كند . و كفى بذلك ، ياد مرگ و سختيهايش و قيامت و هراسهايش خردمند را براى بازداشتن از گناه و روآوردن به كارهاى نيك ، كفايت مى‏كند ، اين كه امام ( ع ) اين امر را ويژه خردمند قرار داده است به اين دليل است كه خطابهاى شرعى بطور كلى مخصوص عاقلان و خردمندان مى‏باشد . و معتبرا لمن جهل ، يعنى محل عبرت و پند است براى غافلان ، حقيقت امر آن است كه عارض شدن مرگ بر اين ساختمان بدن و متلاشى شدن چنين پيكرى كه به اين استوارى و نظم لطيف ساخته شده پند دهنده بليغى است كه نفس آدمى را از پيروى خواسته‏هاى مادّى باز مى‏دارد و وسيله عبرتى است ، كه انسان مى‏فهمد كه پس از اين وجود مادى و پشت سر اين بدن خاكى ، وجودى برتر و شريفتر از آن قرار دارد كه هدف غايى آن مى‏باشد و اگر غير از اين بود نمى‏بايست اين بناى مستحكم و استوار به تعطيل كشيده و متلاشى شود ، و بلكه اين امر ، كارى سفيهانه و بر خلاف حكمت مى‏بود ، همچنان كه اگر [ 2 ] من مات فقد قامت قيامته . [ 357 ] انسان خانه‏اى را با كمال استحكام بسازد و با زينتهاى رنگارنگ آن را بيارايد و پس از اتمام ، آن را عمدا خراب كند ، جامعه وى را سفيه و نابخرد مى‏خوانند مگر آن كه غرض از ساختن اين خانه چيز ديگرى باشد كه پس از تحصيل آن ، خرابى خانه امرى خردمندانه خواهد بود ، اين جا نيز هدف از ساختمان جسم مادى انسان ، كمال نفسانى بشر است ، كه با مكارم اخلاق و كسب معارف به دست مى‏آيد و پس از رسيدن به اين مرحله ، مقصود حاصل شده و جسم مادى عمرش به سر مى‏رسد و مرگ وى را فرا مى‏گيرد اين جاست كه از بين بردن بدن به وسيله مرگ از جانب گرداننده جهان امرى خردمندانه و حكمت‏آميز مى‏باشد . و قبل بلوغ الغاية ما تعملون ، پيش از آمدن قيامت به چيزهايى آگاهى مى‏يابيد . . . اين جمله عطف بر جمله « قبل نزوله » مى‏باشد . من ضيق الارماس . . . الصفيح ، در اين عبارت حضرت گرفتاريهايى را كه پيش از قيامت براى آدمى رخ مى‏دهد تشريح مى‏فرمايد و آن عبارت از ويژگيهاى مرگ و هراسهايش مى‏باشد بديهى است كه خانه قبر نسبت به منزلهاى دنيا تنگ و تاريك است و هنگام رفتن از دنيا ، دورى احباب و مشاهده سختيهايى كه انتظارش را نمى‏كشيد باعث شدت اندوه و حزن وى مى‏باشد آن چنان ترس و اضطراب او را فرا مى‏گيرد كه عقل از سرش مى‏رود ، از اين رو ، در روايت آمده است : خدايا از هول مطلع به تو پناه مى‏برم . و روعات الفزع ، مرا از روع همان فزع است امّا اضافه به اعتبار كثرت آن مى‏باشد ، و مراد همه افراد حقيقت آن است . و اختلاف الاضلاع ، جابجا شدن دنده‏ها كنايه از فشار قبر است زيرا به اين وسيله دنده‏ها در همديگر فرو مى‏رود . مراد از استكاك اسماع از بين رفتن قوه شنوايى از شدت صداهاى وحشتزا و يا بى‏حس شدن آن به [ 358 ] سبب مرگ مى‏باشد . و خيفة الوعد ، هر گاه خير و شر ، هر دو ، در كلام ذكر شوند واژه وعد به كار مى‏رود چنان كه گفته‏اند : « و لا تعدانى ، الخير و الشر مقبل [ 3 ] » اما اگر با هم ذكر نشوند ، در مورد خير ، عده و وعد ، و در مورد شرّ ، ايعاد و وعيد را به كار مى‏برند در عبارت خيفة الوعد كه امام ( ع ) به كار برده‏اند اگر چه خير و شرّ در كلام نيست اما كلمه خيفه كه به معناى