جستجو

و من خطبة له ع و هي في ذكر الملاحم

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 318 ] 229 از خطبه‏هاى آن حضرت كه آن را درباره حوادث آينده ايراد فرموده است : أَلاَ بِأَبِي وَ أُمِّي هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِي اَلسَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِي اَلْأَرْضِ مَجْهُولَةٌ أَلاَ فَتَوَقَّعُوا مَا يَكُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِكُمْ وَ اِنْقِطَاعِ وُصَلِكُمْ وَ اِسْتِعْمَالِ صِغَارِكُمْ ذَاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ اَلسَّيْفِ عَلَى اَلْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ اَلدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ اَلْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ اَلْمُعْطِي ذَاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ اَلنِّعْمَةِ وَ اَلنَّعِيمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اِضْطِرَارٍ وَ تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ ذَاكَ إِذَا عَضَّكُمُ اَلْبَلاَءُ كَمَا يَعَضُّ اَلْقَتَبُ غَارِبَ اَلْبَعِيرِ مَا أَطْوَلَ هَذَا اَلْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هَذَا اَلرَّجَاءَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَلْقُوا هَذِهِ اَلْأَزِمَّةَ اَلَّتِي تَحْمِلُ ظُهُورُهَا اَلْأَثْقَالَ مِنْ أَيْدِيكُمْ وَ لاَ تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ وَ لاَ تَقْتَحِمُوا مَا اِسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ اَلْفِتْنَةِ وَ أَمِيطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ اَلسَّبِيلِ لَهَا فَقَدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِهَا اَلْمُؤْمِنُ وَ يَسْلَمُ فِيهَا غَيْرُ اَلْمُسْلِمِ إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ اَلسِّرَاجِ فِي اَلظُّلْمَةِ يَسْتَضِي‏ءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا فَاسْمَعُوا أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا أحرجه : او را مجبور كرد و بر او تنگ گرفت . تصدّعوا : پراكنده شدند . غبّ كلّ شيئى : عاقبت و سرانجام كار . فور النار : زبانه كشيدن آتش و قوت گرمايش . امطت عن كذا و مطت : از آن دورى كردم . [ 319 ] اقتحام : با شدت و بى‏باكى در جايى داخل شدن . سنن : قصد « آه ، پدر و مادرم فداى آنان باد ، آنها گروهى هستند كه نامهايشان در آسمان معروف است اما در زمين گمنام مى‏باشند ، مردم ، بهوش باشيد و خود را آماده كنيد كه امور به شما پشت كند ، و بدبختى به شما روى آورد ، پيوندها گسيخته مى‏شود و خردسالان كارها را به دست گيرند ، اين وضع هنگامى پيش مى‏آيد كه اگر مؤمن هدف ضربه‏هاى شمشير واقع شود ، برايش از يافتن يك درهم پول حلال آسانتر است و اجر و ثواب گيرنده بيشتر از دهنده مى‏باشد ، در آن روزگار شما نه از شراب ، كه از فزونى ناز و نعمت ، مست خواهيد