جستجو
دگر باره سمن بر ویس مهروى
گشاد آواز مشک از عنبرین موى
جوابش داد ویس ماه رخسار
بت زنجیر زلف نوش گفتار
برو راما و دل خوش کن به دورى
برین آتش فشان آب صبورى
سخن هر چند کم گویى ترا به
ترا هر چند کم بینم مرا به
روان را رنج بیهوده نمایى
هر آن گه کازموده آزمایى
نه من آشفته هوش و سست رایم
که چندین آزموده آزمایم
بس است این داغ کم بر دل نهادى
بس است این چشمه کز چشمم گشادى
اگر صد سال گبر آتش فروزد
سرانجامش همان آتش بسوزد
چه ناکس پرور و چه گرگ پرور
به کوشش به نگردد هیچ گوهر
ترا زین پیش بسیار آزمودم
تو گویى کزدم و مار آزمودم
اگر تو رام بودى از نمایش
نمودى گوهر اندر آزمایش
یکى نیمه ز من شد زندگانى
میان درد و ننگ جاودانى
به دیگر نیمه خواهم بود دلشاد
نخواهم داد او را نیز بر باد
از آن پیشین وفا کشتن چه دارم
که تا زین پس وفایت نیز کارم
نورزم مهر بى مهران ازین بیش
که نه دشمن شد ستم با تن خویش
که نه مادر مرا از بهر تو زاد
ویا ایزد مرا یکسر به داد
نه بس تیمار دهساله که بردم
ویا اندوه بیهوده که خوردم
وفا زان بیش چون باشد که جستم
چه دارم زان وفا جستن به دستم
وفا کردم ز پیش و به نکردم
ازیرا با دلى پر داغ و دردم
همه کس از جفا گردد پشیمان
من آنم کز وفا گشتم بدین سان
وفا آورد چندین رنج بر من
که نوشم زهر گشت و دوست دشمن
دلى خود چند باشد تاش چندین
رسد آسیب و رنج از مهر و از کین
اگر کوهى بدى از سنگ و آهن
نماندستى کنون یک ذره در تن
اگر ژود راى دارم مهر جویى
بدین دل مهر چون ورزم نگویى
دلى ر رسته ز بیم و جسته از دام
دگر ره کى نهد در دام تو گام