جستجو

و من كلام له ع في التحكيم و ذلك بعد سماعه لأمر الحكمين

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 230 ] 123 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است . اين گفتار را درباره حكميّت ايراد فرموده است : إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ اَلرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا ؟ اَلْقُرْآنَ ؟ هَذَا ؟ اَلْقُرْآنُ ؟ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ اَلدَّفَّتَيْنِ لاَ يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لاَ بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ اَلرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا اَلْقَوْمُ إلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا ؟ اَلْقُرْآنَ ؟ لَمْ نَكُنِ اَلْفَرِيقَ اَلْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اَللَّهِ وَ ؟ اَلرَّسُولِ ؟ 14 22 4 : 59 فَرَدُّهُ إِلَى اَللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَى ؟ اَلرَّسُولِ ؟ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ ؟ رَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ فَنَحْنُ أَحَقُّ اَلنَّاسِ وَ أَوْلاَهُمْ بِهَا وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلاً فِي اَلتَّحْكِيمِ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِكَ لِيَتَبَيَّنَ اَلْجَاهِلُ وَ يَتَثَبَّتَ اَلْعَالِمُ وَ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هَذِهِ اَلْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ لاَ تُؤْخَذَ بِأَكْظَامِهَا فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ اَلْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ اَلْغَيِّ إِنَّ أَفْضَلَ اَلنَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ مَنْ كَانَ اَلْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ مِنَ اَلْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ وَ أَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ اِسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ اَلْحَقِّ لاَ يُبْصِرُونَهُ وَ مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لاَ يَعْدِلُونَ بِهِ جُفَاةٍ عَنِ اَلْكِتَابِ نُكُبٍ عَنِ اَلطَّرِيقِ مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا وَ لاَ زَوَافِرَ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا لَبِئْسَ حُشَّاشُ نَارِ اَلْحَرْبِ أَنْتُمْ أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ فَلاَ أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اَلنِّدَاءِ وَ لاَ إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ اَلنَّجَاءِ كرثه الأمر : آن كار او را دچار دشوارى و اندوه ساخت . موزع : فريب خورده زوافر الرّجل : ياران و افراد قبيله [ 231 ] نكّب : به تشديد كاف جمع ناكب به معناى منحرف است مانند با ذل و بذّل حشّاش : جمع حاشّ ، آتش افروز و نيز حشاش به كسر حاء و تخفيف شين جمع ديگر آن است مانند نائم و نوّام و نيام ، و گفته شده به معناى چيزى است كه آتش به آن افروخته مى‏شود . برح : به سكون راء : سختى و آزار ، گفته مى‏شود : لقيت منه برحا بارحا يعنى آزار زيادى از او ديدم ، ترحا نيز روايت شده است و به معناى اندوه مى‏باشد . « ما اشخاص را حكم قرار نداده‏ايم ، بلكه قرآن را حكم گردانيده‏ايم ، اين قرآن نوشته‏اى است در ميان دو قطعه جلد كه به زبان سخن نمى‏گويد ، و ناگزير ترجمانى براى آن لازم است . و بايد مردانى شايسته از آن سخن گويند و ترجمان آن باشند ، هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن را ميان خود داور قرار دهيم ، ما از آن گروه نبوديم كه از كتاب خداوند متعال روگردان باشيم ، در حالى كه خداوند سبحان فرموده است : « فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِيْ شَي‏ءٍ فَرُدُّوْهُ إلَى اللّهِ وَ الرَّسُوْلِ [ 1 ] » ارجاع اين امر به خدا اين است كه مطابق كتابش حكم كنيم ، و باز گردانيدن آن به پيامبرش اين است كه به سنّت او چنگ زنيم ، اينك اگر به راستى از كتاب خدا داورى خواسته شود ، ما از همه مردم به اين امر سزاوارتريم ، و اگر به سنّت پيامبر حكم شود ، ما از هر كس به آن شايسته‏تريم . امّا درباره اين گفتار شما كه چرا براى داورى ميان ما و آنان ، مدّت قرار دادى ، اين كار را براى آن انجام دادم كه نادان آگاهى پيدا كند ، و دانا بر اعتقاد خود ثبات و پايدارى ورزد ، شايد خداوند با اين سازش و متاركه كار اين امّت را اصلاح فرمايد ، و مجال تنفّس و آزادى مردم گرفته نشود تا در نتيجه شتابزدگى در تشخيص حقّ ، گمراهى نخست را دنبال كنند . همانا برترين مردم نزد خداوند كسى است كه عمل به حقّ را از باطل [ 1 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 59 ) يعنى : اگر در چيزى اختلاف كرديد ، آن را به خدا و پيامبرش ارجاع دهيد . [ 232 ] بيشتر دوست بدارد هر چند موجب زيان و اندوه او گردد ، و عمل به باطل براى او مايه زيادتى و بهره‏مندى باشد . چرا حيران و سرگردانيد ، اين شكّ و شبهه از كجا به شما رسيده است ، آماده شويد براى حركت به سوى گروهى حيرتزده كه از ديدن حقّ درمانده ، و به جور و ستم گستاخى يافته و از آن باز نمى‏گردند . از كتاب خدا دور ، و از راه حقّ منحرفند ، دريغا كه شما وسيله‏اى نيستيد كه بتوان بدان اطمينان كرد ، و نه ياران نيرومندى كه بتوان از آنها يارى جست ، شما آتش افروزان بدى براى جنگ هستيد ، اف بر شما باد كه سختى و آزار بسيار از شما ديده‏ام ، يك روز شما را ندا مى‏دهم ، و روز ديگر اسرار را به شما مى‏گويم ، نه در آن هنگام كه شما را آواز مى‏دهم آزادگان راست كردارى هستيد ، و نه در وقتى كه با شما راز مى‏گويم ، برادران مورد اعتماد . » امام ( ع ) اين خطبه را پس از شنيدن رأى حكمين و فريب خوردن ابو موسى به وسيله عمرو بن عاص ايراد فرموده است . اين خطبه از آغاز تا جمله . . . أولاهم به پاسخ آن حضرت به خوارج درباره شبهه حكميّت است و اين كه چرا پس از رضايت دادن به آن فرمان جنگ داده است . شبهه خوارج اين بود كه مى‏گفتند : تو به داورى آن دو تن در اين امر رضايت دادى و پيمان بستى ، و هر كس به كارى رضايت داد و پيمان بست ، نمى‏تواند نقض عهد كند و پيمان را بشكند ، از اين رو امام ( ع ) با بيان إنّا لم نحكّم الرّجال ، و إنّما حكّمنا القرآن صغراى اين شبهه را ردّ مى‏كند ، يعنى ما مردان را از نظر اين كه رجال امتند به داورى برنگزيديم بلكه قرآن را داور قرار داديم ، ليكن قرآن ناگزير ترجمانى لازم دارد كه مقاصدش را بيان كند ، و اين قوم از ما خواستند كه داورى قرآن را بپذيريم ، و ما گروهى نبوديم كه از حكم قرآن ناخشنود باشيم و روى از آن بگردانيم ، زيرا خداوند در آن دستور داده است كه در امور مورد اختلاف ، از طريق كتاب و سنّت ، به او و پيامبرش ( ص ) رجوع كنيم ، چنان كه [ 233 ] فرموده است : « فَإنْ تَنَازَعْتُمْ . . . » پس اگر از روى علم و راستى با كتاب خدا داورى شود ، ما از همه مردم بدان سزاوارتر و به فرمانبردارى از حكم آن شايسته‏تريم ، و استحقاق ما به اين كه قرآن حقّانيّت ما را تصديق كند از همه بيشتر است ، زيرا خداوند متعال فرموده است : « وَ إنْ طَائفَتَانِ مِنَ المُؤْمِنِينَ . . . تا حَتَّى تَفِى‏ءَ إلَى أمْرِ اللّهِ [ 2 ] » و روشن است كه پس از عقد امامت و بيعت مسلمانان به خلافت با آن بزرگوار ، معاويه و يارانش از باغيانى كه در اين آيه بدانها اشاره شده و از ياغيانى هستند كه بر آن حضرت شوريده‏اند ، و بر طبق همين نصّ صريح كتاب خدا و همچنين آياتى كه دلالت بر وجوب وفاى به عهد و پيمان و عقد و ميثاق دارد ، جنگ با آنها واجب است ، و او برتر از اين است كه جنگ آنها با او واجب شمرده شود ، بنابراين آن داورى كه به سود آنها رأى دهد خطا كار و مخالف كتاب خدا بوده ، و