ترس است مانند قرينه‏اى بر وجود شرّ مى‏باشد كه وعد براى آن به كار رفته است و منظور از عبارت غمّ الضريح ، اندوه فراوانى است كه براى انسان از مقايسه تنگى قبر با فراخى منازل دنيا به وجود مى‏آيد و همچنين ساير امور ترس‏آورى كه امام ( ع ) بيان فرموده است . اين كه حضرت از اين امور بيمناك و ترس‏آور ياد نموده به اين سبب است كه هدف پند و اندرز ، و ترس و تحزيف است ، و به همين منظور مطلب را با ترس از خدا تأكيد كرده و بيان فرموده است علت اين كه بايد از آينده نگران باشيد اين است كه گذشت دنيا به يك روال است ، پس همچنان كه خداوند گذشتگان و آثار آنها را به هلاكت رساند ، نسبت به شما نيز همين رفتار را خواهد داشت پس بهوش باشيد و غفلت نكنيد و در حوادث به خدا پناه ببريد . و انتم و الساعة فى قرن ، اين جمله كنايه از نزديك بودن قيامت و آخرين منزل مى‏باشد كه گويا اين مردم با قيامت در يك عصر و زمان هستند . و كأنها قد جاءت باشراطها ، سرعت فرا رسيدن رستاخيز را به امرى تشبيه كرده است كه آمده و حضور يافته است ، و اين تشبيه را با كلمه قد تاكيد فرموده كه گويا اين آمدن تحقق يافته است ، و علامتهاى قيامت از قبيل ظهور دجّال و دابّة [ 3 ] به من وعده خوبى ندهيد ، و حال آن كه شرّ رو آورنده است . [ 359 ] الارض [ 4 ] و ظهور حضرت مهدى ( ع ) و عيسى و جز اينها مى‏باشند ، به همين معناست جمله‏هاى بعد كه مى‏فرمايد : و پرچمهايش را بر افراشته ، و شما را سر راه خود متوقف ساخته ، تا جايى كه مى‏فرمايد : . . . و تازه آن كهنه و فربه آن لاغر شد يعنى قيامت شما را هم اكنون براى پرسش و سؤال بر روى صراط نگهداشته و هم اكنون اين امر تحقق يافته است . و كانّها قد أشرفت بزلازلها ، گويا هم اكنون زمين لرزه‏هاى قيامت بر شما وارد شده است ، و در جمله بعد رستاخيز و هجوم هول و هراسهاى طاقت فرسايش را به شترى تشبيه فرموده است كه سينه خود را پهن كرده و بر روى آنها خوابيده است ، و چون هول و هراس قيامت گوناگون و متعدد است لذا مشبّه به را به صورت جمع كلاكل : سينه‏ها ، ذكر كرده است ، و چون از جمله و اناخت تا وصار . . . سمينها غثّا ، همگى عطف بر جمله بالا مى‏باشد ، داخل در تشبيه خواهند بود ، گويا دنيا ساكنان خود را فانى ساخته و شما از تحت حفاظت آن بيرون شده‏ايد ، بالاخره دنياى حاضر موجود به دليل زودگذر بودنش چنان فرض شده است كه گويا پايان يافته و با اهلش قطع رابطه كرده و آنان را به فنا ، سپرده است ، و نيز آنان را به مادرى تشبيه كرده است كه فرزند خود را نگهدارى مى‏كند تا هنگامى كه از تحت حضانت او بيرون آيد ، در معناى دو ، واژه سمين و غثّ ، دو احتمال وجود دارد كه يكى همان معناى حقيقى و لغوى آن كه عبارت از فربهى و لاغرى است كه بالاخره در دنيا هر چاقى سرانجام لاغر مى‏شود ، احتمال دوم آن است كه كنايه از لذتهاى فراوان و خوشيهاى دنياست كه با مرگ دگرگون [ 4 ] دابة الارض : از علامتهاى قيامت و يا نخستين علامت است كه كوه صفا منشقّ شود و از آن برآيد ، به مكه و مردم به سوى منا روان باشند و كسى برآيد كه با وى عصاى موسى و خاتم سليمان باشد و آن امير المؤمنين ( ع ) است و مؤمنان را به عصا زند و بر روى آنها