جستجو

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 429 ] 181 خطبه‏اى از آن حضرت ( ع ) از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : امير المؤمنين اين خطبه را براى ما در كوفه ادا فرمود . و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبيره المخزومى براى او نصب كرده بود ، ايستاده بود . جبّه‏اى پشمين بر تن داشت و بند شمشيرش از ليف خرما بود و پاى‏افزارى از ليف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پيشانيش چون پينه‏هاى زانوى شتر پيدا بود . و چنين فرمود : ستايش خداى را كه بازگشت همه آفريدگان و پايان كارها به اوست . او را ستايش مى‏كنم ، به سبب احسان فراوانش و برهان روشنش و فضل و عطاى روز افزونش . ستايشى كه حق او را به جاى آرد و سپاسش را ادا كند و ما را به ثواب او نزديك سازد و موجب فزونى بخشش او شود . از او يارى مى‏جوييم ، همانند يارى جستن كسى كه به فضلش اميد مى‏دارد و به عطايش آرزومند است و به دفاعش دل بسته و به فراوانى نعمتش معترف است و به كردار و گفتار ، فرمانبردار اوست . به او ايمان مى‏آوريم ، همانند ايمان كسى كه از روى يقين به او اميد بسته و از روى ايمان به او روى نهاده و خاشعانه در برابرش سر فرود آورده و از روى اخلاص به يكتاييش مى‏پرستد و بزرگش مى‏دارد و مى‏ستايدش و از دل و جان بدو پناه مى‏جويد . زاده نشده تا در عز و بزرگى شريكى داشته باشد ، داراى فرزندى نيست تا چون بميرد ميراث او برد . نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمانى . افزونى و كاستى را بر او راهى نيست . با نشانه‏هاى تدبير درست و قضاى نافذ و استوار خود بر خردها آشكار گرديد . از شواهد آفرينش او ، آفرينش آسمانهاست كه بى‏هيچ ستون و تكيه گاهى بر جاى و برپاى‏اند . و او آنها را فراخواند و آنها اجابت كردند ، در نهايت فرمانبردارى و انقياد ، بيدرنگ و بى‏هيچ تأخيرى . اگر آسمانها به ربوبيتش اقرار نكرده بودند ، و امر او را به اطاعت گردن نمى‏نهادند ، آنها را جايگاه عرش خود قرار نمى‏داد و نه جايگاه ملايكه‏اش و نه محل فرا رفتن سخن پاك و كردار شايسته آفريدگان خود . ستارگان آسمان را علاماتى قرار داد كه مردم گمگشته هنگام سير در راههاى گشاده زمين به آنها راه جويند و پرده سياه شب تاريك ، مانع تابيدن نور آنها [ 431 ] نگرديد و پوشش سياه شب ظلمانى نتوانست پرتو درخشان مهتاب را ، كه از آسمانها بر زمين مى‏آيد ، بازگرداند . منزّه است خداوندى كه بر او پوشيده نيست سياهى تيره و تاريك و نه شب آرميده در بقعه‏هاى پست زمين يا بر اوج كوههاى به هم نزديك و مجاور يكديگر ، و آواز تندر در آفاق آسمان و آنچه از درخشيدن برقها در درون ابرها متلاشى و نابود گردد ، و برگى كه بر زمين مى‏افتد و وزش بادهايى كه از انواء ( 1 ) مى‏جهند يا بارانهايى كه فرو مى‏ريزند ، آن را از جاى مى‏جنبانند . خداوندى كه مى‏داند جايهاى فرو افتادن قطره‏هاى باران و قرارگاه آنها را و مى‏داند كه مور ضعيف از كجا دانه مى‏كشد و به لانه مى‏برد . و مى‏داند كه روزى پشه از كجاست و زنان را چگونه فرزندى در شكم است . ستايش خداوندى را كه موجود بود ، پيش از موجود شدن كرسى يا عرش يا آسمان يا زمين يا پريان يا آدميان . وهم او را درنيابد و فهم اندازه او نداند . هيچ خواهنده‏اى او را به خود مشغول ندارد و بخشش هيچ عطايى در او كاستى نياورد . به چشم ديده نمى‏شود و نتوان گفت كه در كجاست . به داشتن جفت موصوف نگردد . آفريدنش به مدد عضوى نيست و به حواس درك نگردد . با مردم سنجيده نشود . خداوندى كه با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى و آيات بزرگ خود را به او نماياند ، بدون اعضا و ادوات و بدون آنكه به زبان سخن گويد يا از حنجره سود برد . اى آنكه در وصف پروردگارت خويشتن را به رنج افكنده‏اى ، اگر راست مى‏گويى ، جبرييل و ميكاييل و افواج ملايكه مقرب را ، كه در غرفه‏هاى قدس او هستند وصف نماى . ملايكه‏اى كه از هيبت ذات الهى لرزان‏اند و عقولشان از شناساندن