متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 383 ]
163 سخنى از آن حضرت ( ع ) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و ، در آنچه از عثمان ناپسندشان افتاده بود ، به وى شكايت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گويد و بخواهد تا خشنودشان سازد ، نزد عثمان شد و چنين گفت :
مردم پشت سر من هستند و مرا چون سفيرى از سوى خود به نزد تو فرستادهاند .
به خدا سوگند ، ندانم كه تو را چه گويم ؟ من از چيزى آگاه نيستم كه تو خود آن را ندانى . و تو را به چيزى راه ننمايم كه آن را نشناسى . هر چه ما مىدانيم تو نيز مىدانى .
ما ، در چيزى از تو پيشى نگرفتهايم كه اكنون تو را از آن خبر دهيم . و در جايى با يكديگر خلوت نكردهايم كه تو را از ماجراى آن بياگاهانيم . تو ديدهاى ، چنانكه ما ديدهايم و شنيدهاى آنسان كه ما شنيدهايم . با رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) صحبت داشتهاى ، همانگونه ، كه ما صحبت داشتهايم . فرزند ابو قحافه و فرزند خطّاب ، به كار حق و صواب سزاوارتر از تو نبودند . تو به خويشاوندى از آن دو ، به رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) نزديكترى 1 تو به دامادى او مرتبتى يافتهاى كه آن دو نيافتهاند . 2 پس خداى را ، بر جان خود بترس . نابينا نيستى كه چشمانت بگشايند و نادان نيستى كه چيزى به تو آموزند . راهها روشن است و نشانههاى دين برپاى .
بدان ، كه بهترين مردم در نزد خداوند ، پيشواى دادگرى است كه خود هدايت يافته و مردم را هدايت نمايد . سنت شناخته شده را برپاى دارد و بدعت ناشناخته را بميراند . سنتها روشن است و نشانههايش برپاست و بدعتها آشكار است و نشانههايش برپا . بدترين مردم در نزد خداوند پيشوايى ستمگر است كه خود گمراه است و سبب گمراهى ديگران شود . سنتى را ، كه مردم فرا گرفتهاند ، بميراند و بدعتى
[ 385 ]
را كه متروك افتاده زنده كند . من از رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مىگفت : در روز قيامت پيشواى ستمگر را مىآورند ، هيچ ياورى ندارد و كس عذرخواه او نيست ، در جهنمش مىافكنند و او چون سنگ آسيابى كه مىچرخد در جهنم بچرخد . سپس ، در قعر جهنم به زنجيرش مىكشند . به خدا سوگندت مىدهم ،
چنان مكن كه پيشواى مقتول اين امت گردى . زيرا گفته مىشد از رسول الله ( ص ) كه « در اين امّت پيشوايى كشته مىشود و در كشت و كشتار تا روز قيامت به روى امّت گشوده مىشود و كارها را بر آنان مشتبه مىكند . پس بذر فتنهها پراكنده گردد و مردم حق از باطل نشناسند و در كشاكش آن فتنهها با يكديگر بستيزند و آشوب كنند و كارشان به هرج و مرج كشد . » در اين سالهاى پيرى و سراشيب عمر براى مروان ( 1 ) چون مركبى مباش ، كه به هر سو كه خواهد ، تو را براند .
عثمان گفت : با مردم سخن بگوى و بخواه كه مرا مهلت دهند . تا از عهده ستمى كه بر آنان رفته است برآيم . على ( ع ) گفت : آنچه در مدينه است نيازى به مهلت ندارد و آنچه در خارج مدينه است چندان مهلت بايد كه فرمان تو به آنجا رسد .