جستجو
چون نغمه در سراچهٔ گوشت نشسته ام
چون گوش، پرده دار خروشت نشسته ام
چون ساقهٔ دمیده به دشت ایستاده ای
چون لالهٔ شکفته به دوشت نشسته ام
گرم و شکیب سوزم و شیرین و دلنواز
آن بوسه ام که بر لب نوشَتْ نشسته ام
میناست پیکر من و خونم شراب عشق
دزدانه در کمینگه هوشت نشسته ام
افسانهٔ نگفتهٔ میلی نهفته ام
در دیدگان زهد فروشت نشسته ام
فریاد بی قراریم و بندی ی ِ سکوت
در ژرفی ی ِ نگاه خموشت نشسته ام
تا زخمه زد به تار دلم دست عشق دوست
چون نغمه در سراچهٔ گوشت نشسته ام.