بهترين آفرينندگان واله و حيران است . [ 433 ] كسانى به صفات درك مى‏شوند كه داراى شكل و هيئت و آلات و ابزار باشند يا كسى كه چون زمانش سر آيد فانى گردد . پس خداوندى جز او نيست . به نور او هر تاريكى روشنى گيرد و چون نور خويش دريغ دارد ، هر درخششى روى به تاريكى نهد . اى بندگان خدا ، شما را به ترس از خدا سفارش مى‏كنم . خداوندى كه بر شما جامه پوشيد و وجه معاش شما بفراوانى مهيا داشت . اگر كسى مى‏توانست جاويد زيستن را راهى جويد يا دفع مرگ را وسيله‏اى انديشد ، كسى جز سليمان بن داوود ( ع ) نبود . آنكه خداوند پادشاهى جن و انس با پيامبرى و منزلت و مقام رفيع را مسخر او ساخته بود . چون روزى خود بتمامى بخورد و پيمانه عمرش لبريز گرديد ، كمانهاى فنا تيرهاى مرگ را به سوى او رها كردند ، آن سراها تهى شد و آن كاخها خالى افتاد و آن مرده ريگ نصيب قوم ديگر گرديد . هر آينه مايه‏هاى عبرت در قرنهاى پيشين ، فراوان است : كجايند عمالقه و فرزندان عمالقه ؟ كجايند فراعنه و فرزندان فراعنه ؟ صاحبان شهرهاى « رسّ » كجا رفتند ؟ آنان كه پيامبران را مى‏كشتند و چراغ سنتهاى پيامبران را خاموش مى‏كردند و سنّتهاى جباران را زنده مى‏ساختند . كجايند آنان كه لشكرها روانه مى‏داشتند و هزاران تن را منهزم مى‏ساختند ، آنها كه لشكرگاهها ساختند و شهرها پى‏افكندند ؟ از اين خطبه درع حكمت بر تن كرد و آن را با همه آدابش فرا گرفت . بدان روى آورد و بشناختش و جز آن به چيزى نپرداخت . حكمت در نظر او گمشده‏اش بود كه به طلبش برخاسته بود و نيازش بود كه پيوسته از آن مى‏پرسيد . او غريب است هنگامى كه اسلام غريب شود . چونان اشترى كه از شدت خستگى دم خود به حركت آرد و گردن بر زمين نهد . او باقى بقاياى حجت اوست و خليفه‏اى است از خلفاى پيامبران . [ 435 ] سپس ، چنين فرمود ( ع ) : اى مردم ، براى شما اندرزهايى آوردم كه پيامبران به امتهاى خود ارزانى دارند . سخنانى گفتم كه اوصياى پيامبران به جانشينان خود گويند . به تازيانه‏ام ادبتان كردم ، و به راه راست نيامديد ، به اندرزها هشدار دادم ، مجتمع نشديد . شما را به خدا ، آيا امامى جز مرا توقع داريد كه با شما راه پيمايد و راه بنمايد ؟ آگاه باشيد ، كه آنچه از دنيا روى آورده بود ، پشت كرد و آنچه پشت كرده بود روى آورد . بندگان نيك خدا ، عزم رحيل كردند . متاع اندك ناپايدار اين جهان را به نعمت فراوان و پايان‏ناپذير آخرت فروختند . برادران ما كه خونشان در صفين ريخته شد ، اگر امروز زنده نيستند ، زيان نكرده‏اند تا اندوهگين شوند و شرنگ تيره‏گون جفاى دشمن را بياشامند . به خدا سوگند با خدا ديدار كردند و خدا مزدهايشان را بتمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورد . كجايند برادران من كه قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند ؟ عمار بن ياسر كجاست ؟ ابن تيّهان كجاست ؟ ذو الشهادتين كجاست ؟ كجايند همانندان ايشان ، برادرانمان كه با هم مرگ پيمان بستند و سرهايشان به سوى بزهكاران فرستاده شد . سپس ، على ( ع ) دست در محاسن شريف و كريم خود زد و در گريه شد و بسيار گريست سپس ، فرمود : دريغا بر برادران من ، كه قرآن تلاوت كردند و آن را نيكو آموختند و در آنچه واجب بود ، انديشيدند و بر پايش داشتند و سنت را زنده ساختند و بدعت را ميرانيدند و چون به جهاد دعوت شدند ، اجابت كردند و به پيشواى خود اعتماد نمودند و از او پيروى كردند . « سپس ، به آواز بلند ندا درد داد : الجهاد الجهاد » ، اى بندگان خدا . بدانيد كه من امروز لشكر مى‏آرايم . هر كه خواهد كه با اين سپاه به سوى خدا در حركت آيد به لشكرگاه روى نهد . [ 437 ] نوف گويد : براى حسين ( ع ) ده هزار سپاهى معين كرد و براى قيس بن سعد ، ده هزار و براى ابو ايوب انصارى ده هزار و ديگران را هم شمارى ديگر . مى‏خواست به صفين بازگردد . هنوز روز جمعه نيامده بود كه آن ملعون ، ابن ملجم لعنه الله او را ضربت زد . لشكرها بازگشتند و ما چون گوسفندانى بوديم بى‏چوپان كه گرگها از هر سو آنها را بربايند .