جستجو

و من كلام له ع في حث أصحابه على القتال

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 223 ] 122 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در ترغيب ياران خود به جهاد ايراد فرموده است : فَقَدِّمُوا اَلدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا اَلْحَاسِرَ وَ عَضُّوا عَلَى اَلْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ اَلْهَامِ وَ اِلْتَوُوا فِي أَطْرَافِ اَلرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ وَ غُضُّوا اَلْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا اَلْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ وَ رَايَتَكُمْ فَلاَ تُمِيلُوهَا وَ لاَ تُخِلُّوهَا وَ لاَ تَجْعَلُوهَا إِلاَّ بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ وَ اَلْمَانِعِينَ اَلذِّمَارَ مِنْكُمْ فَإِنَّ اَلصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ اَلْحَقَائِقِ هُمُ اَلَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَهَا حِفَافَيْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا لاَ يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا وَ لاَ يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا أَجْزَأَ اِمْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ اَلْعَاجِلَةِ لاَ تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ اَلْآخِرَةِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ اَلْعَرَبِ وَ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ إِنَّ فِي اَلْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اَللَّهِ وَ اَلذُّلَّ اَللاَّزِمَ وَ اَلْعَارَ اَلْبَاقِيَ وَ إِنَّ اَلْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ وَ لاَ مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ اَلرَّائِحُ إِلَى اَللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ اَلْمَاءَ اَلْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْعَوَالِي اَلْيَوْمَ تُبْلَى اَلْأَخْبَارُ وَ اَللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ اَللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا اَلْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ يَخْرُجُ مِنْهُ اَلنَّسِيمُ وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ اَلْهَامَ وَ يُطِيحُ اَلْعِظَامَ وَ يُنْدِرُ اَلسَّوَاعِدَ وَ اَلْأَقْدَامَ وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا اَلْمَنَاسِرُ وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا اَلْحَلاَئِبُ وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهِمُ اَلْخَمِيسُ يَتْلُوهُ اَلْخَمِيسُ وَ حَتَّى تَدْعَقَ اَلْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ [ 224 ] أمور : سريعتر و با نفوذتر حفافا الشّى‏ء : دو سوى آن أبسلهم : آنان را تسليم نابودى گردان منسر : بخشى از سپاهيان أعنان مساربهم : اطراف چراگاهها ، و مفرد آن مسربه است ذمار : آنچه حمايت آن بر انسان واجب است نسيم : نفس جأش : تپش و اضطراب دل در هنگام ترس لهاميم العرب : اشراف عرب عوالى : جمع عاليه ، نيزه‏اى كه در هنگام زدن تا يك سوّم آن در بدن فرو رود خميس : لشكر مسارح : چراگاه و مفرد آن مسرحه است موجدة : خشم نواحر : جمع نحيره ، آخرين شب و روز ، هر ماه ، مانند اين است كه اين شب و روز ، ماه