بود ، در آن موقع بدون ضرورت سوگند ياد مى‏كنيد و بى‏باكانه دروغ مى‏گوييد و آن زمانى است كه بادهاى بلا و مصايب شما را تحت فشار قرار دهد چنان كه بارهاى سنگين بر پشت و گرد شتران فشار وارد مى‏كند ، چه طولانى است اين رنج و چه دور است اميد رهايى از آن . مردم ، اين بندها را كه حكايت از سنگينى باد مى‏كند از دستهايتان بيافكنيد و از پيرامون پيشواى خود پراكنده نشويد كه سرانجام خويشتن را نكوهش خواهيد كرد ، و خود را در آتش فتنه‏اى كه بر افروخته‏ايد مياندازيد از قصد كردن آن دورى كنيد و راه آن را رها كنيد ، كه به جان خودم سوگند مؤمن در شعله سوزان آن به هلاكت مى‏رسد اما نامسلمان از آن سالم مى‏ماند . همانا من در ميان شما مانند چراغى در تاريكى هستم كه هر كس بخواهد از روشناييش بهره‏ور شود ، پس بشنويد و سخنانم را بپذيريد و گوشهاى دلتان را بگشاييد تا حرفهايم را درك كنيد . » بأبى و أمّى ، اين عبارت را بطور اختصار بأبأة مى‏گويند [ 1 ] و جارّ و مجرور ، [ 1 ] چنان كه جمله لا حول و لا قوة الا باللَّه را بطور مختصر حوقله ، و بسم اللّه الرحمن الرحيم را بسمله مى‏گويند ( مترجم ) . [ 320 ] خبر مبتداى محذوف يعنى هم مى‏باشد ، و شبيه اين عبارت در سخنان امام ( ع ) اول خطبه 226 كه در هنگام غسل پيامبر اكرم خطاب به آن حضرت گفت نيز وجود داشت و مرجع ضمير هم در اين عبارت اولياى خداست كه در زمانهاى بعد از زندگانى امام ( ع ) به دنيا آمده‏اند و مفسّران شيعه مى‏گويند حضرت از اين كلمه ، اولاد معصومش را اراده فرموده است كه پيشوايان جامعه بودند : اسمائهم فى السماء معروفه ، اين جمله اشاره به مقام و مرتبه والاى آنها در پيشگاه حق تعالى ، و قرار داشتن اسامى و صفات آنان در ديوان صديقان مى‏باشد ، اما در روى زمين و ميان اهل دنيا كه خيال مى‏كنند كمال و سعادتى جز در اين جهان ماده وجود ندارد ، ناشناخته مانده‏اند ، معمولا از چهره اهل صلاح و مؤمنان صديق دورى از دنيا و امور مادى ، ظاهر است ، از اين رو با اهل دنيا آميزش ندارند و اين امر ، باعث مى‏شود كه گمنام به سر برده و شناخته نشوند ، و در جمله بعد هشدار داده است كه بر اثر بدانديشى و نداشتن وحدت كلمه در آينده با وضع و حالات بدى روبرو خواهند شد و دنيا را به فساد و تباهى خواهند كشيد و آن عبارت از مسئوليت دادن به بى‏تجربه‏ها و افراد پست مى‏باشد كه در نتيجه هر چه دنيا به آنان رو آورد مايه عقب ماندگى شده و به هر سبب و وسيله‏اى متوسل مى‏شوند از آنان قطع و كنده شود ، واژه وصل در اين سخن امام ( ع ) : جمع وصله است و منظور از آن نظامهاى اجتماعى است كه به واسطه وجود رسول اكرم و مديريّت آن حضرت در امور زندگى و معاد ، مايه سعادت دنيا و آخرت آنان بود . از جمله امورى كه در ايجاد روابط حسنه اهميت دارد و سبب صلاح عالم و اهل آن مى‏باشد ، آن است كه اشخاص با شرافت و بزرگوار ، كارهاى اجتماعى را به دست گيرند ، چنان كه در عهدنامه مالك اشتر نيز به اين معنا [ 321 ] اشاره كرده و فرموده است : از ميان جامعه اسلامى كسانى را در رأس كارهاى اجتماعى بگذار كه