جستجو

و من خطبة له ع و فيها ينصح أصحابه

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

[ 188 ] 113 از خطبه‏هاى آن حضرت عليه السّلام است . أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى اَلْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى اَلْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لاَ مُقَصِّرٍ وَ جَاهَدَ فِي اَللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لاَ مُعَذِّرٍ إِمَامُ مَنِ اِتَّقَى وَ بَصَرُ مَنِ اِهْتَدَى واهن : ضعيف معذّر : با تشديد ، مقصّر « خداوند متعال پيامبر گرامى ( ص ) را فرستاد تا مردم را به سوى حق فرا خواند ، و بر كردار آنان گواه باشد ، او رسالتهاى پروردگارش را بى‏هيچ سستى و كوتاهى رسانيد ، و در راه خدا با دشمنان او بى‏هيچ ضعف و بهانه‏اى جنگيد . آرى او پيشواى پرهيزگاران ، و روشنى چشم هدايت يافتگان است . » بدان اوصافى را كه امام ( ع ) براى پيامبر اكرم ( ص ) بيان فرموده روشن است ، و ما درباره صفات آن حضرت پيش از اين بارها سخن گفته‏ايم ، دليل اين كه آن بزرگوار پيشواى پرهيزگاران مى‏باشد آن است كه اين گروه در نحوه سلوك راه خدا كه همان تقواست به آن حضرت تأسّى و اقتدا دارند . امام ( ع ) واژه بصر ( چشم ) را براى پيامبر گرامى ( ص ) استعاره فرموده است و مناسبت تشبيه آن است كه رسول اكرم ( ص ) سبب هدايت خلق به راه رشد و صواب مى‏باشد همچنان كه چشم سبب رهنمونى انسان در سپردن راه است . و توفيق از خداست . [ 189 ] از اين خطبه است : وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى اَلصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَ لاَ خَالِفَ عَلَيْهَا وَ لَهَمَّتْ كُلَّ اِمْرِئٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ لاَ يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اَللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ قَوْمٌ وَ اَللَّهِ مَيَامِينُ اَلرَّأْيِ مَرَاجِيحُ اَلْحِلْمِ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ مَضَوْا قُدُماً عَلَى اَلطَّرِيقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى اَلْمَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى اَلدَّائِمَةِ وَ اَلْكَرَامَةِ اَلْبَارِدَةِ أَمَا وَ اَللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلاَمُ ؟ ثَقِيفٍ ؟ اَلذَّيَّالُ اَلْمَيَّالُ يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ إِيهٍ ؟ أَبَا وَذَحَةَ ؟ صعدات : جمع صعد و اين نيز جمع صعيد است كه به معناى روى زمين است . رأى ميمون : مبارك وجيف : نوعى راه رفتن با شتاب است لدم و التدام : لطمه به صورت زدن و مانند آن است مضوا قدما : به ضمّ قاف و دال : پيشتاز بودند و درنگ نكردند وذحة : چنان كه گفته شده كنيه سوسك است ، ليكن كتابهاى مشهور اين نام را براى آن ذكر نكرده‏اند و آنچه معروف است به معناى پاره‏اى از پشكل گوسفند است كه به پشمهاى دم يا دنبه آن چسبيده و آويزان مى‏شود . « اگر آنچه را از شما پوشيده است مانند من مى‏دانستيد ، يك باره از خانه‏هايتان بيرون آمده سر به كوهها مى‏نهاديد و بر كردار خويش مى‏گريستيد ، و همچون زنان مصيبت ديده بر سر و سينه خود مى‏زديد ، و اموال خود را بى‏نگهبان و سرپرست رها مى‏كرديد ، و هر كدام از