مخالفت با حكم او واجب است . حال اگر با توجّه به سنّت پيامبر خدا ( ص ) درباره اين اختلاف حكم شود ، به دلائل خويشاوندى ما با پيامبر ( ص ) و عمل به سنّت او از جهت اين كه با كتاب خدا موافقت دارد ، و قول صريح او درباره وجوب پيروى از امام عادل ، ما از همه مردم به او نزديكتر و به اين امر شايسته‏تريم ، پس اگر داورى به سود ديگرى بر ضدّ ما حكم دهد نيز با سنّت پيامبر ( ص ) مخالفت كرده است ، خلاصه پاسخ اين است كه ما به داورى اين دو مرد خشنودى نداده‏ايم ، بلكه راضى شده‏ايم كه اين دو نفر مطابق كتاب خدا حكم كنند و سخنگوى آن باشند ، و آنچه دشمن ، ما را بدان فرا خوانده و از ما خواسته است همين ، حكومت قرآن است ، و چون اين دو با كتاب خدا مخالفت كرده‏اند ، پذيرش گفتار اينها بر ما واجب نيست . فرموده است : و أمّا قولكم . . . تا : لأوّل الغىّ . اين گفتار نيز در حقيقت ، پاسخ اين پرسش است كه هنگامى كه دو گروه بر داورى قرآن اتّفاق كردند ، پيمان [ 2 ] سوره حجرات ( 49 ) آيه ( 9 ) يعنى : اگر دو گروه از مؤمنان به جنگ يكديگر برخيزند با گروهى كه ستمكار است بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد . [ 234 ] صلحى نوشته شد ، و براى داوران يك سال مهلت مقرّر گرديد تا در طول آن حكم خود را صادر كنند ، پيمان نامه صلح به شرح زير است : اين است آنچه علىّ بن ابى طالب و معاوية بن ابى سفيان بر آن توافق كردند ، على از طرف مردم عراق و شيعيان و پيروان خود ، و معاوية بن ابى سفيان نيز از جانب مردم شام و اتباع خود رضايت دادند كه حكم خداوند متعال را گردن نهيم و به كتاب خدا داورى بريم ، و بر چيزى جز آن اتّفاق نكنيم ، همانا كتاب خدا از آغاز تا پايان ميان ما حاكم است ، هر چه را قرآن زنده مى‏خواهد زنده بداريم ، و آنچه را ميرانده و از ميان برده ، بميرانيم و از ميان برداريم ، اگر داوران حكم مورد اختلاف را در قرآن بيابند از آن پيروى كنند ، و اگر نيافتند به سنّت عادلانه پيامبر ( ص ) كه جلوگير تفرقه و جدايى است تمسّك جويند ، عبد اللّه بن قيس [ 3 ] ( ابو موسى ) و عمرو بن عاص به داورى برگزيده شده‏اند و اين دو نفر از على و معاويه و هر دو سپاه تعهّد گرفتند كه بر جان و دارايى خويش ايمن باشند ، و امّت از آنها پشتيبانى كند ، همچنين كسى كه حكم درباره او صادر مى‏شود و همه مؤمنان و مسلمانان هر دو گروه ، در پيشگاه خداوند متعهّدند كه آنچه از حكم داوران موافق كتاب خداوند و سنّت پيامبر ( ص ) باشد بدان عمل كنند ، و هر دو طرف موافقت كردند تا هنگامى كه حكم داوران صادر شود ، ميان آنها امنيّت و ترك مخاصمه و آتش بس برقرار باشد ، و نيز اين دو نفر داور در پيشگاه خداوند متعهّدند كه ميان امّت به حقّ داورى كنند ، و پيرو خواهشهاى نفسانى خويش نباشند ، مدّت اين توافق و آتش بس يك سال تمام است ، و داورها مى‏توانند [ 3 ] ابو موسى اشعرى ، نام او عبد اللّه بن قيس بن سليم است ، او را عثمان در سال 34 ه به حكومت كوفه منصوب كرد ، و هنگامى كه على ( ع ) كوفه را پايتخت خويش قرار داد ، ابو موسى از حكومت معزول شد ، و همچنان بر كنار بود تا در جنگ صفّين به اصرار جمعى از كوفيان از طرف مردم عراق حكم گرديد و از عمرو بن عاص فريب خورد و چون همه از او ناراضى شدند به مكّه گريخت و در سال 42 يا 52 ه . درگذشت . ( مترجم ) [ 235 ] حكم خود را زودتر و پيش از به سر آمدن اين مدّت صادر كنند ، و اگر يكى از اين دو تن پيش از صدور حكم بميرد بايد زمامدار مربوط مردى را كه در اجراى حقّ و برقرارى عدالت كوتاهى نداشته باشد به جاى او تعيين كند ، و اگر يكى از دو زمامدار در طول اين مدّت بميرد ، بر عهده اصحاب اوست كسى را كه از كار و عمل او خشنودى دارند و راه و روش او را مى‏پسندند ، به جاى او برگزينند . بار خدايا از تو مى‏خواهيم كه ما را عليه كسى كه مفاد اين موافقتنامه را ناديده انگارد ، و در آن انحراف و تجاوزى روا دارد يارى فرمايى . اين موافقتنامه را ده نفر از اصحاب على ( ع ) و ده نفر از ياران معاويه گواهى كرده‏اند . اين بود معناى اجل يا مدّتى كه براى حكميّت تعيين شده بود ، و در حقيقت پرسش خوارج اين است : كه پس از آن كه به حكميّت رضايت دادى چرا مدّت تعيين كردى ، و حكمت و دليل آن چه بوده است ؟ امام ( ع ) پاسخ داده است كه من براى اين منظور اين كار را كردم كه ناآگاه آگاهى پيدا كند ، و حقّ بر او آشكار شود ، و دانا در كار خود تأمّل و بررسى كند و خود را از شبهه و ترديد برهاند ، و نيز به اين اميد بوده كه با اين موافقت اصلاحى در كار اين امّت پديد آيد . فرموده است : و لا تؤخذ بأكظامها فتعجل . . . تا آخر ، زيرا اين مردم هنگامى كه قرآنها را بر سر نيزه‏ها ديدند ، اوّلين شبهه به آنان دست داد ، و اين سرآغاز گمراهى آنها بود ، زيرا در اين كار تأمّل و انديشه نكردند ، از اين رو به كسى تشبيه شده‏اند كه گلوى او را بگيرند و نتواند به آسودگى تنفّس كند و براى توصيف اين حالت واژه كظم ( مجراى تنفّس ) استعاره شده است . فرموده است : إنّ أفضل النّاس . . . تا و زاده . منظور امام ( ع ) در اين بيان اين است كه مردم را به سوى حقّ به كشاند ، و آنان را به حركت در اين راه تشويق كند ، هر چند اتّخاذ اين رويّه براى آنان مستلزم نتايج و آثارى باشد كه ذكر فرموده است . همچنين آنان را از باطل پرهيز دهد اگر چه دورى جستن از آن مايه زيان و غم و اندوه آنان باشد ، از اين رو گوشزد [ 236 ] فرموده است كه پيروى از اين شيوه در نزد خداوند افضل و برتر است . من الباطل جار و مجرور است و متعلّق به احبّ اليه مى‏باشد . فرموده است : و إن نقصه و كرثه يعنى : هر چند اختيار حقّ براى او مايه نقصان و رنج و اندوه باشد ، اين عبارت به صورت جمله معترضه آمده است ، صدق اين گفتار روشن است ، زيرا كسى كه حقّ را برگزيده و به باطل پشت پا زده از همه پرهيزگارتر است و كسى كه پرهيزگارتر است در نزد خداوند افضل است ، چنان كه فرموده است : « إنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقَاكُمْ [ 4 ] » . فرموده است : فأين يتاه بكم ؟ منظور اين است كه سرگشتگى و بيراهه‏روى شما به چه منظورى است ، و اشاره است كه اين تحيّر و سرگردانى از ديگران به آنها رسيده است ، و من أين أتيتم يعنى : اين شبهه از كجا براى شما حاصل شده است . اين پرسش را مى‏توان تجاهل العارف گفت ، زيرا امام ( ع ) آگاه است كه اين شبهه از كجا بر آنها وارد شده است . سپس به دنبال اين توبيخ و نكوهش ، آنان را فرمان مى‏دهد كه به سوى شام حركت كنند ، و بيان مى‏فرمايد كه شاميان در عدم شناخت حقّ و ناآگاهى از آن و وادار شدن به انحراف از راه راست مانندى برايشان نيست ، و كژ طبعى آنها در فهم كتاب خدا و نقصان درك و عدول آنها از راه قرآن همه اسبابى است كه آنان را به باطل گرايش داده و تشويق كرده است . فرموده است : ما أنتم بوثيقة مقصود بعروة وثيقة مى‏باشد كه به معناى دستگيره يا وسيله استوار و مطمئن است ، و اين جمله تا آخر خطبه مشعر بر سرزنش آنان و اظهار دلتنگى است ، از اين كه در اجراى اوامر آن بزرگوار كوتاهى مى‏كنند . فرموده است : يوما أناديكم يعنى : يك روز شما را به يارى مى‏خوانم و به كمك مى‏طلبم ، و يوما أنا جيكم يعنى : روزى ديگر شما را مورد خشم و سرزنش [ 4 ] سوره حجرات ( 49 ) آيه ( 13 ) يعنى : همانا گراميترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست . [ 237 ] خود قرار مى‏دهم و از كوتاهى شما باز خواست مى‏كنم . فرموده است : فلا أحرار صدق عند النّداء ، زيرا مردان آزاده دعوت را اجابت و به وعده خود وفا مى‏كنند و شما چنين نيستيد ، و لا إخوان ثقة عند النّجاء براى اين كه دوست و برادر قابل اعتماد ، اگر دچار لغزش شود در آن هنگام كه از طرف برادر خود مورد عتاب و سرزنش قرار گيرد ، سخن او را مى‏پذيرد و از راه خود باز مى‏گردد ، و موقعى كه به او نياز پيدا كند و از او پوزش بخواهد ، صفاى برادرى برگشت مى‏كند ، زيرا پيوند برادرى محكم است ، امّا شما ابدا چنين نيستيد . و توفيق از خداوند است .