متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 257 ]
128 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است . درباره پيمانهها و ترازوهاست :
فى ذكر المكاييل و الموازين عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ اَلدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لاَ يَزْدَادُ اَلْخَيْرُ فِيهِ إِلاَّ إِدْبَاراً وَ اَلشَّرُّ فِيهِ إِلاَّ إِقْبَالاً وَ اَلشَّيْطَانُ فِي هَلاَكِ اَلنَّاسِ إِلاَّ طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اِضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ اَلنَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلاَّ فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اَللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلاً اِتَّخَذَ اَلْبُخْلَ بِحَقِّ اَللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ اَلْمَوَاعِظِ وَقْراً أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ اَلْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ اَلْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ اَلدُّنْيَا اَلدَّنِيَّةِ وَ اَلْعَاجِلَةِ اَلْمُنَغِّصَةِ وَ هَلْ خُلِقْتُمْ إِلاَّ فِي حُثَالَةٍ لاَ تَلْتَقِي بِذَمِّهِمُ اَلشَّفَتَانِ اِسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ 6 11 2 : 156 ظَهَرَ اَلْفَسَادُ فَلاَ مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لاَ زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اَللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ هَيْهَاتَ لاَ يُخْدَعُ اَللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لاَ تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلاَّ بِطَاعَتِهِ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ اَلتَّارِكِينَ لَهُ وَ اَلنَّاهِينَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ اَلْعَامِلِينَ بِهِ أثوياء : جمع آن ثوى بر وزن فعيل : مهمان كدح : كوشش حثاله : درد ، پست از هر چيزى دائب : كوشا وقر : كرى
[ 258 ]
« اى بندگان خدا شما و هر چه از اين دنيا آرزو داريد ، به منزله ميهمانانى هستيد براى مدّتى معيّن ، و بدهكارانى مىباشيد كه مورد مطالبهايد ، مدّت عمر ، اندك و اعمالتان محفوظ است ، چه بسا كوشايى كه كوشش او تباه است ، و زحمتكشى كه زيانكار است ، شما در روزگارى به سر مىبريد كه خير و نيكى به آن پشت كرده ، و شرّ و بدى به آن رو آورده ، و شيطان بر هلاكت مردم كمر بسته است ، اكنون زمانى است كه ساز و برگ شيطان فراوان شده و فريبش فراگير گرديده ، و شكار برايش سهل و آسان گشته است ، شما مردم ، هر جا را كه مىخواهيد بنگريد ، آيا جز بينوايى كه از تهيدستى رنج مىبرد ، يا توانگرى كه نعمت خدا را به كفران بدل كرده ، يا بخيلى كه با بخل ورزيدن در اداى حقوق الهى ثروت فراوانى جمع كرده ، يا گردنكشى كه گوشش از شنيدن پند و اندرز كر است مىبينيد ؟ كجايند نيكان و شايستگان شما ، و كجايند آزادگان و جوانمردان شما و كجا رفتهاند آنانى كه در كسب و پيشه پرهيزگار ، و در مذهب و رفتار از بديها به دور بودهاند ، آيا جز اين است كه همه از اين دنياى پست و اين جهان گذرا و درد آلود كوچ كردند ؟ مگر نه اين است شما وارث انسانهاى بىارزشى شدهايد كه به سبب پستى و فرومايگى آنها ، لبها جز به مذمّت آنان گشوده نمىشود ، « فَاِنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَيْهِ رَاجِعون » تباهيها آشكار شده است ، نه كسى هست كه با اين مفاسد مخالفت و آنها را دگرگون كند ، و نه منع كنندهاى كه مردم را از اين كارها باز دارد ، آيا با اين وضع مىخواهيد در سراى قدس الهى و در جوار رحمتش قرار گيريد ، و از ارجمندترين دوستانش باشيد ، و چه دور است اين خداوند را براى به دست آوردن بهشتش نمىتوان فريب داد ، و خشنودى او را جز به فرمانبردارى از او نمىتوان به دست آورد ، لعنت خدا بر آن كسانى باد كه به كارهاى نيك فرمان مىدهند ليكن خود آن را ترك مىكنند ، و از كارهاى بد نهى مىكنند و خود آن را به جا مىآورند . » امام ( ع ) در اين خطبه مردم را با ذكر برخى از زشتيهاى دنيا به شرح زير ، از
[ 259 ]
آن پرهيز مىدهد :
1 اين كه مردم در دنيا مهمانند ، واژه ضيف را كه به معناى مهمان است براى مردم و آنچه از دنيا آرزو دارند استعاره فرموده ، و جهت مشابهت اين است كه ، مدّت اقامت مردم مانند مهمان در دنيا محدود ، و دوران توقّف آنها پايان يافتنى ، و كوچ كردنشان از آن نزديك است ، و واژه مؤجّلون ترشيح اين استعاره است .
