متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 270 )
154 گفتارى از آن حضرت كه در آن از شگفتيهاى آفرينش خفاش ياد كرده است
سپاس خداوندى را سزا است كه تمامى اوصاف در وصفش نارسا است و عظمتش واپس زنندهى انديشهها است ، پس آنها را براى رسيدن به ژرفاى ملكوتش راهى نيست . او خداى فرمانروا و حق آشكار است ، بسى ثابتتر و روشنتر از آن كه چشمها مىبينندش .
خردها ، با مرز گذاريشان ، هرگز به او راه نيافتهاند تا همانند چيزى باشد ، و گمانها را بر او احاطهاى نيست تا به پديدهاى تمثيل و همانند شود . خلق را بى هيچ نمودگار و راىزنى ، و بى يارى ياورى ، بيافريد . تنها به فرمانش آفرينش انجام يافت و هر آفريده طاعتش را پذيرا شد . پس بى هيچ مقاومتى ، لبيك گفت و به دور از درگيرى ، او را گردن نهاد ( 271 ) نمودگارى از لطايف سازندگى ، و شگفتيهاى حكمتش ، همان حكمتهاى پيچيدهاى باشد كه در اين خفاشان در نگاهمان نشاند . نور ، كه گشايندهى چشم تمامى جانداران باشد ، چشمان خفاش را فرو مىبندد و ظلمت كه همهى پلكها را
[ 176 ]
بر هم مىنشاند ، چشمان او را باز مىكند . ويژگى چشمان اين حيوان به گونهاى است كه براى راه يافتن به خطوط مناسب و رسيدن به شناختهاى لازم ، پرتو مهر فروزان به كوريش دچار مىسازد . خورشيد با درخشش انوار خويش ، خفاش را به واپس مىراند و به جاى حركت در آفتاب ، به خزيدن در لانهاش وا مىدارد .
چنين است كه خفاش در روشناى روز پردهى پلكها را بر چشم خانهها فرو مىكشد ، و شب را بى آن كه سياهى مانع ديدش شود و شدت تاريكى از حركت بازش دارد چراغ راه مىكند و به جست و جوى روزى پر و بال مىگشايد ، و نيز به هنگامى كه خورشيد نقاب از چهره برگيرد و سپيدى روز نمودار شود و روشناى خورشيد بر كنام سوسماران بتابد ، خفاش پردهى پلكها فرو مىكشد و به آن چه در شب فراهم آورده است ، بسنده مىكند .
پس وارسته او كه ، براى چنين حيوانى ، شب را روز و ميدان زيست ، و روز را آرامگاه و بستر آسايش ساخت .
و نيز او را نه از نى و پر ، كه از گوشت ، با برجستگيهاى خاصى كه جاى رگها است و به چشم مىآيد بالهايى مانند لالههاى گوش ساخت تا به هنگام نياز ، پرواز كند و اوج گيرد . بارى ، خفاش را دو بال است ، نه چندان نازك كه بر كشيدن حيوان را تاب نيارد و پاره شود و نه چندان ستبر كه پرواز را سنگينى كند . با اين دو بال مىپرد ، در حالى كه بچهاش را به سينه چسبانده و در پناه مىگيرد باشد . بچه با مادر فراز مىرود و فرود مىآيد . و تا چهار ستون بدنش نيرو نگيرد و بالهايش توان پرواز نيابد و راههاى زيستن و مصالح خويش را باز نشناسد ، از مادر جدا نمىشود .
پس والا است ساحت آفرينندهاى كه بى هيچ الگوى پيش ساختهاى كه از ديگرى به جا مانده باشد ، همه چيز را مىآفريند و تكامل مىبخشد .