جستجو
از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن
سرکوبی عروج دماغ فضول‌کن
تاب و تب غرور من و ما به سکته‌گیر
رقص خیال آبله پا بی‌اصول کن
نقصان گل اعادهٔ باغ کمان تست
آدم شو و تلاش ظلوم و جهول‌کن
خلقی فتاده درگو غفلت زکسب علم
چندی تو نیز سیر چراغان غول‌کن
سعی نفس به خلوت دل ره نمی‌برد
گو صد هزار سال خروج و دخول‌کن
فکر رسا مقید اغلاق لفظ چند
چندانکه‌کم شودگرهت رشته طول‌کن
ای خط مستقیم ادبگاه راستی
فطرت نخواهدت ‌که ز مسطر عدول‌ کن
تا هرکس از تو در خور فطرت اثر برد
چون شوق در طبیعت عالم حلول‌کن
افراط جاه نیز ز افلاس نیست کم
صبح سفید را به‌تکلف ملول‌کن
تا غره کمال نسازد قناعتت
بیدل ز خلق منت احسان قبول‌کن