جستجو
کد : DK-137170     

غازی سمرقندی


امیر دولتشاه بن علاءالدولة بختیشاه الغازی السمرقندی . مولف کتاب تذکرة الشعراء معروف به تذکره دولتشاه که در سال 892 هجری آن را تالیف کرده است و یکبار در هند و بار دیگر در تاریخ 1318 ه' .ق. / 1900 م . به سعی و اهتمام پرفسور ادوارد براون انگلیسی در مطبعه بریل در شهر لیدن به طبع رسیده است . پروفسور برون در مقدمه این کتاب می گوید: چون دیدم که میل اکثر طلبه زبان فارسی به آثار اشعار شعراست خیال کردم که یکی از تذکره هایی که از احوال این طایفه حاکی است نزد ایشان خوبتر و مرغوبتر خواهد بود، و چون مناقب الشعراء ابوطاهر خاتونی که معاصر سلاجقه بوده بکلی از میان رفته و لباب الالباب عوفی به غایت نادرست و در آن وقت در دستم نبود مصلحت چنان دیدم که تذکرة الشعراء دولتشاه که معاصر مولینا نورالدین عبدالرحمان جامی قدس اللّه سره بود و کتاب خود را در سنه 896 نوشت بدواً اختیار افتد تا در این کتابخانه (کتابخانه آثار ادبای فرس که براون می خواسته است با طبع کتب مهم فارسی بوجود آورد) نخستین جلد باشد با وجود آنکه یک مرتبه در سنه 1305 ه' . ق. در بمبئی چاپ شده است و بیشتر مضامین آن در جلدی ترکی العبارة مسمّی به سفینة الشعراء که در سنه 1259 در اسلامبول چاپ شد مندرج است چرا که این تذکره دولتشاه کتابی است سلس العبارة مشتمل بر احوال صد و پنجاه کمابیش از مشاهیر شعراء متقدمین و متوسطین و علاوه بر آن اطلاعات کثیره دارد از تاریخ سلاطین ماضیه و دول حالیه بطوری که مقدمه و مدخل خوبی است از برای هر کسی که بخواهد این قسم معلومات را بهم رساند و چون خود کتاب حاضر است و محاسن آن واضح و باهر در وصف آن اطناب را صواب نمی بینم ولی در باره مولف آن چند کلمه گفتن روا باشد: در کتاب مجالس النفایس تصنیف امیر علی شیر نوایی که ممدوح و مربی دولتشاه بود در ابتدای مجلس ششم چنین نوشته یافتم مجلس ششم : در ذکر امیرزادگان سخنور و بزرگان و نام آوران دیگر خطه خراسان که با وجود قریحه قوی به شاعری نمی پردازند یعنی اوقاتشان مساعدت به این کار نمیکند و فقط گاه گاه محض تفریح بشعر و شاعری توسل جویند. یکی از این نوع امیران فیروزشاه پسر امیرعلاءالدوله اسفراینی پسر عموی امیر دولتشاه است ، مکنت و عظمت وی از آفتاب روشن تر است و احتیاج به تعریف و توصیف ندارد. خود امیر علاءالدوله هم مرد اهلی بوده ولی خللی در مغزش پیدا شد اما امیر دولتشاه مرد درویش منش و صاحب قریحه غرّا بوده و مردانگی و دلیری بسزا هم داشته ، لیکن از طریق آباء و اجدادی و جاه و جلال روگردان شده کنج عزلت گزیده به کنج قناعت و شغل زراعت و دهقنت پرداخت و تمام اوقات فراغت خود را به کسب کمالات و اخذ معلومات و تکمیل نفس صرف کرد و ضمناً تذکرة الشعرای محققانه ای تالیف کرده است که مطالعه آن درجه کمالات نفسانی مولف را بخوبی آشکار می کند و متاسفانه در همین روزها خبر فوت وی را به من دادند خدای تعالی غرق رحمتش کند این مطلع از اوست :
زهی از آفتاب عارضت شمع جهان روشن
ز چشم آن روشنی کرده دلم را خانمان روشن .
و هم در اول مقدمه همان نسخه که در سنه 1897 استنساخ یافت و حالا در کتبخانه بزرگ لندن محفوظ است آن امیر جلیل تذکره دولتشاه را مذکور دارد و می گوید: امیر دولتشاه یکی از امیرزادگان مشهور و اصیل ملک خراسان وبزیور علم و دانش مبسوط متحلی و با تاج فقر و قناعت متوج است . تذکره مزبور را بنام سلطان صاحب قران تالیف و نام نامی شعرای ماضی و فصحای گذشته را زنده کرده است . در بعضی مواقع این کتاب هم لختی از احوال دولتشاه به قراین معلوم میشود چنانچه از حسب حالی که در مقدمه آن درج کرده است (صص 11- 14) می بینیم که در سن پنجاه سالگی به تالیف این کتاب شروع کرد و به خیال خودش شخص اول بوده که حالات و مقامات شعرای ایران را نوشته یعنی که بر کتابهای ابوطاهر خاتونی و عوفی که چند سال قبل از او از این قبیل تالیفها ساخته بودند مطلع نبود و از جایی دیگر (صص 337 - 338) معلوم میشود پدرش علاءالدولة از مقربان و ندمای شاهرخ سلطان بود و از جایی دیگر (صص 455 - 456) معلوم میشود که برادرش امیر رضی الدین علی از ندمای سلاطین و امرا بوده است چنانکه ندیم سلطان بابر و امیر محمد خدایداد بود و از خاتمه کتاب (صص 532- 533) معلوم می شود که دولتشاه در جنگ چکمن سرای که میان ابوالغازی سلطان حسین و شاهزاده سلطان محمود واقع شد حاضر بود، در سائر مواقع که به احوال خود اشاره می کند بیشتر شکایت می کند چنانچه (ص 80) بعد از وصف سخاوت سلاطین پیشین نسبت به شعرا می گوید اکنون اگر شاعری از ممدوح خود دو خروار شلغم طلب کند حقیر ندانند و منت دارند که تخفیف تصدیع می کند و در جایی دیگر (صص 179 - 180) شکایت می کند از آن که مردم فرومایه دون که کار ایشان و پدران ایشان گاوبندی بود اکنون دم از سیاقت دیوانی و عمل سلطانی می زنند و به علمداری مشغول میشوند که کارها نقصان دین و ملت و شکست شرع و سنت است و در جایی دیگر (ص 423) علما و شعراء وقت خودرا زجر و ملامت می کند که چرا از کلمة الحق خاموش می مانند و زبان به نصیحت بزرگان نمی گشایند، و در جای دیگر (صص 291 - 292 و ص 437) از فقر و بی چیزی و قرضداری خود و سنگدلی و درشتی و خونخواری علمداران که به قول خودش شیوه ایشان طمع به مال مسلمانان است و کیش ایشان دروغ و بهتان ، شکایت می کند و از اینهمه معلوم میشود که با وجود اصالت و نجابت و حسب و نسب و فضل و عرفان و تقریب به بارگاه سلطان و تربیت وزیر امیرعلی شیر باز گاه گاهی مبتلای زحمت و مشقت میشد ودر صحبت عرفا و شعرا و مطالعه دواوین شعر و کتب تواریخ و سیر تسلی می جست ... (مقدمه تذکرة الشعراء چ لیدن ).