متن
ترجمه آیتی
ترجمه شهیدی
ترجمه معادیخواه
تفسیر منهاج البرائه خویی
تفسیر ابن ابی الحدید
تفسیر ابن میثم
( 178 )
[ 120 ]
107 سخنى از آن حضرت از آيندههاى خونين
سپاس آن خداى را كه براى خلق خود در آيينهى آفرينشش نمودار باشد ،
و با برهان ويژهاش در صحنهى قلبهاشان حضور دارد . خلق را بى تكاپوى انديشه بيافريد ، چرا كه انديشيدن تنها كسى را سزد كه درونى دارد ، و ذات خداوندى را درونى نباشد . علم او سراپردهى ابعاد ناشناختهى جهان را شكافته است و پيچ و خم سطوح ناپيدا و اسرار آميز غيب را فرا گرفته است .
( 179 )
يادى از پيامبر كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد
خداوند ، او را از شجرهى پيامبران ، از چراغدان روشنگر ، از بلنداى فضيلت ، از دل بطحا ، از چراغهاى شبشكن ، و از سرچشمههاى حكمت برگزيد .
( 180 )
بخشى ديگر از همان گفتار
او پزشكى است كه با ابزار گونهگون درمان ، در پى بيماران مىگردد ،
داروهاى درمانى خود را خدشه ناپذير آماده دارد ، و ابزار جراحى را به كمال گداخته باشد ، تا آنها را بر حسب نياز براى درمان قلبهاى كور ، گوشهاى كر و زبانهاى لال ، به كار گيرد . با داروهاى كار آمدش ، چنان جايگاههاى از خود بيگانگى و چنان پايگاههاى سردرگمى را جست و جوگر است كه مردمش از پرتو هر حكمت محروماند و از درخشش چخماق هر دانش بىنصيب ، پس گويى كه چارپايان چراگاهاناند و
[ 121 ]
سنگهاى سخت كوهساران .
( 181 ) اينك ، رازها بر دارندگان بينش رخ نموده است ، و حق جويان را راستاى حق ، روشن شده است . قيامت نقاب از چهره برگرفته است و هوشمندان را نشانههايى نمايان ساخته است . با اين همه ، چرا شما را چونان كالبدهايى بىروح و جانهايى بىكالبد مىبينم ؟ چرا به صورت عابدانى ناصالح ، سوداگرانى بىسود ،
بيدارانى خفته ، حاضرانى غايب از صحنه ، تماشاگرانى كور ، شنوايانى كر و سخنورانى لال در آمدهايد ؟
( 182 ) در افق فردا و فرداها ، پرچمى را بر محور گمراهى افراشته مىبينم كه به هر سو شاخته مىپراكند و قلمرو سيطره را تا جايى مىگستراند كه فراگير شود . آن گاه ،
تمامى شما را با پيمانهى خود مىسنجد و سركوبى مىكند ، پرچمدارش از آيين محمدى بيرون است و بر گمراهى شرك تكيه دارد . در آن روز از شما كسى نماند ، به جز انگشت شمارى چونان بازماندهى ديگهاى تهى ، و واماندهى جوالهاى خالى ، چرا كه چونان چرم دباغىتان كنند ، به سان كشت درو شده به خرمن كوبتان بسپارند ، مومنان را از جامعهتان گلچين كنند ، هم بدان سان كه دانههاى پر مغز را از ميان دانههاى پوك بر مىچينند .
بنگريد ، كه خطوط انحرافى به كدام سوتان مىكشند و به كام كدامين شب مىسپارند و با دروغهاى گونهگون چه گونه فريبتان مىدهند . هشداريد كه شما را از كجا به اين جا آوردهاند و چه گونه به ورطهى ارتدادتان مىافكنند ، كه هر اجلى را پروندهاى و هر غيبتى را حضورى دوباره است . پس گفتار مرشد خويش را گوش بسپاريد و قلبهاتان را در محضرش حاضر كنيد ، و با فرياد بيدارگرش از خواب گران برخيزيد .
پيشوا را بايد كه با پيروانش صداقت ورزد ، دامن همت به كمر زند و ذهن خويش را متمركز سازد ، و پيشواى شما واقعيت را چنان برايتان شكافته است كه مهرههاى ظريف را مىشكافند ، و به گونهاى عريانش كرده است كه ، براى دستيابى به صمغ ،
درختان را پوست مىكنند .
بارى ، به هنگامى كه امويان سلطهى كامل يابند ، باطل به دستاويزهاى خود چنگ زند ، و جهل توسنهايش را به زير ران كشد ، طغيان گران بزرگى نمايند و دعوت گران به تحليل روند . روزگار ، همانند درندگان هار يورش آورد ، و باطل از پس خفه ماندگى دورانى چونان اشتر مست ، كف بر لب آرد ، هرزگى و گناه برادرى مردم را محور شود ، گريز از دين آغاز گردد ، دروغ جاذبه يابد و جلب مهر كند .
راستى انگيزهى كين توزى و دشمنى شود و فرزند ، خشم انگيزد ، باران ، خشكسالى
[ 122 ]
پديد آورد ، فرومايگان و پلشتان از هر سو بجوشند ، و پاكان و بزرگواران فرو خشكند .
در چنان زمانى ، مردم به هيأت گرگان در آيند و سلاطين به صورت درندگان ، و قشرهاى ميانه طعمهى آنان ، و درويشانش مردگان . چشمهى راستى بخشكد و دروغ بجوشد . دوست داشتن به زبان ، رايج شود ، در حالى كه قلبها در هم آويزند . فسق ،
ملاك پيوند خونى گردد و پاكدامنى به ديدهى شگفتى نگريسته شود . اسلام را نيز چونان پوستينى وارونه پوشند .