آينده را سر مى‏برد ، و در اين جا به معناى سرزمينهاى دور دست است . « زرهداران در جلو ، و بى‏زرهان را در پشت سر قرار دهيد ، دندانها را به هم بفشاريد ، زيرا اين كار خطر شمشير را از سر بيشتر دور مى‏كند ، در وقت نيزه زدن بر دشمن ، در پيچ و تاب باشيد كه كاربرد آن بيشتر و در دفع نيزه خصم مؤثّرتر است ، چشمها را پايين اندازيد ، زيرا دل قويتر و روح آرامتر مى‏شود ، سر و صداها را خاموش كنيد ، كه سستى و ترس را بيشتر دور مى‏سازد ، پرچم را نگهبان باشيد ، و آن را از جايش تكان ندهيد ، و پيرامونش را خالى نگذاريد ، و آن را جز به دلاوران و پاسدارانى كه از ايثار جان دريغ ندارند نسپاريد ، زيرا آنانى كه در برابر رويدادهاى سخت و حقايق تلخ شكيبايند ، مى‏توانند گرداگرد پرچم قرار گرفته راست و چپ و جلو و عقب آن را پاسدارى كنند ، نه از آن عقب مى‏افتند كه آن را تسليم دشمن كنند ، و نه بر آن پيشى مى‏گيرند كه آن را تنها گذارند ، هر كس بايد با همآورد خود گلاويز شود ، و با برادر همرزمش مواسات كند ، و همآورد خود را به برادرش وانگذارد ، تا با حريف برادرش همدست شود ، و وى را از پا در آورند ، به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا بگريزيد ، از شمشير آخرت در امان نمى‏مانيد ، شما سران عرب و برجستگان قوميد ، بى‏شكّ فرار از جنگ موجب خشم خداوند و ذلّت جاويد و [ 225 ] ننگ هميشگى است ، فرار كننده بر عمر خويش نمى‏افزايد ، و ميان خود و مرگش فاصله‏اى پديد نمى‏آورد ، كيست كه مانند تشنه كامى كه به آب برسد ، به سوى خدا بشتابد ، بهشت زير سايه نيزه‏هاست . امروز گفته‏ها به محك آزمايش زده مى‏شود ، به خدا سوگند اشتياق من به مبارزه با اينها از شوق آنها به خانه و ديارشان بيشتر است . بار خدايا اگر حقّ را نمى‏پذيرند ، جمعيّت آنها را پراكنده و وحدت آنها را به تفرقه بدل فرما ، و آنها را به كيفر گناهانشان به دست هلاكت سپار . بى‏گمان اينها از اين جا دور نمى‏شوند ، بى‏آن كه نيزه‏هاى پياپى بدنهاى آنها را سوراخ كند ، آن چنان كه نفس از آن برآرند و ضربه‏هاى شمشير سرهاى آنها را بشكافد ، و استخوانهاى آنها را درهم كوبد ، و بازوها و قدمهاى آنها را قلم كند ، اينها مواضع خويش را رها نمى‏كنند مگر اين كه پيشتازان سپاه از پس هم آنها را زير باران تير خود گيرند ، و دسته‏هاى سپاه با نيروهاى كمكى بسيار با آنها به نبرد پردازند ، و لشكرها به دنبال هم بر آنها بتازند ، و تا شهرهايشان آنها را عقب زنند ، و زمينهاى آنها را لگد كوب اسبان خويش سازند ، و به نواحى و راهها و چراگاههاى آنها در آيند . » شريف رضىّ گفته است : دعق به معناى كوبيدن است يعنى تا اين كه اسبان زمينهاى آنان را لگد كوب سازند ، نواحر أرضهم زمينهاى روبروى هم ، گفته مى‏شود : منازل بنى فلان تتناحر يعنى : منزلهاى فرزندان فلان روبروى هم قرار دارد امام ( ع ) اين سخنان را در صفّين ايراد ، و درباره ضرورتهاى جنگ و كيفيّت نبرد دستورهايى به اين شرح صادر فرموده است : 1 اين كه زرهدار در جلو ، و بى زره در عقب قرار گيرد ، فوايد اين امر روشن است . 2 دندانها بر هم فشرده شود . حكمت اين كار در خطبه‏هاى پيش در آن جا [ 226 ] كه فرموده است : معاشر المسلمين استشعروا الخشية ، و همچنين در گفتار آن حضرت به محمّد بن حنفيّه كه اگر كوهها از جا كنده شود تو بر جاى خود باش بيان ، و در اين جا نيز تكرار شده است . 