بنويسد : مذا مؤمن و در روى كافران مهر كند و بنويسد كه هذا كافر . فرهنگ سعيد نفيسى حرف دال . ( مترجم ) [ 360 ] شده و از بين مى‏رود . فى موقف ، اين كلمه متعلق به فعل صار مى‏باشد ، و منظور از آن ، موقف قيامت است ، اين بديهى است كه آنچه در دنيا ، جديد و فربه ، به حساب مى‏آيد ، در روز قيامت كهنه و لاغر و بالاخره بى‏اعتبار مى‏باشد ، تنگى توقفگاه قيامت ، يا به آن دليل است كه ازدحام جمعيت در آن روز بسيار است و يا به خاطر آن است كه توقف در آن جا به سبب طولانى بودن آن خسته كننده است ، علاوه بر آن كه ستمكاران هر آن خود را در خطر ورود بسيارى از ناگواريها مى‏بينند ، و مراد از امور مشتبه بزرگ حالات وحشتزاى قيامت است كه انسان براى پيدا كردن راه فرار از آن سرگردان است و نمى‏داند چگونه خود را نجات دهد و بديهى است كه حرارت آتش آن جهان بسيار دردناك است ، قرآن كريم درباره صداهاى وحشتناك و شعله‏هاى سوزان و فريادهاى خشمناك آن بيش از آنچه حضرت در اين خطبه بيان فرموده ، توصيف كرده است ، « إذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُور تكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الغَيْظِ [ 5 ] » و در جاى ديگر مى‏فرمايد : « سَمِعُوْا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً [ 6 ] » واژه تغيّظ كه به معناى خشم و براى آتش استعاره آورده شده ، به اين دليل است كه با آن حركتهاى قوى و شديدش ، خشمگين و عصبانى به نظر مى‏آيد ، و يا به اين منظور است كه حركتهاى شديد آن باعث آزار و ايجاد غيظ و خشم مى‏شود . عم قرارها ، اسناد عمى و نابينايى به آرامش و قرارگاه آتش دوزخ به يكى از دو دليل است . الف چون آتش دوزخ تاريك است و كسى از آن ، راهى به جايى نمى‏برد . [ 5 ] سوره ملك ( 67 ) آيه ( 6 ) يعنى : هر گاه دوزخيان در آن افكنده شوند صداى هولناكى از آن بشنوند و آن چنان جوشش و فوران دارد كه نزديك است از خشم تكه تكه شود . [ 6 ] سوره فرقان ( 25 ) قسمتى از آيه ( 11 ) يعنى : . . . خروش و فرياد خشمناك دوزخ را از دور مى‏شنوند . [ 361 ] ب يا به اين دليل است كه عمقش زياد است و هيچ كس از قعر آن آگاهى نمى‏يابد . كلمه حاميه كه به معناى داغ است ، استعاره ، و لفظ قدور كه به معناى ديكهاست به عنوان ترشيح براى آن آورده شده است [ 7 ] ، و معلوم است كه تمام اين حالات سخت و نفرت‏آور مى‏باشد و امام ( ع ) اين امور را به اين منظور بيان فرموده است كه آدمى را از گناهانى كه سبب آتش دوزخ با اين خصوصيات مى‏شود ، باز دارد ، و آن گناهان عبارت از ترك تقوا و پيروى هواهاى نفسانى است ، و پس از بيان اين ويژگيها ، به ذكر آيه قرآن كه درباره پرهيزكاران است پرداخته كه گروه گروه داخل بهشت مى‏شوند ، و براى تشويق و وادار ساختن شنوندگان به تقوا و پرهيزگارى ، لوازم آن را خاطر نشان ساخته است كه اهل تقوا در روز قيامت ، از عذاب و كيفر و سرزنش و ملامت در امان و از حرارت آتش دوراند ، بهشت برايشان منزل آرام‏بخش است و خشنودند از اين كه چنين مكانى جايگاه آنان مى‏باشد ، و به دنبال آن به ذكر صفات پرهيزكاران پرداخته تا آنان كه بخواهند آن راه را برگزينند آگاه شوند لذا مى‏فرمايد : آنان