اهل تجربه و با حيا و از خانواده‏هاى درستكار و پيشقدم در اسلام بوده باشند به دليل آن كه اينها داراى كريمترين اخلاق و با ارزشترين آبرو هستند ، به طمع مال و منال كار نمى‏كنند و عاقبت انديشترين افراد مى‏باشند و بر خلاف آنچه گفته شده مهمترين امرى كه باعث فساد و تباهى جامعه مى‏شود آن است كه كارها به دست كودك صفتان پست و بى‏تجربه افتد ، زيرا همه امور بر عكس خواهد شد و نظام به هم پيوسته اجتماعى از هم گسيخته و جهان را ظلم و فساد فرا خواهد گرفت و بعد به موقيتهايى اشاره مى‏فرمايد كه براى مردم دنيا در نتيجه خلافكاريهاى مذكور پيش خواهد آمد . 1 در آن هنگام شمشير زدن و تحمل ضربات آن براى مؤمن از به دست آوردن يك درهم از راه حلال آسانتر خواهد بود ، زيرا اختلافها و سپردن كارها به نااهلان نظم جامعه را بر هم مى‏زند ، حلال و حرام به هم آميخته مى‏شود و بلكه راههاى درآمد حرام بيشتر از حلال مى‏شود . 2 در آن موقع ، اجر و پاداش مستمندى كه طرف بخشش واقع مى‏شود ، از اجر و ثواب بخشنده بيشتر است ، به دو دليل : الف بسيارى از عطا كنندگان ، آنچه كه به مستحقان مى‏بخشند ، يا از راه حرام به دست آورده‏اند و يا اين كه به قصد ريا و خودنمايى و هواى نفس و به خاطر بهره‏كشى و اغراض دنيوى و يا ترس از شترى كه از ناحيه شخص مستمند ، يا زيردست احتمال مى‏دهند ، انجام مى‏دهند و به اين دليل اجر و پاداشى ندارند ، اما شخص فقير و مستحق به نيت و قصد او كار ندارد و شرعا موظف نيست كه از منشأ درآمد وى تحقيق به عمل آورد و همين كه به منظور رفع نياز و امرار معاش خود مى‏گيرد مأجور و مثاب مى‏باشد . [ 322 ] ب دليل ديگر اين كه بيشتر ثروتمندان پول و مال خود را در كارهاى نامشروع صرف مى‏كنند و موقعى كه به دست اشخاص مستحق مى‏رسد ، توفيق جبرى براى پولدارها پيدا مى‏شود به دليل آن كه از خرج كردن آن در راههاى نامشروع مى‏مانند ، اما فقير در حقيقت بر آنان منت دارد زيرا باعث ترك اين مقدار گناه آنها شده پس اجر و پاداش گيرنده ، از دهنده بيشتر است . 3 موقعيت ديگرى كه براى جامعه پديد مى‏آيد آن است كه در آن روز مردم با استفاده از غير مسكرات مست و از خود بى‏خود مى‏باشند و منظور آن است كه نعمت و رفاه و لذتهاى مادّى سبب بى‏توجهى آنان به مصالح امور گشته است . واژه مستى مجاز و استعاره از بى‏خبرى ذكر شده و قرينه آن هم ، عبارت من غير شراب مى‏باشد زيرا مستى حقيقى از خر و مسكرات معمولى حاصل مى‏شود نه از غير آن . 4 در آن زمان ، بدون آن كه ضرورتى براى قسم خوردن پيش آيد ، هر لحظه سوگند ياد مى‏كنند ، بلكه آن چنان به عظمت الهى بى‏اعتنا مى‏شوند كه براى پست‏ترين امور دنيا به خدا سوگند مى‏خورند . 5 بر اثر خلافكاريها ، دورغگويى ، خوى و ملكه مردم آن زمان شده و بدون هيچ گونه ضرورت و لزومى از خلافت واقع گويى باكى ندارند . 