3 در پيرامون نيزه‏ها پيچ و تاب داشتن ، علّت آن را امام ( ع ) در همان جا ذكر فرموده ، و آن اين است كه هرگاه انسان در هنگامى كه نيزه را حواله دشمن مى‏كند ، پيچ و خم و جست و خيز داشته باشد ، كاربرد نيزه بيشتر و فشار آن سخت‏تر خواهد شد ، زيرا جهش و پيچش هنگام زدن نيزه باعث مى‏شود كه سينه انسان نيز به همراه دستش به حركت درآيد و نيزه با حركتى شديدتر و كاربردى بيشتر بر دشمن فرود آيد . 4 فرو خواباندن چشمها ، فايده آن همان گونه كه ذكر فرموده قويتر شدن دل ، و به دست آمدن آرامش بيشتر است ، و ضدّ آن خيره شدن و چشم دوختن به سپاه دشمن است ، كه موجب ترس و سستى مى‏شود ، و دشمن آن را نشانه اين دو مى‏داند . 5 بى‏سر و صدا بودن ، و اين نيز موجب جلوگيرى از شكست است ، زيرا زيادى سر و صدا و فزونى داد و فرياد نشانه هراس فرياد كنندگان است ، و اين نيز دشمن را به طمع مى‏اندازد و بر جرأت و گستاخى او مى‏افزايد . 6 اين كه پرچم را خم نكنيد ، زيرا خم كردن پرچم باعث مى‏شود كه دشمن گمان كند ، پريشانى و ناآرامى در صفوف شما پديد آمده است ، در نتيجه به طمع افتد و دست به پيشروى زند ، علاوه بر اين اگر پرچم خم شود از ديد سپاهيان ناپديد مى‏گردد ، و ممكن است بسيارى از لشكريان نتوانند راه مقصد را تشخيص دهند . 7 پرچم را رها نكنيد ، در عبارت بعد رها كردن پرچم به معناى خالى گذاردن پيرامون آن تفسير شده است . 8 اين كه فرموده است : لا تجعلوها . . . تا منكم يعنى : پرچم را جز به دست [ 227 ] دلير مردان خود نسپاريد ، و . . . زيرا پرچم ، محور نظم سپاه ، و اساس كار و فعاليّت آن است ، و مادام كه پرچم برپا و در اهتزاز است ، سپاهيان دلگرم و قويدل مى‏باشند ، از اين رو در نظام جنگ ضرورى است پرچم به دست دليرترين مردان سپاه داده شود ، و گفتار آن بزرگوار كه : فإنّ الصّابرين . . . تا فيفردوها در مقام بيان ويژگيهاى پرچمدار و رزمندگانى است كه در گرداگرد پرچم از آن نگهبانى مى‏كنند ، امام ( ع ) مى‏فرمايد : اينان بايد در برابر حقايق تلخ و واقعيّتهاى سختى كه بى‏ترديد در پيش دارند از بردبارى و شكيبايى بسيار برخوردار باشند ، تا بتوانند با چالاكى و پايدارى پرچم را نگهبانى و اطراف آن را پاسدارى كنند ، و اين سخن به منظور برانگيختن اين صفات در آنهاست ، عبارت لا يتأخّرون عنها . . . تا فيفردوها ، بيان چگونگى معناى خالى گذاردن پيرامون پرچم است كه پيش از اين از آن نهى فرموده بود ، واژه‏هاى فيسلموها فيفردوها بنا به تقدير أن منصوبند ، زيرا جواب نفى مى‏باشند . 9 فرموده است أجزء امرؤ قرنه هر كس با هماوردش بجنگد و او را از پاى درآورد . 10 آسى أخاه بنفسه و فعل أجزء در جمله پيش هر دو ماضى بوده و معناى امر دارند ، و تقدير جمله قبل ليجزى امرؤ قرنه مى‏باشد و قرن به معناى دشمن و حريف جنگى است ، يعنى هر كسى بايد با حريف خود درگير و در برابر او ايستادگى كند ، و در جمله دوم تقدير آن ليواس أخاه بنفسه مى‏باشد ، يعنى : با جان خويش نسبت به برادرش هميارى و مواسات كند ، و بر اثر اعتماد به برادر همرزمش از برابر حريف خود نگريزد تا اين كه حريف او با همآورد برادرش همدست شود و او را از پاى درآورد . سپس بى‏فايده بودن فرار را در جنگ به آنان يادآورى مى‏كند ، براى اين كه فايده‏اى كه در فرار تصوّر مى‏شود در امان ماندن از مرگ است در حالى كه انسان هيچ‏گاه از مرگ مصون و در امان نيست ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : « قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الفِرَارُ إنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أوِ الْقَتْلِ وَ إذاً لاَ [ 228 ] تُمَتَّعُوْنَ اِلاَّ قَلِيْلاً [ 1 ] » ، شمشير آخرت