آکادمی فرهنگی مولانا
کد : MFT-150      تاریخ انتشار : ۱۴۰۳ جمعه ۱۰ فروردين
در مجعوليت بعضى ادعيه
در مجعوليت بعضى ادعيه

 


در مجعوليت بعضى ادعيه

پس اين زيادتيها كه بعضى بعد از اين ذكر كرده اند ((فِى الْجِنانِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ اُولَّئِكَ رَفيقا اَلسّلامُ عَلى مَنْ كانَ فِى الْحآئِرِ مِنْكُمْ وَ عَلى مَنْ لَمْ يَكُنْ فِى الْحآئِرِ مَعَكُمْ الخ )) تمامى اينها زيادى و فضولى است شيخ ما در كتاب لؤ لؤ مرجان فرموده اين كلمات كه متضمّن چند دروغ واضح است علاوه بر جسارت ارتكاب بر بدعت و جسارت افزودن بر فرموده امام عليه السلام چنان شايع و متعارف شده كه البتّه چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منوّر ابى عبدالله الحسين عليه السلام و محضر ملائكه مقرّبين و مطاف انبياء و مرسلين عليهم السلام به آواز بلند خوانده مى شود و احدى بر ايشان ايراد نمى كند و از گفتن اين دروغ و ارتكاب اين معصيت نهى نمى نمايند و كم كم اين كلمات در مجموعه هايى كه در زيارات و ادعيه احمقان از عوام جمع مى كنند و گاهى اسمى براى آن مى گذارند جمع شده و چاپ رسيده و منتشر گشته و از مجموعه اين احمق به مجموعه آن احمق نقل گرديده و كار بجايى رسيده كه بر بعضى طلبه مشتبه شده روزى طلبه اى را ديدم كه آن دروغهاى قبيحه را براى شهدا مى خواند دست بر كتفش گذاشتم ملتفت من شد گفتم از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضرى . گفت: مگر مروى نيست؟ تعجّب كردم گفتم نه گفت در كتابى ديدم گفتم در كدام كتاب گفت مفتاح الجنان ساكت شدم چه كسى كه در بى اطّلاعى كارش به اينجا رسد كه جمع كرده بعضى عوام را كتاب شمرد و مستند قرار دهد قابل سخن گفتن نيست پس شيخ مرحوم كلام را در اين مقام طول داده و فرموده كه به حال خود گذاشتن عوام در امثال اين امور جزئيّه و بدعتهاى مختصره مثل غسل اُوَيس قَرن واشِ ابوالدّرداء تابع و مخلص حقيقى معايه و روزه صمت كه در روز سخن نگويند و غير آن كه احدى بر مقام نهى برنيامده سبب تجرّى شده كه در هر ماه و سال پيغمبر و امام تازه پيدا مى شود و دسته دسته از دين خدا بيرون مى روند انتهى كلامه رُفِعَ مقامُهُ

اين فقير گويد خوب تاءمل كن در فرمايش اين عالم جليل كه مطلع است بر مذاق شرع مقدس چگونه اين مطلب همّى عظيم و عقده بزرگ در دل او گرديده چون مى داند مفاسد اين كار را بر خلاف آنانكه از علوم اهل بيت عليهم السلام محروم و بى بهره ماندند و بدانستن ضِغْثى از اصطلاحات و الفاظ اكتفا كردند كه امثال اين مطالب را چيزى ندانند بلكه تصحيح و تصويب نموده و عمل بر وفق آن نمايند لاجرم كار به جائى رسد كه كتاب مصباح المتهجد و اقبال و مهج الدّعوات و جمال الا سبوع و مصباح الزائر و بلدالا مين و جنّة الواقية و مفتاح الفلاح و مقباس و ربيع الا سابيع و تحفه و زادالمعاد و امثال اين كتب متروك و مهجور شود و اين مجموعه هاى احمقانه شايع شود كه در دعاى مجير كه از دعاهاى معتبره مرويه است در هشتاد موضع آن كلمه بِعَفْوِكَ زياد كنند و كسى انكار نكند و در دعاى جوشن كه مشتمل بر صد فصل است براى هر فصلى يك خاصيّتى وضع كنند و با بودن اين همه زيارات ماءثوره زيارت مفجعه جعل كنند و با بودن اين همه دعاهاى معتبره مرويّه با مضامين عاليه و كلمات فصيحه بليغه دعائى بى ربط در كمال برودت جعل نمايند و نام او را دعاء حُبّى گذارند و از كنگره عرش آن را نازل نمايند و چندان فضيلت براى او وضع نمايند كه انسان را متحيّر و سراسيمه نمايد از جمله آنكه العياذ باللّه جبرئيل به حضرت رسول صلى الله عليه و آله از جانب حق سبحانه و تعالى گفته باشد كه هر بنده اى كه اين دعا را با خود دارد او را عذاب نكنم اگرچه مستوجب جهنّم باشد و عمر خود را به معصيت گذرانده باشد و مرا در هيچوقت سجده نكرده باشد من آن بنده را ثواب هفتاد هزار پيغمبر بدهم و ثواب هفتاد هزار زاهد و ثواب هفتاد هزار شهيد بدهم و ثواب هفتاد هزار نماز گذار بدهم و ثواب هفتاد هزار برهنه كه پوشانيده باشد بدهم و ثواب هفتاد هزار گرسنه كه سير كرده باشد بدهم و ثواب به عدد ريگهاى بيابانها بدهم و ثواب هفتاد هزار بقعه زمين بدهم و ثواب مهر نبوّت رسالت پناه بدهم و ثواب عيسى روح اللّه و ابراهيم خليل اللّه بدهم و ثواب اسماعيل ذبيح اللّه و موسى كليم اللّه و يعقوب نبىّاللّه و آدم صفىّ اللّه و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل و فرشتگان بدهم يا محمّد هر كه اين دعاى بزرگوار حُبّى را بخواند يا با خود دارد بيامرزم او را و شرم دارم كه عذاب كنم الخ