6 در آن هنگام ، گرفتاريها ، شما را به شدت تحت فشار قرار خواهد داد ، همچنان كه جهاز شتر ، شانه و گردن وى را سخت مى‏كوبد . كلمه غصّ در عبارت متن كنايه از سختى دردى است كه بر دلهاى مردم وارد خواهد شد . ما اطول هذا العناء و ابعد هذا الرجاء ، شارح در بيان ترتيب اين دو جمله سه احتمال ذكر كرده ، احتمال اوّل آن است كه جدا از قبل باشد و رابطه‏اى با آن [ 323 ] نداشته باشد به اين احتمال كه جمله‏هاى ديگرى قبل از آن بوده كه گرفتاريهاى شيعيان را در آن زمان و نااميد شدنشان را بيان مى‏كند ، در چنين شرايطى تنها اميدوارى آنان به فرج آل محمد ( ص ) است كه آن نيز همراه با مشقتهاى زيادى مى‏باشد ، و حضرت اين عبارت را به عنوان قول شيعه بيان فرموده است كه آنها از شدت رنج و نااميدى مى‏گويند : چه طولانى است اين سختى و چه دور است اميد فرجى كه با قيام آن نجات دهنده حاصل خواهد شد ، و اين احتمال كه اين دو جمله جدا از جمله‏هاى قبل خود باشد بر طبق عادتى است كه از مرحوم سيد رضى معمول است كه گاهى در آوردن جملات التقاط مى‏كند و آنها را پشت سر هم نمى‏آورد . احتمال دوم آن است كه جمله استينافيه و دنباله ما قبل خود باشد كه امام ( ع ) پيروان خود را با اين بيان توبيخ و سرزنش كرده است ، براى آن از حقيقت و معنويت رو گردانده و به دنياى فانى رو آورده‏اند و در طلب وى و اميدوارى به آن خود را به مشقت و رنج مى‏اندازند و اين چنين آنان را از كارى كه در پيش گرفته‏اند متنفّر مى‏سازد و پيداست كه رنج دنيا براى طالبان آن ، طولانى‏ترين رنج و آسايش خواستن از آن ، دورترين خواسته‏ها مى‏باشد ، چنان كه حضرت در سخنان قبل فرمود : « هر كس براى دنيا بكوشد ، دنيا از دستش مى‏رود [ 2 ] » و پيامبر ( ص ) فرمود « هر كس دنيا را بزرگترين وجهه همت خود قرار دهد ، خداوند آن چنان كوشش وى را بر ضررش از هم مى‏پاشد كه پيوسته فقر و بى‏نوايى جلو چشمش قرار دارد ، در حالى كه جز آنچه از دنيا نصيب اوست برايش پيش نمى‏آيد [ 3 ] . » و اين سخن دلالت مى‏كند بر اين كه هر كس تمام همتّش دنيا و زرق و [ 2 ] من ساعاها فاتته . [ 3 ] من جعل الدنيا اكبر همّ فرّق اللَّه عليه همّه و جعل فقره بين عنييه و لم يأته منها الا ما كتب له . [ 324 ] برق آن باشد ، پيوسته فقر و نيازمندى را پيش روى خود ملاحظه مى‏كند و اين باعث مى‏شود كه همواره براى به دست آوردن آن ، در رنج و زحمت به سر ببرد . احتمال سوّم آن كه ، منظور از كلمه عناء كه امام بيان فرموده ، رنجى باشد كه خود حضرت در بيشتر اوقات تحمل مى‏كرد تا مردم را به سوى خدا و امور آخرت و معنويت بكشاند و البته اين كار رنج و مشقت طولانى داشت ، زيرا آنان به حرف وى گوش نمى‏دادند و از وحدت كلمه پشتيبانى نمى‏كردند . و مراد از كلمه رجاء اميدوارى به اصلاح آنهاست كه آن را دور و بعيد شمرده است . ايها الناس ألقوا هذه الازمّه ، امام ( ع ) پس از بيان وضع اسفبار آينده جامعه خود ، اكون به راهنمايى آنها پرداخته و مى‏فرمايد : اى مردم ، اين بندها كه باعث سنگينى بار شما شده است از دستهاى خود باز كرده و بر زمين افكنيد . لغت ازمّه كه جمع زمام و به معناى بند و افسار مى‏باشد ، استعاره از انديشه‏هاى فاسدى بود كه پيروى مى‏كردند و خواهشهاى نفسانى كه آنها را به گناه و معصيت مى‏كشاند ، در واقع حضرت آن