جستجو
کد : DK-137151     

غاش


عاشق. دوستدار. عاشق غاش ; عاشق تمام . فتنه غاش ; بغایت فتنه . (فرهنگ اسدی ). هر که بر کسی فتنه بود و عاشق بغایت . گویند فتنه غاش و عاشق غاش است و مانند آن . (فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). عاشق غاش ; فتنه . (صحاح الفرس ). بغایت شیفته . (صحاح الفرس ). عاشقی که عشق او به درجه اعلی رسیده باشد. (برهان ) (جهانگیری ). کسی که بغایت کسی را دوست دارد. (انجمن آرا) (اوینی ):
خویشتن پاک دار و بی پرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش .

رودکی .