كسانى هستند كه در دنيا كارهايشان از خودنمايى و ريا كه شرك پنهانى است ، پاك و چشمهايشان از عظمت الهى و ترس كيفر و دورى از رحمت او گريان بود ، و شبها در دنيا براى آنها به منزله روزها ، پر تحرك بوده ، زيرا آن را به خواب ، پايان نمى‏دادند ، بلكه پيوسته در حالت خشوع به سر مى‏بردند ، و هر دم از پيشگاه حق تعالى براى گناهان خود طلب آمرزش مى‏كردند و هر لحظه با حركت و جنب و جوش عبادت شب زنده‏دار بودند ، و بر عكس ، روزها بر آنان همانند شب [ 7 ] اين اصطلاحات مربوط به علم بلاغت است كه در جلد اول تشريح شده و در پاورقى ص . . . . . اين قسمت نيز بيان شده است . [ 362 ] بود امّا نه اين كه آن را به خواب و استراحت به سر برند ، بلكه به همان طريق كه بطور معمول شب ، هنگام تنها زيستن و كناره‏گيرى از جامعه مى‏باشد ، ايشان نيز روزهاى روشن را مانند شبهاى تاريك از خلق كناره‏گيرى كرده و به تنهايى و اضطراب به سر مى‏بردند . و پيوسته نگران آينده و آخرت نامعلوم خود بودند . در نسخه‏اى كه به خط سيّد رضى ديده‏ام به جاى كان كأنّ آمده كه تشبيه صريح مى‏باشد . فجعل اللَّه . . . گويا امام ( ع ) در اين عبارت مى‏خواهد بفرمايد كه وقتى اهل تقوا به دليل اتصاف به اين ويژگيها ، آماده فضايل و كمالات شدند و شايستگى رضايت و خشنودى خداوند را پيدا كردند ، حق تعالى بهشت را جايگاه آنان قرار داده و پاداشهاى عظيمى از نعمتهاى بى‏پايان خود را براى ايشان آماده ساخته ، و آنان سزاوار چنين پاداشى مى‏باشند . فى ملك . . . قائم ، در قدرتى هميشگى و نعمتى پا بر جا ، و اين عبارت تفسير جزا و پاداش پرهيزكاران مى‏باشد و پس از بيان اين امور ، با بيان برخى از فايده‏هاى تقوا كه رستگارى پرهيزكاران و انجام دادن اعمال نيك مى‏باشد ، سفارش به اين موضوع را مؤكّد فرموده است ، منظور از واژه مبطلون آنانى هستند كه از حق دور و از دايره اهل تقوا بيرون مى‏باشند و چون از اين ويژگى دورند گرفتار خسران و زيان خواهند بود . و با دروا آجالكم بأعمالكم ، با انجام دادن عبادات و كارهاى خير ، به پيشواز مرگ رويد ، خودتان را آماده فرا رسيدن مرگ سازيد كه مبادا غافلگير شويد و پيش از آمادگى شما اجلتان فرا رسد ، زيرا در آن موقع براى فراهم ساختن زاد و توشه سفر آخرت فرصت نخواهيد داشت . فانكم . . . قدمتم ، واژه مرتهن كنايه از نفوس انسانهاى گناهكار مى‏باشد كه به سبب گناهان ، در قيد گرفتار شده و با انجام دادن اعمال نيك از قيد و بند [ 363 ] آزاد مى‏شوند همان طور كه رهن معمولى ، در گرو قرض گرفتار مى‏شود و با اداى آن قرض ، از گرو آزاد مى‏شود ، لفظ جزا كه در حقيقت به معناى پاداش و نتيجه عمل خير است در اين عبارات ، به عنوان مجاز از باب اطلاق شيئى بر ضدّ خود بر كيفر اطلاق شده است كه نتيجه گناه و عمل شرّ مى‏باشد ، خلاصه امام ( ع ) در اين عبارات مردم را هشدار داده است كه با معاصى و گناهان گذشته نفسهاى خود را در قيد و بند گرفتار ساخته‏اند و بايد هر چه زودتر با انجام دادن كارهاى نيك آن را از گروه معاصى و قيد و بند آزاد سازند و گرنه به عقوبت و كيفر آن دچار خواهند شد . و كأن قد نزل ، كلمه كأن مخفّف كأنّ از حروف مشبهه به فعل است و