مردم را به شترانى تشبيه فرموده است كه با افسارهايى به اين طرف و آن طرف كشيده مى‏شوند . و فعل ألقوا استعاره از عمل نكردن به افكار باطل و دورى كردن از آنهاست و مراد به كلمه ظهور ، نفسهاى آنان و به اثقال ، سنگينى بار گناه مى‏باشد چنان كه در قرآن نيز به اين تشبيه تعبير شده است : « وَ هُمْ يحْمِلُونَ أوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُوْرِهِمْ » [ 4 ] ، و جاى ديگر مى‏فرمايد « وَ لِيَحْمِلُنَّ أثقالَهُمْ و أثْقالاً مَعَ أثقالِهم [ 5 ] » و در حقيقت خصلتهاى ناپسندى كه بر اثر گناه در نفوس اين گونه انسانها جايگزين شده پشت او را سنگين كرده و ، وى را از بالا رفتن به سوى مقام قدس و جايگاه ابرار و [ 4 ] سوره انعام ( 6 ) بخشى از آيه ( 30 ) يعنى : . . . و آنها بار گناهان خويش را بر دوش مى‏گيرند . . . [ 5 ] سوره عنكبوت ( 29 ) قسمتى از آيه ( 12 ) يعنى : و آنها علاوه بر بار سنگين خود گناه هر كس را كه گمراه كرده‏اند به دوش مى‏گيرند . [ 325 ] نيكوكاران باز مى‏دارد ، همچنان كه سنگينى محموله‏هاى بزرگ حيوان را از سرعت در راه رفتن باز مى‏دارد كلمات القوا و اذمّه ، را به اين سبب استعاره آورده كه بيشتر كار دست مى‏باشد لذا از كلمه دست براى ترشيح آن استفاده كرده و عبارت : من ايديكم را بيان فرموده است حاصل معنا آن است كه امام ( ع ) مردم زمان خود را امر فرموده است كه انديشه‏هاى تباهى‏آور را ترك كنند و دنبال هواهاى نفسانى نروند و براى اين كه آنان را بيشتر از اين كارها باز دارد ، سرانجام شوم آن را كه تحمّل بارهاى سنگين و طاقت فرساى گناهان است به آنان خاطر نشان ساخته و سپس به منظور اين كه متفرق شدن و جدايى از مقام رهبرى نيز از جمله انديشه‏هاى ناروا مى‏باشد به آنان گوشزد مى‏فرمايد كه وى را رها نكنند و از پيرامونش پراكنده نشوند . فتذمّوا غبّ فعالكم ، اين جمله عاقبت نامطلوب جدايى از رهبر را مى‏فهماند كه در نتيجه دشمن بر آنان مسلط مى‏شود ، عزّتشان مبدل به ذلّت و آسايش و نعمتشان به رنج و فقر تبديل خواهد شد و آن موقع است كه به زشتى انديشه‏هاى خود پى برده و به نكوهش كارهاى گذشته خود خواهند پرداخت و به دنبال نهى آنان از انديشه‏هاى زشت و منع آنها از پراكندگى و دور شدن از امام خود و بيان قسمتى از نتيجه‏هاى سوء آن ايشان را از فرو رفتن در فتنه‏اى كه به اين علت در انتظار آنهاست بر حذر داشته و مى‏فرمايد : خودتان را بى‏باكانه در آتش آشوب و فتنه‏اى كه در اثر جدايى از رهبر ، جلو رويتان قرار گرفته است نياندازيد . نكته‏هاى بلاغى كه در اين قسمت از سخنان حضرت مى‏باشد از اين قرار است : واژه نار استعاره از جنگها ، كشتارها و ستمگريهايى مى‏باشد كه از خواص فتنه و آشوب است و مانند آتش باعث آزار و اذيت است ، صفت اقتحام كه به معناى يورش بردن است براى مخالفت با آن حضرت و جدايى از وى ذكر [ 326 ] شده تا نشان دهد كه اين امر ، به سرعت آنان را به آشوب مى‏كشاند ، همچنان كه شخص مقتحم ، خود را سريع و بى‏باكانه در مكانى جايگزين مى‏سازد ، واژه فور ، كه به معناى شعله‏ور