2 اين كه مردم در دنيا بدهكارانى هستند ، واژه مدين را كه به معناى بدهكار است از آن نظر استعاره آورده كه بر انسان اعمالى واجب شده كه از او خواسته مىشود ، و پيمان از او گرفته شده كه خود را از پليدى الحاد و كفر پاكيزه سازد ، واژه مقتضون ترشيح اين استعاره است ، زيرا وظيفه وامدار اين است كه وام خود را بپردازد ، سپس با توجّه به اين كه انسان را مؤجّل يعنى در گرو وقتى معيّن و مدين يعنى بدهكار خوانده ، ذكر أجل را تكرار ، و به اين كه پيوسته در حال نقصان است توصيف فرموده است ، و در اين هم شكّى نيست كه آنچه ماندنى نيست در حال كمى و كاستى است ، و ذكر عمل كه بايد خالص و شايسته براى خداوند انجام شود ، و اين كه وامى است كه بر ذمّه انسان است و بايد آن را ادا كند و از آن به عمل محفوظ تعبير شده است ، براى اين است كه با توجّه به نقصان عمر به كار آخرت بپردازند ، و در محافظت بر اعمال و اصلاح و اخلاص در عمل بكوشند ،
واژههاى أجل و عمل هر دو خبر براى مبتداى محذوفند ، يعنى أجلكم أجل منقوض ، و عملكم عمل محفوظ . عمرتان كوتاه و كردارتان محفوظ مىباشد .
امام ( ع ) با بيان فربّ دائب مضيّع و كادح خاسر هشدار داده است ،
كه عمل عبادى هر چند ممكن است به قصد صلاح و نيّت خير انجام گردد ليكن گاهى ممكن است غلط و نادرست واقع شود ، و موجب انحراف از دين و گمراهى از طريق حقّ باشد ، و در نتيجه عمل ، فاسد و عامل ، زيانكار شود ، مانند اعمال و عباداتى كه خوارج و فرقههاى گمراه ديگر انجام مىدهند ، و بسا مىشود كه اين
[ 260 ]
نوع عابدان و عاملان در زمره كسانى قرار گيرند كه خداوند متعال در اين آيه شريفه از آنها ياد فرموده است : هَلْ نُنَبِّئكُمْ بِالْأخْسَرِيْنَ أعْمَالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِيْ الْحَيَاةِ الْدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُوْنَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُوْنَ صُنْعاً [ 1 ] و همين گونه است زحمات و كوششهايى كه اهل كتاب ( يهود و نصارا ) و جز آنها متحمّل مىشوند .
فرموده است : و قد أصبحتم . . . تا إقبالا .
اين گفتار مبتنى بر شكوه از روزگار و بدگويى از آن است ، و مانند آنچه پيش از اين فرموده است مىباشد كه : إنّا قد أصبحنا في زمن كنود ، و دهر عنود ( ما در زمانهاى ناسپاس ، و روزگارى ستيزهگر قرار گرفتهايم ) و اين ناهموارى و ناسپاسى زمانه بدين سبب است كه روزگار از عصر ظهور دين و تازگى و شكوفايى آن دورى گرفته ، و مردم بر هتك حرمت آن گستاخ شده ، و بر ارتكاب منهيّات و محرّمات جرأت يافتهاند ، همچنين معناى طمع شيطان در هلاك ساختن مردم ، طمع او در نابود گردانيدن دين آنهاست كه نتيجهاش هلاكت آنها در آخرت است ، و اشاره فرموده است كه اين دورانى است كه ساز و برگ و آمادگى شيطان بيشتر ، و كيد و مكر او فراگيرتر ، و توانايى و امكان او زيادتر گشته است ، بنابراين بدين زمانه و روزگار پس از آن ، چه گمان دارى ، واژه فريسه را كه به معناى شكار است براى كسانى كه از شيطان پيروى مىكنند و دستخوش تأثيرات او مىشوند استعاره فرموده است ، جهت شباهت اين است كه همانگونه كه شير شكار خود را هلاك و از آن كامياب مىشود ، شيطان نيز مراد خود را از مردم مىگيرد و آنها را به وادى هلاكت منتقل ، و در آن سرنگون مىسازد .
فرموده است : إضرب بطرفك . . . تا وقرا .
اين عبارت شرحى است بر آنچه به اجمال فرمود كه : بدى ، هر چه بيشتر رو
[ 1 ] سوره كهف ( 18 ) آيه ( 103 ) يعنى : آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيانند ؟ آنهايى كه كوشششان را در زندگى دنيا تباه كردند و گمان مىكنند كار خوب انجام مىدهند .
[ 261 ]
آورده ، و خوبى پشت كرده است ، و توانگران نعمتهاى خداوند را كفران كرده و شكرش را به جا نمىآورند .
گفته امام ( ع ) كه فرموده است : بحقّ اللّه جار و مجرور متعلّق به بخل است ، يعنى : بخيل بخل ورزيدن در ردّ حقوق الهى به مستحقّان را مايه جمع مال و افزايش ثروت مىانگارد .
فرموده است : أين خياركم . . . تا مذاهبهم .
اين پرسشى است كه به اصطلاح ، از باب تجاهل العارف به عمل آمده تا آنها را متذكّر سازد كه آن گروه چگونه از اين سراى فانى به ديار ديگر منتقل ، و دنيا را ترك كردند و حتى در ميانشان يكى از نيكوكاران باقى نماند تا اينها براى درك ضرورت پيروى از اعمال صالحه و كارهاى نيك ، به او مراجعه كنند ، منظور از أحرار جوانمردان و بخشندگان است و مقصود از جمله المتورّعون في مكاسبهم كسانى است كه در كار و كسب خود بر پرهيزگارى و خوشرفتارى و نيكوكارى پايدارند و حقوق خداوند را از اموال خود ، اخراج و پرداخت مىكنند ، و مراد از المتنزّهون في مذاهبهم آنانند كه در سلوك و رفتار خود از داخل شدن در كارهاى حرام و آلودگى به شبهات دورى مىورزند .
فرموده است : أليس . . . تا المنغّصة .
سؤال بر سبيل تقرير است [ 2 ] براى اين كه آنان را به لزوم جدايى از دنيا و پستى و زبونى آن در مقايسه با ثوابهاى آخرت متذكّر ساخته ، و آلودگى لذّات اين جهان را به انواع كدورتها و آلام و دردها و غيره به آنها يادآورى فرموده بود ، تا آنجا كه يكى از حكيمان گفته است هر لذّتى كه در دنيا هست در حقيقت لذّت نيست بلكه خلاصى از درد است .
[ 2 ] استفهام تقريرى اين است كه مورد پرسش مقرّر و مثبت باشد ، مانند : « اَلَمْ نَشْرَح لَكَ صَدْرَكَ » كه ثابت است خداوند به پيامبر ( ص ) انشراح صدر داده است . جواهر البلاغه ( مترجم )
[ 262 ]
فرموده است : و هل خلقتم . . . تا عن ذكرهم .
اين پرسش نيز بنابر آنچه پيش از اين ذكر شد بر سبيل تقرير است . واژه حثاله براى مردم سفله و فرومايه به كار رفته است .
فرموده است : لا تلتقي بذمّهم الشّفتان ،
يعنى : اينان كوچكتر از آنند كه انسان به مذمّت آنها پردازد . واژه استصغارا و ذهابا بنابراين كه مفعول له مىباشند منصوب شدهاند ، استشهاد به آيه شريفه و استرجاع امام ( ع ) در اين جا بسيار به جا و نيكوست ، زيرا چگونگى احوال ، و فقدان نيكان و بقاى اشرار و فرومايگان آنان مصيبتى است كه دامنگير آنها شده ، و يكى از آدابى كه خدا براى صابران در برابر مصيبتها تعيين فرموده اين است كه خود را تسليم ذات حق كنند و در برابر مصيبتها بگويند : إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَيْهِ رَاجِعُوْنَ چنان كه خداوند متعال فرموده است :
« و بَشِّرِ الصَّابِريْنَ » سپس با اظهار درد و اندوه درباره تباهيهاى اجتماعى و نبودن كسانى كه جلو اين مفاسد را بگيرند و اين اوضاع را دگرگون كنند ، و مردم را از اين آلودگيها باز دارند ياد مىكند ، و اين تذكّر براى بيدارى و هشيارى آنهاست كه اگر چه در ميان آنان كسانى هستند كه از اين تباهيها به دور و آنها را ناخوش مىدارند امّا در صدد دگرگونى اوضاع و جلوگيرى از منكرات و بازداشتن تبهكاران از ارتكاب مفاسد نيستند ، و اين خود رياكارى و از اعمال زشت است .
فرموده است : أ فبهذا . . .
يعنى : با اين تبهكاريها و كوتاهيها مىخواهيد در جوار قدس الهى قرار گيريد و به مقام قرب او دست يابيد ، و در بهشتى كه از پليديهاى اين قالب بدنى پاك ، و مقام تنزيه حقّ تعالى از هر گونه مانند و شريك است جاى گيريد ، و اين از قبيل استفهام انكارى است ، چنان كه در دنباله آن مىفرمايد هيهات . . . و چون اين اعمال فاسد آنها كه كار زشت را بد مىشمارند ، ولى از ارتكاب آن جلوگيرى نمىكنند ، نوعى زهد ظاهرى و نفاق باطنى است ، لذا به آنها هشدار مىدهد كه عمل آنها مانند اين است كه بخواهيد خداوند را براى به دست آوردن بهشت او
[ 263 ]
فريب دهيد ، و تصريح مىكند به اين كه خداوند رازهاى درون را مىداند و فريب نمىخورد ، و بىشكّ بهشت او را جز به وسيله طاعت و جلب رضايت او نمىتوان به دست آورد ، طاعتى مخلصانه و حقيقى و دور از رياكارى و ظاهرسازى . سپس سخنان خود را به لعن كسانى كه به كار نيك فرمان مىدهند و خود بدان عمل نمىكنند ، و از كار زشت نهى مىكنند و خود آن را به جا مىآورند پايان مىدهد ،
زيرا اينان منافقانى هستند كه پيروان خود را مىفريبند ، و شخصى كه نفاق دارد مستحقّ لعن و دورى از رحمت پروردگار است ، و توفيق از خداوند است .