شما تنها به خود مى‏پرداخت ، و به ديگرى توجّه نداشت ، ليكن آنچه را به شما تذكّر داده شده [ 190 ] بود فراموش كرديد ، و از آنچه بيم داده شده بوديد ايمنى يافتيد ، از اين رو انديشه شما دچار حيرت و سر درگمى ، و امور شما دستخوش تفرقه و پراكندگى گشت ، به خدا سوگند دوست دارم خداوند ميان من و شما جدايى افكند ، و مرا به كسى كه نسبت به من از شما سزاوارتر است ملحق گرداند ، گروهى كه به خدا سوگند از يمن انديشه و برترى خرد و بردبارى برخوردار و گفتارشان از روى حقّ ، و از هر گونه ظلم و ستم بيزار بودند ، آنهايى كه در اين راه بى‏هيچ كژى و سستى پيش رفتند ، و با قوّت و شتاب در اين جادّه روشن گام برداشتند ، و به سعادت جاويد دست يافتند ، و از كرامتى والا و گوارا برخوردار شدند . هان به خدا سوگند ، پسرى از طايفه ثقيف بر شما چيره خواهد شد كه خود پسند و ستمكار بوده و از تكبّر جامه بر زمين مى‏كشد ، مزارع سر سبز شما را مى‏خورد ، چربى بدن شما را آب مى‏كند . اى أبا وذحة بياور آنچه دارى . » شريف رضىّ گفته است : وذحة به معناى سوسك است ، و اين سخن اشاره است به حجّاج ، و او را با سوسك داستانى است كه جاى ذكر آن نيست . امام ( ع ) اين بخش از خطبه را در كوفه ايراد فرموده و ضمن آن ياران خويش را به جنگ مردم شام ترغيب ، و از سستى آنها در اين امر اظهار دلتنگى مى‏كند ، از اين رو نخست ناآگاهى آنان را به فتنه و آشوبهايى كه در آينده روى خواهد داد و دانستن آنها از دايره توان آنها خارج است يادآورى ، و سپس با توجّه به اين كه علم او مأخوذ از خداوند و پيامبرش ( ص ) مى‏باشد ، گوشزد مى‏فرمايد كه اگر آنچه را او مى‏داند آنها مى‏دانستند . همگى براى رهايى خود به چاره‏جويى مى‏افتادند و سراسيمه سر به بيابان مى‏گذاردند ، و بر گناهان و كوتاهى خود در انجام اوامر و احكام خداوند كه تا ابد اساس نظام جهان آفرينش است به گريه و زارى مى‏پرداختند ، و متوجّه مى‏شدند كه اگر اوامر خداوند را انجام داده بودند دچار چنين فتنه‏هايى نمى‏شدند ، ليكن آيات خداوند را كه گوشزد آنها شده بود فراموش كردند ، و بر آنچه بيم داده شده بودند اطمينان كردند ، در نتيجه افكار و [ 191 ] انديشه‏هاى آنان كه پايه نظام امور آنها بود تباهى گرفت و به دنبال آن كارهاى آنها مختلّ و پريشان گشت و دشمن بر شهرهاى آنان چيره شد ، گفته شده كه مراد آن حضرت از جمله ممّا طوي عنكم غيبه يا علمه ( از آنچه راز آن از شما پوشيده شده است ) احوال هولناكى است كه گنهكاران در آخرت مشاهده خواهند كرد ، ولى معناى نخست با سياق كلام مناسبتر است . امام ( ع ) در دنبال اين مطلب ، دلتنگى و ملالت خود را نسبت به آنها ابراز ، و آرزوى جدايى از آنها و پيوستن به برادران خود را مى‏كند ، برادرانى كه دوستان خدا ، و از ايمن انديشه ، و برترى خرد و بردبارى برخوردار بودند ، و جهل جاهلان نمى‏توانست آنها را از جاى بلغزاند ، صداقت و اخلاص در دين شيوه هميشگى آنها بود و هرگز بر نفس خويش يا ديگران ستم نمى‏كردند ، آنها بر همين شيوه پسنديده زيستند و درگذشتند ، و در سلوك جادّه حق جز به خدا به چيزى ديگر توجّه و التفات نداشتند ، و در نتيجه به ثواب دايم و نعمتهاى جاويد آخرت رسيدند . در جمله فظفروا بالعقبى الدّائمة واژه ظفر قرينه براى ثواب است كه حذف شده است . در جمله و الكرامة الباردة مطابق رسم عرب است كه نعمت و كرامت