قيد تشبيه مى‏باشد اسمش ضمير شأن و خبر آن هم جمله قد نزل است و مقصود همانند ساختن حالت حاضر مردم به موقعى است كه عامل ترس يعنى مرگ بر آنها فرود آمده كه در اين صورت فرصت از دست رفته و زمان برگشتن گذشته است . امام پس از اين بيانات دعا كرده و از خدا خواسته است كه او و يارانش را بر اطاعت حق تعالى و پيامبرش موفق بدارد و از جرايم و گناهانشان صرف نظر فرمايد زيرا او سر چشمه فضل بى‏پايان و رحمت بى‏انتها مى‏باشد ، و به دنبال پند و اندرزها و بر حذر داشتن ياران خود از گناه و پس از دعا براى آنها آنان را متوجه مى‏فرمايد كه پس از حيات خودش تا زمانى كه رهبر حقّى قيام نكرده باشد در خانه بنشينند و در مقابل ستمكاران و مخالفان به جهاد برنخيزند و قيام به شمشير جايز نيست مگر با اذن امام وقت : و لا تحرّكوا بايديكم و سيوفكم فى هوى السنتكم ، به دنبال فحشها و ناسزاها كه از خواهشهاى زبانهايتان بر مى‏خيزد ، دستها و شمشيرهايتان را به حركت در نياوريد و دست به جنگ و ستيز نزنيد و بر طبق خواسته‏هاى نفسانى [ 364 ] عمل نكنيد و پيش از آن كه خداوند شما را به جنگ و جهاد دستور ندهد شما به سوى آن شتاب نكنيد . باء در بايديكم زايده مى‏باشد ، احتمال دارد مفعول تحركوا ، شيئا بوده كه حذف شده است . فانه من مات منكم . . . لسيفه ، موقعى كه امام ياران خود را براى زمانهاى بعد از جنگ و شمشير كشيدن نهى فرموده و به آنان دستور مى‏دهد كه در خانه بنشينند ، اين مطلب باعث ملالت خاطر آنان شده و خود را از ثواب جنگ و شهادت محروم مى‏بينند ، حضرت به منظور رفع حيرت و افسردگى آنها ايشان را آگاه مى‏كند كه چنين نيست بلكه هر كس با اعتقاد به حقانيت خداوند و رسالت پيامبر و خاندان پاكش بميرد ، اگر چه روى بستر و در ميان خانه‏اش هم باشد همدرجه با شهيدان خواهد بود و به اندازه صبرى كه در اين راه تحمل كرده و خون دلى كه از دست دشمنان حق خورده و عبادتهايى كه انجام داده پاداش عظيم از خداى خود دريافت خواهد كرد و نيت صادقانه او كه منتظر است هر گاه امام بر حق قيام كند همراه او باشد و به ياريش برخيزد ، باعث اجر و پاداشى براى او مى‏شود كه به يارى امام خود برخاسته و در ركاب او براى خدا شمشير كشيده است . فانّ لكلّ شيئى مدة واجلا ، بايد صبر كرد و پيش از فرا رسيدن وقت نبايد دست به شمشير زد و قيام كرد زيرا هر كارى وقتى مخصوص به خود دارد ، يك روز حكومت باطل سركار مى‏آيد و چند صباحى به خودنمايى مى‏پردازد و موقعى ديگر دولت حق برقرار مى‏شود و براى قيام و مبارزه مسلحانه در برابر دشمنان دين هم شرايطى است كه بايد رعايت شود ، اين بود مطالبى كه از اين سخنان درر بار مولى ( ع ) به ذهن اين جانب رسيد ، و اين خطبه از رساترين خطبه‏هاى حضرت مى‏باشد تا آن جا كه ابن نباته خطيب ، بسيارى از كلمات آن را ضمن سخنرانى خود ذكر كرده است ، از جمله : شديد كلبها عال لجبها ساطعا لهبها متغيّظ زفيرها [ 365 ] متأحجّ سعيرها . . . فظيعه امورها و همچنين از هول المطّلع . . . وردم الصفيح ، خلاصه اين كه با استفاده از متن سخنان امام كلمات خود را زينت داده و ارزش لفظى و معنوى سخنان خود را بالا برده است . توفيق و محفوظ ماندن از لغزش با خداست .