و شايسته است كه انسان از شنيدن اينها عوض خنده گريه كند كتب ادعيه شيعه كه به مرتبه اى متقن و محكم بوده كه غالب آنها كه استنساخ مى نمودند خودشان از اهل علم بودند و از روى نسخى كه به خطّ اهل علم و تصحيح شده علماء بوده مقابله و تصحيح مى نمودند و اگر اختلافى بود در حاشيه اش به آن اشاره مى كردند مثلاً در دعاى مكارم الاخلاق و بَلّغ بِايمانى در حاشيه اش اشاره مى كنند در نسخه ابن اشناس و ابلُغْ بايمانى است و در روايت ابن شاذان اللّهُمَّ اَبْلِغْ ايمانى است يا مثلاً فلان كلمه به خطّ ابن سكون چنين است و به خطّ شهيد چنين و هكذا كارش به جائى رسيده كه منحصر به كتاب مفتاح شده كه فى الجمله وصفش را شنيدى و اين كتاب مرجع عوام و خواصّ و عرب و عجم گرديده و اين نيست جز از بى اعتنائى اهل علم به حديث و اخبار و رجوع نكردن به كتب علماء و فقهاء اهلبيت اطهار و نهى ننمودن از امثال اين بدع و اضافات و دَسِّ وَضّاعين و تحريف جاهلين و جلو نگرفتن از نا اهلان و از تصرفات بى خردان تا كار به جائى رسيده كه دعاها موافق سليقه ها تلفيق شده و زيارتها و مفجعه ها و صلواتها اختراع شده و مجموعه هاى بسيار از دعاهاى دَسّ شده چاپ شده و بچّه مفتاحها متولّد گشته و كم كم سرايت كرده به ساير كتب رسيده و شايع و رواج گشته مثلاً كتاب منتهى الا مال اين احقر را تازه طبع كردند بعض از كُتّاب آن به سليقه خود در آن تصرفاتى نموده از جمله دراحوال مالك بن يُسر ملعون نوشته از دعاى امام حسين عليه السلام هر دو دست او از كار افتاده بود الحمدُللّه در تابستان مانند دو چوب خشك مى گرديد الحمدُللّه و در زمستان خون از آنها مى چكيد الحمدُللّه و بر اين حال خُسران ماءل بود الحمدُلِلّه در اين دو سطر عبارت چهار لفظ الحمدُللّه كاتب موافق سليقه خود جزء كرده و نيز در بعضى جاها بعد از اسم جناب زينب يا امّ كلثوم به سليقه خود لفظ خانم زياد كرده كه زينب خانم و امّ كلثوم خانم گفته شود كه تجليل از آن مخدّرات شود و حميد بن قحطبه را چون دشمن داشته به واسطه بدى او حميد بن قحبه نوشته و لكن احتياط كرده قحطبه را نسخه بدل او نوشته و عَبْدَربَّه را صلاح ديده عبداللّه نوشته شود و زحر بن قيس كه بحاء مُهْمَله است در هر كجا بوده به جيم نوشته و امّ سَلَمه را غلط دانسته تا ممكنش بوده اُمّ السَّلَمه كرده الى غير ذلك

