جستجو

و من خطبة له ع في ذم الدنيا

متن ترجمه آیتی ترجمه شهیدی ترجمه معادیخواه تفسیر منهاج البرائه خویی تفسیر ابن ابی الحدید تفسیر ابن میثم

111 و از خطبه‏هاى آن حضرت است امّا بعد ، من شما را از دنيا مى‏ترسانم كه در كام شيرين است و در ديده سبز و رنگين . پوشيده در خواهشهاى نفسانى ، و با مردم دوستى ورزد با نعمتهاى زودگذر اين جهانى . متاع اندك را زيبا نمايد 1 ، و در لباس آرزوها درآيد ، و خود را با زيور غرور بيارايد . شادى آن نپايد ، و از اندوهش ايمن بودن نشايد . فريبنده‏اى است بسيار آزار ، رنگپذيرى است ناپايدار ، فنا شونده‏اى [ 108 ] مرگبار ، كشنده‏اى تبهكار . چون با آرزوى خواهندگان دمساز شد ، و با رضاى آنان همآواز ، بينند سرابى بوده است و بيش از آن نيست كه خداى سبحان فرموده است : « همچون آبى كه فرو فرستاديم آن را از آسمان ، پس بياميخت رستنيهاى زمين بدان ، پس گياه خشكى گرديد كه باد آن را از اين سو بدان سو گردانيد و خدا بر همه چيز تواناست » 2 . كسى از نعمت آن در سرورى نبود ، جز كه پس آن اشكى از ديده‏هايش پالود ، و روى خوش به كسى نياورد ، جز آنكه با سختى و بدحالى پشت بدو كرد ، و باران آسايشش بر كسى نباريد ، جز آنكه با رگبار بلايش بيازاريد ، و در خور دنياست كه اگر بامداد ياور كسى بود ، شامگاهش ناشناس انگارد ، و اگر از سويى گوارا و شيرين است ، از سوى ديگر تلخى و مرگ با خود آرد . كسى از نعمت آن طرفى نبندد ، جز آنكه از مصيبتهايش بدو رنجى رسد ، و شامگاهان زير پر آسايشش نخسبد ، جز آنكه بامدادان شاهبال بيم بر سر او فرو كوبد . سخت فريبنده‏اى است و فريبا است آنچه در آن است ، سپرى شونده است و سپرى است هر كه بر آنست . توشه نيك از آن نتوان برداشت جز پرهيزگارى و ترس از پروردگار . كسى كه از دنيا كمتر بهره بردارد ، از آنچه موجب ايمنى اوست بيشتر دارد ، و آن كه از دنيا نصيب بيشتر گيرد ، از آنچه موجب هلاك اوست بيشتر گرفته و به زودى زوال پذيرد . بسا كسى كه بدان اعتماد كرد ، و ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدو چشاند ، و بسا صاحب اطمينانى كه ناگهانش در خاك و خون نشاند . بسا صاحب عظمتى كه او را خرد و ناچيز ساخت ، و بسا نازنده‏اى كه او را به خوارى انداخت . دولت آن زود گذار است و عيش آن تيره و تار . گواراى آن شور است و شيرين آن با تلخى آميخته ، غذاى آن زهر ، و اسباب و دستگاه آن پوسيده درهم ريخته . زنده آن در معرض مردن ، تندرستش دستخوش در بيمارى به سر بردن . ملك آن برده ، عزيز آن شكست خورده . آن كه از آن فراوان دارد ، گرفتار نكبت و وبال ، و آن كه بدو پناه برده ، ربوده مال . آيا شما در جاى آنان به سر نمى‏بريد كه مردند ؟ عمرى درازتر از شما داشتند ، و آثارى پايدارتر به جا گذاشتند ، و تخم آرزو بيشتر در دل كاشتند ، و شمارشان فزونتر بود ، و سپاهيانشان فراگيرتر . دنيا را چسان پرستيدند ، و آن را چگونه بر خود گزيدند ؟ سپس از آن رخت بر بستند ، بى‏توشه‏اى كه كفايت آنان تواند ، و يا [ 109 ] مركبى كه به منزلشان رساند . شنيده‏ايد دنيا خود را فداى آنان كرده باشد ، يا به گونه‏اى يارى‏شان داده ، يا با آنان به نيكى به سر برده ؟ نه چنين است كه سختى آن بدانها چنان رسيد كه پوست و گوشتشان را دريد 3 . با سختيها ، سستشان كرد ، و با مصيبتها ، خوارشان نمود ، و بينى‏شان را به خاك ماليد ، و زير پايشان سود ، و دشواريهاى زمانه را بر آنچه با آنان كرد ، افزود . ديديد چگونه آن را كه برابرش فروتنى كرد ، و بر خويشتنش گزيد و روى بدو آورد ، نشناخت ، و با او نساخت تا آنكه بار بستند و براى هميشه از آن گسستند . آيا جز گرسنگى توشه‏اى همراهشان كرد ؟ يا جز در سختى‏شان فرود آورد ؟ يا روشنى آن برايشان جز تاريكى بود ؟ يا جز پشيمانى چيزى بدرقه راهشان نمود ؟ پس چنين دنيايى را مى‏گزينيد ؟ يا بدان اطمينان مى‏كنيد ؟ يا آزمند آن مى‏شويد ؟ بد خانه‏اى است براى كسى كه بدان گمان بد نيارد ، يا در آن خود را از بيم وى ايمن شمارد . پس بدانيد و شما مى‏دانيد كه آن را خواهيد واگذاشت ، و از آن رخت خواهيد برداشت ، و پند گيريد در آن از آنان كه گفتند : « از ما نيرومندتر كيست ؟ » 4 بر دوشها به گورهاشان بردند ، بى‏آنكه سوارشان خوانند ، و در قبرهاشان فرود آوردند و مهمانشان ندانند . از پهنه زمين ، براى آنان گورها ساختند ، و از خاك كفنها پرداختند ، و از استخوان پوسيده‏ها همسايگان . همسايگانى بى‏زبان . نه خواننده را پاسخ دهند ، نه ستمى را بازدارند ، و نه به نوحه‏گرى توجّهى دارند . اگر باران بر آنان ببارد شادمان نگردند ، و اگر خشكسالى بود ، نوميد نباشند . فراهمند و يكان يكان ، همسايه‏هايند و دوران . به هم نزديكند ، و هم را نمى‏بينند 5 . كنار همند و از هم كناره مى‏گيرند . بردبارانى كينه‏هاشان رفته ، بى‏خبرانى ، حسدهاشان مرده ، نه از ايشان بيم آزارى و نه از آنان اميد يارى . روى زمين را هشتند و در دل آن نهفتند . فراخى را نهادند و در تنگناى خفتند . به جاى زندگى با كسان ، غربت را گزيدند ، و به جاى روشنايى در تاريكى خزيدند . چنانكه در آن آمدند ، آن را ترك گفتند ، نه پاى افزار در پا ، و نه بر تن قبا . با كردار خود از آن رخت [ 110 ] بستند و به زندگانى هميشگى و خانه جاودانى پيوستند ، چنانكه خداى سبحان گويد : « چنانكه اوّل آفرينش را آغاز كرديم ، آن را باز مى‏گردانيم ، وعده‏اى است بر ما ، و همانا ما اين كار را كننده‏ايم 6 » .