متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
[ 199 ]
116 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است :
و قد جمع الناس و حضّهم على الجهاد فسكتوا مليّا : فَقَالَ ع مَا بَالُكُمْ أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ يَا ؟ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ؟ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ فَقَالَ ع مَا بَالُكُمْ لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَ لاَ هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ أَ فِي مِثْلِ هَذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ وَ إِنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَ ذَوِي بَأْسِكُمْ وَ لاَ يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ اَلْمِصْرَ وَ اَلْجُنْدَ وَ بَيْتَ اَلْمَالِ وَ جِبَايَةَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْقَضَاءَ بَيْنَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَلنَّظَرَ فِي حُقُوقِ اَلْمُطَالِبِينَ ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ اَلْقِدْحِ فِي اَلْجَفِيرِ اَلْفَارِغِ وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ اَلرَّحَى تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي فَإِذَا فَارَقْتُهُ اِسْتَحَارَ مَدَارُهَا وَ اِضْطَرَبَ ثِفَالُهَا هَذَا لَعَمْرُ اَللَّهِ اَلرَّأْيُ اَلسُّوءُ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ رَجَائِي اَلشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي اَلْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِكَابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلاَ أَطْلُبُكُمْ مَا اِخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اِجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى اَلطَّرِيقِ اَلْوَاضِحِ اَلَّتِي لاَ يَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلاَّ هَالِكٌ مَنِ اِسْتَقَامَ فَإِلَى اَلْجَنَّةِ وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى اَلنَّارِ كتيبة : لشكر جفير : جعبهاى است مانند تيردان و از آن فراختر است .
حمّ الأمر : آن كار مقدّر شده است قدح : تير پيش از آن كه پر به آن بسته شود ثفال الرّحى : پوستى كه زير آسياى دستى پهن مىكنند تا آرد روى آن ريخته شود
[ 200 ]
اين سخنان را هنگامى ايراد كرده كه مردم را گرد آورده به جهاد ترغيب فرمود ، و چون آنها ديرى خاموش مانده پاسخى ندادند ، امام ( ع ) فرمود :
« شما را چه مىشود مگر گنگ شدهايد ؟ گروهى از آنان گفتند اى امير مؤمنان اگر خود آهنگ عزيمت كنى ما تو را همراهى خواهيم كرد ، امام ( ع ) فرمود :
شما را چه شده كه به راه راست در نمىآييد ، و به حقّ راه نمىيابيد ؟ آيا در چنين هنگامى سزاوار است من خود براى جنگ بيرون روم ؟ بلكه شايسته اين است يكى از دلاور مردان شما كه من او را بپسندم و شجاع و نيرومند باشد به سوى دشمن گسيل شود ، براى من سزاوار نيست كه سپاه و مركز ، و بيت المال و گردآورى خراج و داورى ميان مسلمانان و رسيدگى به حقوق شاكيان را رها كنم ، و با دستهاى سپاهى در دنبال دسته ديگر به راه افتم ، و مانند تنها تيرى كه در تركش مانده باشد از اين سو به آن سو روان و در جنبش و اضطراب باشم ، در حالى كه من همچون محور سنگ آسيا و قطب اين گردونهام و بايد در مركز خود استوار باشم تا همه امور پيرامون من جريان و گردش داشته باشد ، و اگر از مركز خود دور شوم نظام امور گسيخته مىشود ، و بنيان حكومت سست و لرزان مىگردد ، به خدا سوگند آنچه گفتيد نظريّهاى بد و ناشايست است ، سوگند به خدا اگر اين آرزو نبود كه هنگام روبرو شدن با دشمن ، در صورتى كه برايم مقدّر شده باشد ، سعادت شهادت را بيابم ، بر مركب خويش بر مىنشستم و از ميان شما مىرفتم ، و تا نسيم شمال و جنوب مىوزد سراغ شما را نمىگرفتم همين شما كه بسيار طعنه زننده و عيبجو و از حقّ روگردان و حيلهگر هستيد ، در فزونى عدّهتان با كمى همدلى شما ، فايدهاى نيست ، من شما را به راهى روشن رهنمون گشتهام ، راهى كه جز تيرهبختان در آن هلاك نمىشوند ، اينك هر كس پايدارى كند به بهشت مىرسد ، و هر كس بلغزد به دوزخ مىافتد . »
[ 201 ]
محور اين خطبه بر نفرين به آن مردم است ، و با پرسش از چگونگى احوال ناخوشايند و روش زشت و مخالفت آميز آنها بر سبيل انكار و سرزنش آغاز شده است ، سپس از اين كه پيشنهاد كردهاند امام ( ع ) شخصا براى جنگ بيرون رود ،
نيز آنان را نكوهش مىكند ، پس از آن درباره اين كه چه كسى سزاوار است به جاى او براى نبرد روانه شود ، اشاره كرده و بعد از آن مفاسدى را كه در صورت عزيمت آن بزرگوار به جبهه نبرد روى خواهد داد بيان فرموده ، و آن را خلاف مصلحتهايى كه بر شمرده ، و قوام امور دولت و نظام جهان اسلام ، به حفظ و رعايت آنها بستگى دارد دانسته است ، و نادرستى پيشنهاد آنها روشن است .
امام ( ع ) خروج خود را از مركز حكومت به همراه سپاهيان ، به تيرى كه در تيردان خالى باقى مانده باشد تشبيه فرموده ، و جهت شباهت اين است كه : آن حضرت پيش از اين دستههايى را روانه جنگ ساخته و بر آن بود كه سپاه ديگرى از باقيماندهها آراسته و اعزام كند ، و چون پيش از اين بزرگان و رزمجويان و دلاوران قوم روانه جنگ شده بودند ، خروج خود را به تنهايى به همراه اين سپاه به تيرى كه در تيردان خالى باقى مانده باشد تشبيه فرموده است ، در عرف مردم معمول است كه اگر بزرگى به سبب ضرورتى كار خود را ترك كند ، و كسى را كه از وى فروتر است به جاى خود بگمارد ، و امور مهمّى را كه جز به وسيله خود او انجام نمىپذيرد رها كند ، گفته مىشود كه فلانى آن كار مهمّ را رها كرده و رفته است كه مانند تير در تركش ناآرام و بىقرار باشد . امام ( ع ) واژه قطب را براى خويش استعاره فرموده ، زيرا همان گونه كه چرخش آسيا به قطب يا محور آن وابسته است ، گردش امور و مصالح اسلام نيز به وجود آن حضرت بستگى دارد ، در اين بيان ، اسلام و مردم آن به آسيايى تشبيه شده كه اگر آن حضرت مركز را رها كند و عازم ميدان جنگ شود ، امور مسلمانان دچار پريشانى مىگردد و همچون آسيايى كه از مدار خود خارج و حركات آن نامنظّم شود ، كار اسلام و مسلمانان دستخوش اضطراب و نابسامانى مىگردد ، امام ( ع ) پس از بيان دلائل فساد رأى
[ 202 ]
آنها ، حكم به نادرستى پيشنهاد آنها داده و آن را با سوگندى صادقانه تأكيد فرموده است ، سپس چون آن بزرگوار از بدرفتارى و كثرت مخالفت آنها با دستورهايش ،
دلتنگ شده سوگند ياد كرده است كه اگر اين اميد در دل نبود كه در برخورد با دشمن چنانچه مقدّر باشد ، سعادت شهادت را به دست بياورد ، هر آينه از آنها دورى مىگزيد ، بىآن كه از اين امر متأسّف ، و يا هرگز خواهان بازگشت به سوى آنها باشد . و توفيق از خداست .