و غرضم از ذكر اين مطلب دراينجا دو چيز بود يكى آنكه اين تصرّفاتى را كه اين شخص كرده به سليقه خود اين را كمال دانسته و خلافش را ناقص فرض كرده و حال آنكه همين چيزى كه او كمال دانسته باعث نقصان شده پس از اينجا قياس كنيم كه چيزهائى كه ما از روى جهل و نادانى در دعاها و زيارات داخل مى كنيم يا به سليقه ناقص خود بعض تصرّفات مى نمائيم و آن را كمال فرض مى نمائيم بدانيم كه همان چيزها پيش اهلش سبب نقصان و بى اعتبارى آن دعا يا زيارت خواهد بود پس شايسته است كه ما بهيچوجه در اين باب مداخله نكنيم و هر چه دستورالعمل دادند به همان رفتار نموده و از آن تخطّى ننمائيم و ديگر غرضم آن بود كه معلوم شود هرگاه نسخه اى كه مولّفش زنده و حاضر و نگهبان او باشد اينطور كنند با او ديگر با ساير نسخ چه خواهند كرد و به كتابهاى چاپى ديگر چه اعتماد است مگر كتابى كه از مُصَنَّفات مشهوره علماء معروفين باشد و به نظر ثقه از علماء آن فن رسيده و امضاء فرموده باشد

روايت شده در حال ثقه جليل فقيه مقدّم در اصحاب ائمّه عليهم السلام يونس بن عبدالرّحمن كه كتابى در اعمال شبانه روز نوشته بود جناب ابوهاشم جعفرى آن كتاب را به نظر مبارك حضرت عسكرى عليه السلام رسانيد حضرت تمام آن را مطالعه و تصفّح فرمود پس از آن فرمود ((هذا دينى و دينُ آبائى كلّهُ وَ هُوَ الحَقُّ كُلُّهُ)) همه اين دين من و دين پدران من است و تمامش حق است ملاحظه كن كه ابوهاشم جعفرى با آنكه بر كثرت علم و فقاهت و جلالت و ديانت جناب يونس مطلّع بوده است به همين اكتفا نكرده در عمل كردن از روى كتاب او تا آنكه آن را به نظر مبارك امام خود رسانيده و نيز روايت شده از بورق شنجانى هراتى كه مردى معروف به صدق و صلاح و ورع بوده كه در سامرّه خدمت امام حسن عسكرى عليه السلام رسيد و كتاب يوم و ليله شيخ جليل القدر فضل بن شاذان نيشابورى را به آن حضرت داد و گفت فدايت شوم مى خواهم در اين كتاب نظر فرمائى و ورق ورق آن را ملاحظه نمائى حضرت فرمود ((هذا صَحيحٌ يَنْبَغى اَنْ تَعْمَلَ بِهِ)) اين كتاب صحيح است و شايسته است كه به آن عمل نمائى الى غير ذلك و اين احقر با اينكه مى دانستم مذاق مردم اين زمان و عدم اهتمام ايشان را در امثال اين امور براى اتمام حجّت سعى و كوشش بسيار كردم كه دعاها و زيارات منقوله در اين كتاب حتى الا مكان از نسخه هاى اصل نقل شود و بر نسخ متعدّده عرضه شود و به قدرى كه از عهده برآيم تصحيح آن نمايم تا عامل به آن از روى اطمينان عمل نمايد انشاءاللّه بشرط آنكه كاتبين و ناسخين تصرّف در آن ننمايند و خواننده ها اختراع و سليقه هاى خود را كنار گذارند

شيخ كلينى رضى اللّه عنه از عبدالرحيم قصير نقل كرده كه خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد و عرض كرد فدايت شوم من از پيش خود دعائى اختراع كرده ام حضرت فرمود بگذار مرا از اختراع خود يعنى آن را كنار گذار و براى من نقل مكن و نگذاشت كه آن دعاء جمع كرده خود را نقل كند خود حضرت براى او دستورالعملى لطف فرمود و شيخ صدوق عَطَّرَاللّهُ مَرْقَدَهُ روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود كه زود است مى رسد به شما شبهه اى پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده و نجات نمى يابد در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را گفتم چگونه است دعاى غريق فرمود مى گوئى ((يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ)) پس گفتم ((يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دىنِكَ)) حضرت فرمود بدرستى كه خداوند عَزَّ وجلَّ مُقَلِّب است قلوب و ابصار را لكن بگو چنانكه من مى گويم ((یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ)) كافيست تاءمّل در اين دو حديث شريف براى تنبّه كسانى كه در دعاها به سليقه خود بعضى كلمات زياد مى كنند و پاره اى تصرّفات مى نمايند واللّه العاصِمُ.