شدن آتش است و نيز لهب به عنوان ترشيح براى نار ذكر شده ، تا بيشتر آنان را به ترك اين عمل وادار سازد ، و سپس ياران خويش را نصيحت مى‏فرمايد كه خود را از آشوبى كه درآينده پيش خواهد آمد كه كنار بگيرند ، راهش را باز گذارند تا بگذرد و خود را آلوده به آن نسازند و سر راهش قرار نگيرند كه مبادا در آتش آن بسوزند و سپس دلسوزانه به جان خود سوگند ياد مى‏كند كه دخول در آن فتنه باعث هلاكت مومن و سلامت و رفاه كافر مى‏باشد ، صدق اين گفتار ، امرى روشن ، خبر از آينده و از كرامتهاى آن حضرت است زيرا آنچه كه خبر داده واقع شد و در حكومت ظالمانه بنى اميّه كسانى از مسلمانان توانستند سالم بمانند كه گوشه‏نشين بوده و به عبادت خود مشغول و عقيده خود را حفظ كردند ، و در امور اجتماعى دخالت نداشتند ، اما هر مؤمنى كه خواست عليه آنان درآيد سلامتش به خطر افتاد و سرانجام به شهادت رسيد ولى نامسلمانان و منافقانى كه با فسادهاى آنان موافق بودند ، و با ستمگرى نسبت به بندگان خدا و دروغ بستن به پيامبر او توانستند براى خود در دل حكومتها جايى باز كنند به موقعيتهاى اساسى دست يافتند و عهده‏دار كارهاى مهمّ شدند و از تمام امور رفاهى برخوردار شدند ، در خطبه‏هاى بعد خواهيم گفت كه چه بسيار اولياى خدا و ذرارى پيامبر ( ص ) و صحابه او را كه اين ستمكاران شهيد ساختند . بايد توجه كرد كه هلاكت مؤمن و سالم ماندن غير او در فتنه زمانهاى بعد كليّت ندارد بلكه به عنوان قضيّه مهمله صادق است يعنى بيشترين قربانيان آن از مؤمنانند و اكثر كسانى كه جان سالم بدر بردند ، منافقان و اشخاصى مى‏باشند كه اسلامشان محكم نيست . [ 327 ] پس از بيان مطالب فوق به منظور روشن شدن راه سعادت ، موقعيت خود را در ميان جامعه زمانش به چراغى در تاريكى تشبيه فرموده و جمله ليستضيى‏ء به من ولجها ، اشاره به وجه شبه مى‏باشد ، به اين بيان كه طالبان هدايت از او و پيروان واقعيش ، از روشنايى علم و راهنمايى آن حضرت كسب نور مى‏كنند ، و به راه رشد و حقيقت واصل مى‏شوند ، همان طور كه رونده در تاريكى به وسيله چراغ راه خود را مى‏بيند ، و لازمه اين همانندى ، آن است كه امام ( ع ) وضع مردم زمان خود را به تاريكى تشبيه فرموده ، و چنان وانمود ساخته است كه اگر او ، در ميان آنان نباشد تمامشان مقهور و شكست خورده خواهند بود . بعد از آن كه با تشبيه وجود خود به چراغ نورانى ، فضيلت خويش را روشن فرمود ، از آنان مى‏خواهد كه به سخنانش گوش فرا دهند ، و دلها را براى فهميدن نصايح و اندرزهايش آماده سازند ، چنان كه هر گوينده‏اى ، از مخاطبهاى خود چنين انتظارى دارد . اثبات گوش براى دلها ، از باب استعاره است به اين بيان : علم و آگاهى را كه دل نسبت به گفته‏ها دارد تشبيه به گوش فرموده كه آن نيز سخنان را مى‏شنود ، و سپس از آنان خواسته است كه دلها را آماده سازند ، نه گوشهاى جسمانى را چرا كه حرفها بر دل مى‏نشيند نه بر گوشهاى مادّى و محسوس ، آرى دل است كه آمادگى و توجهش به انديشيدن در گفته‏هاى مسموع ، سبب حصول درك ، علم و فهم مى‏باشد . توفيق از خداوند است .