را براى مرگ استعاره فرموده ، و جهت تشبيه اين است كه مرگ و شمشير هر دو به زندگى آدمى پايان مى‏دهند ، و رشته حيات انسان سرانجام با همين شمشير منقطع خواهد شد . امام ( ع ) پس از بيان اين مطالب ، آنان را به صفاتى مى‏ستايد ، كه با داشتن آن اوصاف ، فرار براى آنان ننگ‏آور است : اين كه آنان اشراف عرب ، و سنام اعظم يعنى كوهان بزرگتر يا برجستگان اين قومند ، اين كه واژه سنام را براى آنان استعاره آورده از جهت شباهتى است كه در بلندى قدر و رفعت مقام به كوهان شتر دارند . سپس با ذكر زشتيهاى فرار ، تقبيح خود را نسبت به اين عمل ناپسند كه نيز در آن سودى نيست تأكيد مى‏كند ، امّا عيبهاى آن يكى اين كه مستلزم خشم پروردگار است ، زيرا كسى كه از جهاد در راه خدا شانه خالى مى‏كند و مى‏گريزد ، مرتكب معصيت پروردگار شده و از فرمان او سرپيچى كرده است و مستحقّ عذاب و كيفر او مى‏باشد ، ديگر اين كه متضمّن ذلّت و سرافكندگى هميشگى و ننگ دائمى در اولاد و اعقاب اوست ، و اين نيازى به توضيح ندارد ، و اين كه در فرار سودى نيست براى اين است كه فرار چيزى بر عمر او نمى‏افزايد ، زيرا مى‏دانيم كه با فرار خود نمى‏تواند اجل محتوم خود را تغيير دهد ، و مدّتى را هم كه در فرار گذرانده جزء عمر او بوده ، و از اين راه چيزى بر عمر خود نيفزوده است ، و بى‏ترديد براى او در لوح قضاى آلهى اجلى تعيين شده است كه فرار نمى‏تواند ميان او و آن مانع شود و مرگش را به تأخير اندازد ، اين گفتار هشدارى است به آنان كه مرگ را فراموش نكنند . اين كه فرموده است : رائح إلى اللّه كالظّمآن يرد الماء اين استفهامى است بر سبيل عرض [ 2 ] ، يعنى از كسى كه در راه خدا گام برمى‏دارد ، و در طريق او حركت [ 1 ] سوره احزاب ( 33 ) آيه ( 16 ) يعنى : بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز اندك زمانى از زندگانى بهره‏مند نخواهيد شد . [ 2 ] عرض با نرمى چيزى خواستن است . ( مترجم ) [ 229 ] مى‏كند ، خواسته شده كه مانند تشنه‏اى كه براى دست يافتن به آب در حركت است ، به سوى او بشتابد ، و وجه مشابهت ميان اين دو ، لزوم شتاب در حركت و كوشش مشتاقانه براى وصول به مطلوب است . در عبارت الجنّة تحت أطراف العوالي اشاره است به اين كه خواست آن بزرگوار ، رهسپار شدن مردم به سوى خدا به وسيله جهاد است ، و با ذكر بهشت آنان را به آن جذب و تشويق فرموده است ، اين كه در عبارت مذكور بهشت تحت . . . نيزه‏ها گفته شده و از جهات ششگانه تنها اين جهت ذكر گرديده براى اين است كه غرض از كوششها و مجاهدتها براى نيزه زدن در راه خدا داخل شدن به بهشت است ، و اين كوششها و تلاشها در زير نيزه‏ها انجام مى‏گيرد ، از اين رو واژه بهشت بر همين حركات و اعمال كه هدف آنها رسيدن به بهشت است اطلاق شده است ، و اين از باب نامگذارى شى‏ء است به نام غايت و نتيجه آن ، سپس امام ( ع ) در دنبال بيانات خود به كسانى كه با او به جنگ برخاسته‏اند نفرين مى‏كند كه چنانچه دعوت حقّ او را نپذيرند ، خداوند آنان را به پريشانى و نابودى گرفتار فرمايد ، پس از آن آنها را بيم مى‏دهد كه بدون آنچه ذكر فرموده شاميان مواضع خود را ترك نخواهند كرد ، و از جنگ دست باز نخواهند داشت ، الطّعن الدّارك يعنى : نيزه پى در پى ، عبارت يخرج منه النّسيم كنايه است از اين كه بدنهاى آنها با زدن نيزه‏هاى پياپى آن چنان دريده و سوراخ شود كه نفس از آن برآورند ، اين واژه به صورت نسم ، همچنين قشم با قاف و شين معجمه نيز روايت شده و اين به معناى گوشت و پيه است ، ولى اين روايت بعيد به نظر مى‏آيد .