را با صفت برد ( خنكى ) توصيف مى‏كنند . سپس امام ( ع ) به فتنه و آشوبهاى بزرگى كه دامنگير آنها خواهد شد و از آن آگاهى ندارند اشاره مى‏كند و منظور آن حضرت فتنه حجّاج است ، او فرزند يوسف ابن حكم بن ابى عقيل بن مسعود بن عامر بن معتب بن ملك بن كعب بن اخلاف است و اينها گروهى از قبيله ثقيف بوده‏اند ، حجّاج چشمهايى ناتوان و آوازى نازك داشت ، ذيّال بود يعنى دامن جامه‏اش را به زمين مى‏كشيد و متكبّرانه مى‏خراميد ، ميّال بود يعنى خودپسند و هوسباز بود ، اين كه امام ( ع ) فرموده است : يأكل خضرتهم يعنى سبزه‏زارهاى آنها را مى‏خورد ، اشاره است به شكوه و سلامت جان و مال و حسن احوال كنونى آنها ، و كنايه از اين كه او اينها را از ميان مى‏برد و اوضاع را دگرگون و به ضدّ خود مبدّل مى‏سازد ، واژه أكل استعاره است و وجه [ 192 ] استعاره نيز روشن است ، همچنين واژه شحمة ( پيه ) را براى ثروت و قوّت آنان استعاره فرموده است ، و واژه إذابة كه به معناى گداختن است براى توصيف چگونگى از ميان بردن ثروت و قوّت آنها از طريق كشتار و به خوارى كشانيدن آنان به كار رفته است ، آنچه حجّاج در دوران حكومت خود بر سر مردم عراق آورده مشهور و گواه صدق گفتار امام ( ع ) است ، و ما پيش از اين در آنجا كه از كوفه سخن رانده‏ايم شمّه‏اى از كارهاى او را شرح داده‏ايم ، سپس فرموده است إيه أبا وذحة ، واژه إيه اسم فعل براى امر است اگر بدون تنوين باشد به معناى اين است كه از مخاطب خواسته مى‏شود ، به گفتارى كه با يكديگر داشته‏اند ادامه دهد ، و اگر با تنوين باشد براى درخواست مطلق انجام دادن كارى يا بيان كردن مطلبى است ، و گفته شده كه خالى بودن آن از تنوين براى وقف ، و تنوين آن براى وصل به ما بعد مى‏باشد ، امّا اين كه امام ( ع ) به حجّاج لقب ابا وذحه داده است ، چنان كه نقل شده ، روزى حجّاج بر بالاى سجّاده خود نماز مى‏گزارد ، در اين هنگام سوسكى به سوى او پريد ، حجّاج گفت : نحوّها عنّى فأنّها وذحة من وذح الشّيطان يعنى : اين را از من دور كنيد ، زيرا اين از كثافات شيطان است ، نيز نقل شده كه گفته است : خدا بكشد آنهايى را كه گمان مى‏كنند اين آفريده خداست ، به او گفته شد ، پس اين چگونه پديد آمده ؟ گفت : اين از كثافات شيطان است ، گويا حجّاج سوسك را به مناسبت اندازه و شكل آن به پشكل گوسفند كه در اطراف دنبه و رانهاى او مى‏چسبد تشبيه ، و آن را براى سوسك استعاره كرده و به سبب پليدى شيطان و ناخوشايندى صورت اين حيوان ، آن را به ابليس نسبت داده است ، يا اين كه بدين سبب كه حواسّ او را در نماز مشوّش كرده اين نسبت را به او داده است ، ابو علىّ بن مسكويه [ 1 ] نقل كرده كه حجّاج آن [ 1 ] ابو على احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه يا مشكويه از اهالى رى بوده است ، در همه علوم بويژه در حكمت عملى جز ابن سينا مانندى نداشته است ، برخى از دانشمندان در حقّ وى دعوى تشيّع كرده‏اند ، كتاب تجارب الامم ، و تهذيب الاخلاق از جمله آثار اوست ، وفات او را سال 421 ه نوشته‏اند . فرهنگ دهخدا ( مترجم ) [ 193 ] را با عصايش دور كرد و گفت خدا تو را لعنت كند تو يكى از كثافات شيطانى ، برخى از شارحان به جاى وذحة ودجة با دال و جيم روايت كرده‏اند كه اشاره است به اين كه او سفّاك و خون‏آشام و قطع كننده شاهرگ گردنهاست ، ليكن اين روايت ، بعيد به نظر مى‏آيد .